۰۸ آذر ۱۴۰۰ - ۱۹:۴۶
بعد از ۵ سال

پیکر مطهر مدافع حرم، شهید محمدرضا بیات به آغوش وطن بازگشت

پیکر مطهر مدافع حرم، شهید محمدرضا بیات به آغوش وطن بازگشت
شهید محمدرضا بیات ۵ سال پیش مظلومانه در سوریه به شهادت رسید و حالا به مدد تفحص شهدا در مناطق مختلف سوریه، پیکر مطهر او پیدا شده است.
کد خبر : ۵۷۷۶۰۷
باز هم خبر بازگشت پیکر مطهر یکی از شهدای مدافع حرم که چند سال پیش به شهادت رسیده بود، منتشر شده و حالا سخن از شهید مدافع حرم محمدرضا (علی) بیات در میان است. کسی که ۵ سال پیش مظلومانه در سوریه به شهادت رسید و حالا به مدد تفحص شهدا در مناطق مختلف سوریه پیدا شده است.

به گزارش تسنیم، شهید محمدرضا بیات هفتم بهمن سال ۱۳۶۵ در محله فلاح تهران به دنیا آمد. بعد از سمیه و سمانه، خدا علی (محمدرضا) را به حسن آقا و همسرش بخشید. محمدرضا ۲ ساله بود که از نعمت مادر محروم شد و در دامن زهرا خانم زبان باز کرد. پدرش می‌گوید: «از کودکی همراه با من به مسجد می‌آمد و از سن حدود پنج یا شش سالگی در مسجد مکبری می‌کرد. کم‌کم عاشق مداحی اهل‌بیت (ع) شد و به اهل‌بیت، خصوصا حضرت امام حسن مجتبی (ع) علاقه زیادی داشت.» روزی که او برای نخستین بار در هیئت خیابان شهید عیوض‌خانی روضه خواند، کوچک و بزرگ هیئت شیفته حس و حال مجلسش شدند.

همرزمانش می‌گویند: «نترس و شجاع بود و هر جا لازم بود که از انقلاب و اسلام دفاع کند، با دل و جان به میدان می‌آمد. شهید بیات در مباحث اعتقادی و انقلابی، اطلاعات و بینش کاملی داشت و با منطق و دلیل از اهداف انقلاب دفاع می‌کرد. او در حوزه‌های بسیج تهران مسئولیت‌های مختلف و مهمی برعهده داشت و برای انجام آن‌ها خستگی نمی‌شناخت. همیشه می‌گفت مردم باید یکدست و یکدل و مطیع رهبر باشند. برای انجام کار‌های فرهنگی در محلات مختلف تهران پیش قدم بود. همیشه می‌گفت خالص باشید و برای اشخاص کار نکنید. همه کارش برای خدا بود.

پیکر مطهر مدافع حرم، شهید محمدرضا بیات بعد از ۵ سال به آغوش خانواده بازگشت

سال ۱۳۹۴ وارد لشکر عملیاتی ۲۷ محمدرسول الله (ص) شد. در بحث عملیاتی واقعا قوی بود و همیشه طرح و برنامه‌اش برای عملیات عالی بود. قبل از ورود به لشکر در اورژانس ۱۱۵ کار می‌کرد و دوره‌های کامل امداد را دیده بود. به همین دلیل از این حیث هم در سوریه فعال بود. نهایتا به لشکر فاطمیون منتقل شد و بعنوان فرمانده عملیاتی شروع به کار کرد. موقع عملیات، برای خطر پیش قدم می‌شد و اگر در منطقه‌ای امکان کمین و غافلگیری نیرو‌ها وجود داشت، خودش برای شناسایی محل می‌رفت. او فرمانده‌ای مهربان بود و آنقدر با نیرو‌های تحت مسئولیتش با صمیمیت رفتار می‌کرد که همه او را محرم اسرار زندگی‌شان می‌دانستند.

پدر از شهادت پسرش نیز می‌گوید: «فروردین‌ماه سال ۱۳۹۵ برای تثبیت ارتفاعات العیس واقع در حلب به‌همراه همرزمان خود آن‌جا رفته بود که در کمین تکفیری‌ها که حدودا ۲۰۰ نفر بودند، گرفتار شدن. اولین نفر هم محمد رضا بود که از ناحیه سر مورد اصابت گلوله قرار گرفت و بعد از شهادت او و دوستانش، تکفیری‌ها بدن آن‌ها را به گلوله بستند تا دیگر هیچ‌چیزی از آن‌ها باقی نماند. البته خودش هم همین را دوست داشت و یک‌بار که در جمع دوستانش نشسته بود، در این جمع مطرح شد که برای هم دعا کنیم، هر کسی یک دعایی کرد و وقتی نوبت به محمدرضا رسید، گفت: «از خدا می‌خواهم که پودرمان کند و هیچ اثری از ما باقی نماند» دلش می‌خواست گمنام و بی‌نام و نشان مثل حضرت زهرا (س) باشد.»