۰۶ ارديبهشت ۱۳۹۰ - ۱۰:۳۱

گزيده‌سرمقاله‌‌روزنامه‌هاي صبح‌كشور

برخي روزنامه‌هاي صبح امروز سرمقاله‌هاي خود را به موضوعات زير اختصاص دادند.
کد خبر : ۲۰۰۸۶

* ابتكار
روزنامه ابتكار درسرمقاله خود با عنوان "چه كساني براي احمدي‌نژاد تله گذاشته‌اند؟ موافقان يا مخالفان؟ "به قلم غلامرضا كمالي پناه آورده است:‏در رمان «بيلي باد» اثر هرمان ملويل، ملوانان بيلي باد را به جرم بي‌گناهي و صداقت مي‌كشند. اين ملوان جوان كه مخالفانش را هم دوست داشت، چنان بود كه گويي از كره ديگري به زمين آمده است. ملوانان كشتي درحالي‌كه او را دوست داشتند و مي‌دانستند بهترين آدم دنياست، او را كشتند؛ زيرا تحمل صداقت هولناك او را نداشتند. درحقيقت آن‌ها آيينه‌اي را شكستند كه چهره زشت آنان را به خودشان نشان مي‌داد. (عبدالحسين فرزاد، درباره نقد ادبي، ص 243)اين روزها مردان سرشناس دولت حال و روز خوشي ندارند. ماجراي عزل يا استعفا و ابقاي وزير محترم اطلاعات ابرهاي تيره‌اي در آسمان سياست ايران به‌وجود آورده كه براي دسته‌اي باران‌زا و حيات‌بخش و براي دسته‌اي ديگر، سيل‌انگيز و مخرب بوده است. سايت‌ها، روزنامه‌ها، شخصيت‌ها و خبرگزاري‌‌هايي كه تا چند روز پيش، در طرفداري از دولت سر و دست مي‌شكستند تا از هم جلو بزنند، با آذرخشي كه از دل اين ابر تيره بيرون جست، شقه‌شقه شدند و هم‌اكنون سايه هم را با تير مي‌زنند. آن دسته از مخالفان سران دولت در اردوگاه اصولگرايان كه مترصد چنين وضعيتي بودند، فرصت را غنيمت شمرده‌اند تا دق دل خود را خالي كنند و هرچه در چنته دارند، عليه دو‌گانه‌ي احمدي نژاد و مشايي بيرون ريزند. چند نكته مهم در اينجا قابل ذكر است:

يكم: حركات طنزآميز نمايندگان اقليت اصلاح‌طلب جالب است كه براي آنكه از قافله عقب نمانند، زودتر از ديگران پا به ميدان نهادند و با خوش‌رقصي خواستار راه‌پيمايي عليه دولت شدند.بي‌گمان سياستمداران و جناح‌ها آن‌قدر غرق در سياست شده‌اند كه در تشخيص مسير و هدف گم گشته‌اند. براي اكثر آن‌ها مهم نيست راه كدام است و مقصد چيست و چگونه و با چه وسيله‌اي مي‌خواهند به مقصد برسند. غالباً مي‌خواهند خودشان محور باشند و رانندگي را خود به عهده بگيرند. حال اگر اين وسط شخصي پيدا شود كه آنان را به همان مسير و همان هدف هدايت كند و به مقصد برساند، مورد قبول نيست.يكي از شعارهاي اساسي اصلاح‌طلبان «ايران براي همه ايرانيان» بوده است و غالباً تأكيد داشته‌اند كه «ايراني‌بودن» در درجه اول اهميت دارد. اكنون كه همان حرف‌ها از زبان شخص ديگري جاري مي‌شود، مخالفت اصلاح‌طلبان با وي محلي از اعراب ندارد.
دوم: مواضع مخالفان و منتقدان دولت در جناح اصول‌گرا عليه احمدي‌نژاد و مشايي، تا چه اندازه صادقانه و واقعي است؟ چرا به مشايي پيله كرده‌اند و از كنار احمدي‌نژاد به‌راحتي مي‌گذرند؟ قصدشان نجات احمدي‌نژاد از دام امثال مشايي است يا گرفتاركردن او در دام خويش؟واقعيت اين است كه مواضع بحث‌برانگيز رئيس‌جمهور كه به مذاق اصولگرايان خوش نيامده، كمتر از مشايي نيست. اتفاقاً ديدگاه‌هاي جنجالي رئيس‌دفترشان هم با حمايت وي طرح مي‌گردند. چه شده كه انگشت روي چند حرف يا حركت اين يكي گذاشته‌اند و رگ حيات سياسي وي را فشار مي‌دهند و تا اندازه‌اي در كلام، بي‌خيال ديگري شده‌اند؟بي‌شك آقاي احمدي‌نژاد عامل و حامي مواضع و حركاتي نظير بي‌توجهي به قانون عفاف و حجاب، انتقاد از گشت ارشاد، بي‌اعتنايي كامل به قوانين مجلس و بي‌اهميت‌كردن آن، عزل و نصب‌هاي بحث‌برانگيز، انتقاد رك به قوه قضائيه، طعنه به رؤساي دو قوه ديگر، مكتب ايراني، كوروش و منشورش، برپايي جشن نوروز، مسائل ايرانيان خارج از كشور و... بوده است.اين چه حكايتي است مشايي را صراحتاً غيرخودي، منحرف، بين‌الغي، نفوذي و منافق لقب مي‌دهند و سعي مي‌كنند دامن احمدي‌نژاد را پاك جلوه دهند. براي حرف‌هايش تأويل قائل مي‌شوند، مي‌گويند ما دوست تو هستيم؛ ولي دوست تو دشمن ماست. از وي مي‌خواهند كه از يار غارش دامن برچيند و به دامان آنان پناه ببرد.

سوم: آقاي احمدي‌نژاد زيرك‌تر از آن است كه به اين راحتي، دم به تله دهد و با اين دانه‌ها به دام افتد. او خوب مي‌داند كه درصورت تن‌دادن به خواسته‌هاي منتقدان و حذف ياران نزديك خود عملاً صيد مي‌شود و ديگر آن عنقاي بلندپروازي نخواهند بود كه به واسطه بال‌هاي نيرومند خويش، بر اوج سياست و قدرت در پرواز و جولان بوده است. از ياد نبريم كه رئيس‌جمهور مديون هيچ‌يك از جناح‌ها نيست. در ابتدا هيچ‌يك از احزاب او را جدي نگرفتند و حالا هم او هيچ‌يك از آن‌ها را جدي نمي‌گيرد «گهي پشت به زين و گهي زين به پشت». او به واسطه همين ياران نزديكش بر پشت زيني نشسته است كه آرزوي منتقدان و مخالفانش بوده است. اكنون چون شطرنج‌بازي ماهر به ارزش واقعي مهره‌هاي خود واقف است. او مي‌داند كه كنارگذاشتن مهره‌هاي اصلي خود خطرناك است و امكان دارد به كيش و مات‌شدنش در عرصه سياسي بينجامد. به علاوه باعث بي‌اعتمادشدن ساير يارانش مي‌شود. او رياست را تا آنجا مي‌پسندد كه خودش جلو باشد و ديگران در پشت سر او، نه‌اينكه ديگران در پيش و او در پي آن‌ها بدود و البته تك‌روي در سياست، گاهي پيامدهاي جبران‌ناپذيري به دنبال دارد و احمدي‌نژاد بايد به‌خوبي بداند كه مخالفانش سعي مي‌كنند او را مقابل مقام معظم رهبري جلوه دهند. او بايد دامن خود را از اين‌گونه اتهام‌ها پاك نگه دارد. به‌هرحال جايگاه‌ها در قانون تعريف‌ شده است، با لجبازي هيچ‌چيزي عوض نمي‌شود؛ بلكه زحمت و دردسرهاي بيشتري ايجاد خواهد شد.

چهارم: اين‌گونه كه از ظاهر كار پيداست، مخالفت با دولت، به‌ويژه مشايي، نزد بسياري از نخبگان و تحصيل‌كردگان موجب محبوبيت براي دولتمردان شده است. به‌واقع در هيچ دولتي پس از انقلاب، به اندازه اين دولت، اين‌همه نوآوري به بدنه نظام وارد نشده بود و اگر اشاره‌هايي مي‌شد، شجاعت در اقدام، ايستادگي در برابر موانع و پافشاري در مواضع به اندازه دولتمردان كنوني نبوده است. به همين سبب، ميزان شدت مخالفت با اين دولت نسبت به دولت‌هاي پيشين بيشتر است. بسياري كه اين مواضع را همسو با منافع خويش نمي‌دانند و آن‌ها را موجب محبوبيت و موفقيت بيشتر اين سياست‌پيشگان تازه‌سوار قلمداد مي‌كنند، ايده‌ها و رفتارهاي اين نودولتان را انحراف در حركت انقلاب و نظام به شمار مي‌آورند. درحالي‌كه اگر آب در جوي حركت كند و مسير طولاني را هم در پيش داشته باشد، قطعاً بر اثر گرما، سرما و گل و لاي و نشتي و نفوذ كم‌كم آب تحليل مي‌رود، به‌تدريج كم مي‌شود، رنگ عوض مي‌كند و نهايتاً در جايي به اتمام مي‌رسد. پس لازم است در طول مسير جوي‌هاي تازه‌اي به نهر اصلي پيوند بزنيم يا مسيرهاي بسته را به‌سمت جوي اصلي باز كنيم تا باعث فراواني و تازگي آب شود. دولتمردان جديد با طرح مسائل تازه ذهن افراد مؤثر را درگير كرده‌اند. بخشي با تعجب و تحسين و گروهي با تكفير و تهديد به استقبال اين مسائل رفته‌اند. عوامل ديگري نظير حسد و كينه و منافع‌طلبي هم در اين مخالفت‌ها مؤثرند. بسياري دوست دارند همين حرف‌ها و تحركات از آنان سر مي‌زد؛ اما چون از ديگري سر زده، مي‌خواهند سر به تنش نباشد. «بيلي باد» را از ياد نبريم.

* رسالت
روزنامه رسالت در سرمقاله امروز خود با عنوان "امنيت اخلاقي " به قلم محمود فرشيدي آورده است: واژه "امنيت " كه متضاد اضطراب، نگراني و ترس و مترادف آرامش مي‌باشد، از بزرگترين دستاوردهاي اديان الهي است و در معارف اسلامي از آن به عنوان "نعمتي ناشناخته " (1) و "ماهيت زندگي " (2) ياد شده است و قرآن كريم نيز تاكيد مي‌كند كه اهل ايمان، چنانچه ايمان خويش را به ظلم نيالايند از نعمت امنيت بهره‌مند خواهند شد.(3)
معمولا عوامل ايجاد امنيت را در دو حوزه فردي و اجتماعي مورد بررسي قرار مي‌دهند.در حوزه فردي تلاش مي‌شود ظرفيت خويشتنداري در انسان‌ها افزايش يابد تا بتوانند خشم، شهوت، حرص و ديگر غرايز خويش را تحت كنترل در آورند.در حوزه اجتماعي نظام حكومتي توانمند و با ثبات و مشروع، مسئول و منبع تامين امنيت در جامعه است كه موظف است امنيت را در عرصه‌هاي جاني، مالي و اخلاقي و رواني عينيت ببخشد. مقام معظم رهبري در ديدار اخير با وزير كشور و جمعي از فرماندهان و مسئولان نيروي انتظامي، ايجاد امنيت در جامعه، بويژه امنيت اخلاقي و رواني را يكي از مهم ترين وظايف نيروي انتظامي بر شمردند و تبيين فرمودند كه "امنيت اخلاقي در جامعه به معناي آن است كه مردم دغدغه‌اي در خصوص احتمال انحراف اخلاقي فرزندان خود در جامعه نداشته باشند. "

نكته قابل تامل، تاكيد معظم له بر اولويت "امنيت اخلاقي " است كه متاسفانه عده‌اي ساده انگارانه از آن تغافل مي‌ورزند و تحريكات و توطئه‌هاي نظام سلطه جهاني را در گسترش فساد در كشورمان، مورد تحليل قرار نمي‌دهند.امروز گسترش فساد در جوامع، خصوصا در ميان جوانان، يكي از قدرتمندترين اهرم‌هاي سلطه گران براي تثبيت حكومت خويش است. در كشور آمريكا بيش از نهصد شركت با فروش صدها ميليون نسخه آثار مستهجن و كسب ميلياردها دلار اين هدف دولتمردان ايالات متحده را بر آورده مي‌سازند و حاصل فعاليت‌هاي منكرشان، فرار يك بچه از خانه ظرف هر هجده ثانيه، قتل 16 هزار نفر در سال در ارتباط با مسائل جنسي و نامشروع بودن جمعيت كثيري از نسل جديد آمريكاست! و بي‌ترديد مستكبران نظام جهاني، مي‌كوشند با گسترش فساد اخلاقي، فرقه گرايي، اعتياد و ديگر مفاسد، جامعه ما را نيز آسيب پذير سازند و در اين ميان جمعيت بيست ميليوني جوان كشور كه در سنين حساس بلوغ يا ازدواج و انتخاب شغل و ديگر دغدغه‌هاست، بيش از همه در معرض تهاجم دشمن قرار دارد.
اگر چه ايجاد مصونيت و ارتقاي ظرفيت امنيت فردي، نقش اصلي را در تامين امنيت اخلاقي ايفا مي‌كند اما اين سخن نبايد به معناي ممنوعيت در بهره‌گيري از روش‌هاي محدود كننده، تفسير شود و همچنان كه تجربه موفق برخورد با اراذل و اوباش ثابت كرد هميشه نمي‌توان به روش‌هاي اخلاقي و زبان نصح اكتفا كرد. گستره شيوه‌هاي دشمن براي اشاعه مفاسد اخلاقي چندان است كه نمي‌توان و نبايد نيروي انتظامي را در اين ميدان مبارزه تنها گذاشت زيرا امروز شبكه فساد جهاني از اينترنت و ماهواره و رسانه‌هاي بيگانه، از نشريات و محصولات رايانه‌اي از تلفن همراه، از پوشاك، از فرصت‌هاي مسيرهاي تردد و خيابان‌ها، از وسايل حمل و نقل، از بوستان‌هاي شهري و حتي از جشن‌ها و ميهماني‌ها، بهره مي‌گيرد تا جوان و نوجوان ما را به بيراهه بكشاند و لذاست كه نيروي انتظامي به تعميق پيوند خويش با مردم و ارتقاي ميزان اعتماد جامعه به منظور جلب همكاري كامل آنان نيازمند است و از مهم‌ترين راهكارهاي دستيابي به اين پشتوانه عظيم، چنان كه در رهنمودهاي مقام معظم رهبري نيز مورد تاكيد قرار گرفت، "ايجاد مصونيت در درون نيروي انتظامي " است.

همچنين همكاري و همراهي گروه‌ها و اقشار مختلف، خصوصا نهادها و دستگاه‌ها در ارتباط با حوزه فعاليت خويش با نيروي انتظامي، به منظور دستيابي به "امنيت اخلاقي " ضروري است و تجربه فعاليت مشترك آموزش و پرورش و نيروي انتظامي در زمينه نهادينه ساختن قوانين راهنمايي و رانندگي، مي‌تواند در عرصه تامين "امنيت اخلاقي " نيز راهگشا باشد و با دستگاه‌هاي ذيربط از جمله وزارتخانه‌هاي آموزش و پرورش، فرهنگ و ارشاد اسلامي، اطلاعات، بازرگاني، ارتباطات و فناوري اطلاعات، شهرداري‌ها و... پيمان همكاري مشترك منعقد گردد.
پي‌نوشتها:
1- نعمتان مجهولتان، الصحه والامان
2- ماهيه العيش في الامن غرر الحكم و درر الكلم
3- سوره انعام آيه 82

* كيهان
روزنامه كيهان در يادداشت روز خود با عنوان "بردهاي راهبردي ايران در منطقه " به قلم مهدي محمدي آورده است: تحولات منطقه خاورميانه در حال ورود به فازي جديد است. طرف هاي درگير از شوك اوليه خارج شده اند و تلاش آنها براي تاثيرگذاري بر تحولات هر روز ابعاد تازه اي پيدا مي كند. ايران از نخستين روزهاي آغاز اين حركت اعلام كرد كه عقيده دارد هر گونه تحليل درباره تحولات منطقه كه 3 جنبه اسلامي، مردمي و ضد آمريكايي و ضد صهيونيستي اين تحولات را ناديده بگيرد در تبيين آنچه اتفاق مي افتد و پيش بيني آنچه اتفاق خواهد افتاد كاملا ناكام خواهد ماند. آمريكايي ها از همان روز اول تلاش كردند به هر شكل ممكن روند تحولات منطقه را از اين 3 عنصر تهي كنند غافل از اينكه اين 3 مورد «عناصر تزريقي» ايران به تحولات منطقه نيست بلكه جزء ذاتي و بلكه مقوم ذات اين تحولات است و تا زماني كه خيزش هاي منطقه وجود دارد و به راه خود ادامه مي دهد اين 3 عنصر هم همراه آن خواهد بود.

درباره جنبه ديني تحولات، آمريكا تلاش كرد اينگونه القا كند كه خيزش هاي منطقه بيشتر ماهيت اجتماعي-اقتصادي دارد تا ماهيت ديني، و به همين دليل نيروهاي سكولار در آينده منطقه همچنان ميدان دار خواهند بود. اكنون اما روشن شده است كه در تمام منطقه از مصر تا بحرين گروه هاي اسلامي اصلي ترين سازمان دهندگان تحولات بوده اند و پس از اين هم در هرگونه ساختار سياسي كه در منطقه شكل بگيرد نيروهاي اسلام گرا جايگاهي ويژه خواهند داشت. احتمالا به همين دليل بود كه آمريكا از همان روزهاي اول در حالي كه در ظاهر تلاش مي كرد جنبه اسلامي تحولات را نفي كند، پس پرده جست وجو براي بازيگران اسلام گراي قابل اعتماد را آغاز كرد و از جمله به اين فكر افتاد كه هر طور شده يك شاخه قابل مذاكره درون اخوان المسلمين بيابد. درباره ماهيت مردمي تحولات، راهبرد آمريكايي ها اين بود -وهست- كه هرچه زودتر با خاموش كردن تحركات خياباني در چارچوب راهبردي كه خود آن را «انتقال آرام قدرت» (انتقال قدرت بدون حضور نيروهاي سازمان يافته اسلامگرا كه نزديك به ايران هستند) مي خواند، مديريت تحولات را به فاز سياسي و مذاكراتي منتقل كنند كه طبعا در آن داراي امكان مانور و قدرت چانه زني بيشتري هستند. اتفاقي كه در يمن رخ داد احتمالا تلاش هاي آمريكا در اين مسير را كاملا مسدود خواهد كرد چرا كه مردم منطقه مي بينند مثلا در ليبي كه آمريكا بيش از يك ماه است مشغول مذاكره پنهاني با قذافي است هيچ نتيجه اي حاصل نشده و سلاخي مردم بي گناه همچنان ادامه دارد اما در يمن كه مردم زير بار بازي هاي سياسي نرفتند و به مقاومت قهرمانانه در خيابان ادامه دادند ديكتاتور به ناچار ترك قدرت را پذيرفت و به زودي پايان دوران عبدالله صالح فرا خواهد رسيد.

بنابراين روشن است كه ورود به فاز مذاكره با ديكتاتورها آن هم با واسطه گري آمريكا جز اينكه كمك به منحرف كردن تحولات و زمينه سازي براي سيطره آمريكا بر آينده منطقه- منتها در پوششي جديد- باشد، هيچ خير و خاصيت ديگري ندارد. و نهايتا جنبه ضد آمريكا و ضد صهيونيستي تحولات تازه در حال آشكار شدن است و آنچه از اين به بعد در اين باره خواهيم شنيد بسيار بيشتر از آن است كه تا به حال شنيده ايم. در مصر اكنون مبارك به اين دليل محاكمه مي شود كه سال هاي طولاني گاز اين كشور را بسيار ارزان تر از قيمت واقعي به اسرائيل داده تا هم جيب خود را پر كرده باشد و هم به آمريكا ثابت كند كه با همه توان و امكانات پشت غاصبان قدس ايستاده است. به زودي نوبت به بقيه ديكتاتورها هم مي رسد. آمريكا همه تلاش خود را براي گرفتن انرژي تحولات از طريق ناآرام سازي ايران، يا منحرف كردن آن با روش سوق دادن تحولات به سوي سكولاريسم يا نزاع ايراني- عربي انجام داده اما آنچه عملا رخ مي دهد اين است كه دشمن ترين گروه ها با آمريكا اصلي ترين گروه هاي سازنده ساختارهاي جديد منطقه هستند و به همين دليل آنچه آمريكا بايد منتظر آن باشد اين است كه آرام آرام صداي ايران را كه مي خواست داخل مرزهاي آن خفه كند، از همه جاي منطقه بشنوند.

اما درباره ايران، يك گزاره ساده هست كه عموم تحليلگران حتي مقام هاي آمريكايي و اسرائيلي به آن باور دارند -و كم و بيش آن را ابراز هم كرده اند- و آن هم اين است كه ايران تا اينجا اصلي ترين برنده تحولات منطقه بوده است. اگر بخواهيم فقط فهرستي كوتاه از «بردهاي راهبردي ايران» در منطقه ارائه كنيم، مي توان به موارد زير اشاره كرد.
1- نفس دگرگوني نظم مستقر در منطقه صرف نظر از اينكه نظم جايگزين چه سمت و سويي دارد يك دستاورد بزرگ براي ايران است. انقلاب اسلامي ايران طي 30 سال نفوذ گفتماني و عمليات نرم در منطقه، انرژي را آزاد كرده كه اكنون در حال درنورديدن ساختارهاي كهنه منطقه است؛ ساختارهايي كه آمريكايي ها طي دهه هاي طولاني بر 3 ركن امنيت اسرائيل، تامين تضمين شده انرژي و جلوگيري از بسط الگوي ايران استوار كرده بودند. اين نظم بدون شك چه از حيث قوانين حاكم بر آن و چه از نظر بازيگران دخيل در آن در حال تغيير است و اين تغيير هر اندازه كه باشد براي ايران دستاورد است.
2- دولت هاي دشمن ايران در منطقه يا از بين رفته اند يا به لرزه افتاده اند و ساختارهاي جديد اگرچه شكل نگرفته اما بي ترديد يكي از ويژگي هاي ثابت در همه ساختارهاي آينده منطقه اين است كه سعي خواهند كرد از ساختارهاي قبلي فاصله بگيرند و اين يعني همكاري با آمريكا، خوش خدمتي به آن و روي خوش نشان دادن مداوم به اسرائيل در آينده منطقه ديگر هرگز به آساني گذشته نخواهد بود. سقوط مبارك در مصر، نظم راهبردي پيرامون اسرائيل را كاملا به هم ريخته است. عربستان هم كه معادل مصر در شرق خاورميانه است خود مي داند در حالي كه همه منطقه در حال تغيير است چاره اي جز تن دادن به تغييرات بنيادين در ميان مدت ندارد و در اين مورد حتي از آمريكا هم كاري براي حفظ سيستم عتيقه آن ساخته نيست. بنابراين اتفاقي كه در حال رخ دادن است اين است كه عقبه حوزه استحفاظي آمريكا در منطقه در حال فروپاشي است و نوعي خلأ قدرت در منطقه شكل گرفته كه ايران بهترين گزينه براي پر كردن آن است.

3- دستاورد بعدي ايران اين است كه براي نخستين بار طي دهه هاي گذشته جنس فرايندهاي منطقه اجتماعي و مردمي شده و اين يعني انتقال فرايندها به حوزه اي كه مزيت نسبي ايران محسوب مي شود. پيش از اين بارها گفته ايم كه آمريكايي ها نه از حيث ايدئولوژيك و نه از جنبه نهادي نه تنها هيچ نزديكي با مردم منطقه ندارند بلكه حتي كانال تاثيرگذاري بر رفتار آنها مهيا نكرده اند. علت هم اين بوده كه آمريكا در تمام سال هاي گذشته از طريق تعامل با دولت ها (در واقع باج گرفتن از آنها) به هر آنچه در منطقه به دنبال آن بوده مي رسيده و لذا ضرورتي به ارتباط با مردم نمي ديده است. برعكس، ايران در تمام اين سال ها به دليل دخالت هاي آمريكا از داشتن روابط حسنه با برخي كشورهاي منطقه محروم بوده اما در همان حال تمركز خود را بر ارتباط گيري با مردم و سازمان دادن به نيروهاي تحت ستم در منطقه قرار داده است. اكنون كه بر خلاف پيش بيني آمريكا و ديكتاتورهاي منطقه يك موج مردمي در منطقه به راه افتاده طبعا كشوري دست بالا را دارد كه كانال هاي ارتباطي نافذتر و محبوبيت بيشتري در بين مردم داشته باشد و اين كشور بدون ترديد ايران است هم چنانكه پيش از اين هم همه برآوردهاي آمريكا از افكار عمومي منطقه همين را نشان مي داد.

4- دستاورد بعدي ايران اين است كه اولا به دليل گرفتاري استراتژيك آمريكا در مديريت همزمان جبهه هاي متنوعي كه در منطقه پيش روي آن باز شده و در تمامي آنها منافع حياتي آمريكا در حال به چالش كشيده شدن است، ثانيا به دليل نيازي كه آمريكا به تعامل با ايران در حوزه هاي منطقه اي احساس مي كند و قطعي بودن اينكه ايران و دوستان و متحدان منطقه اي اش اصلي ترين بازيگران منطقه در دهه هاي آينده خواهند بود و ثالثا به دليل وقوع زلزله هاي سياسي در كشورهاي دشمن ايران در منطقه، نوعي فضاي تنفس استراتژيك براي ايران باز شده كه بعيد است آمريكايي ها قادر به مسدود كردن آن باشند. اكنون آمريكايي ها در چند جبهه شكست هاي پي در پي خورده اند و در جبهه هايي ديگر جنگي سخت در پيش دارند و لذا احتمالا آخرين چيزي كه آمريكا به آن علاقه دارد اين است كه جبهه اي جديد آن هم در مقابل كشوري مانند ايران پيش روي آن باز شود. در مرحله بعد، براي آمريكا و اسرائيل طي سال هاي گذشته اين بسيار مهم بوده است كه تمام انرژي ها و نيروها در منطقه را به سمت درگيري با ايران و منزوي كردن آن سوق بدهند و از «اصلي» شدن هر مسئله ديگري در منطقه جلوگيري كنند.

اتفاقات 3-4 ماه اخير در منطقه خود به خود موضوع ايران را به حاشيه برده است. ديگر نه آمريكا جرئت و انگيزه اقدام واقعي (غير نمادين) عليه ايران را دارد و نه در كشورهاي ديكتاتوري منطقه (آنها كه سقوط نكرده اند) توان و نيرويي مانده كه بخواهند آن را صرف مقابله با مثلا برنامه هسته اي ايران بكنند. تحريم هاي سمبليك اخيرا اعمال شده عليه ايران به بهانه نقض حقوق بشر يا بداخلاقي هاي ترحم برانگيزي كه بقاياي ديكتاتورهاي عربي در كشورهاي حاشيه خليج فارس مي كنند بيش از آنكه به معناي باز شدن يك جبهه واقعي عليه ايران باشد، تلاش هايي نمادين و فاقد اثر واقعي است با اين هدف كه اولا كشورهاي عربي از اين موضوع كه منشأ واقعي اعتراض ها عليه آنها داخلي است و ربطي به برنامه ريزي اين و آن ندارد بگريزند و ثانيا با مشغول سازي ايران اعتماد به نفس آن در اثر تحولات منطقه را كاهش بدهند كه طبعا تاثيري در حقيقت آنچه ايران قادر به دست يابي به آن بوده نمي گذارد.
اين 4 بند فقط شروع يك فهرست بلند است. در اين باره بيشتر خواهيم نوشت.

* جمهوري اسلامي
روزنامه جمهوري اسلامي در سرمقاله امروز خود با عنوان " سيل مخرب نقدينگي سرگردان " آورده است: بازار سكه و طلا اين روزها بيشتر از هر چيز به چاه ويلي شباهت پيدا كرده است كه بانك مركزي هر مقدار طلا و سكه بيشتري در آن مي‌ريزد به جاي اشباع شدن تنها هل من مزيد مي‌گويد و مانند اژدهايي هفت سر، حجم هنگفت‌تري از ذخائر ارزي كشور را مي‌طلبد.
در چنين وانفسايي هم به نظر مي‌رسد هر كدام از بازيگران اين نمايش تلخ به دنبال منفعت خود مي‌گردند و آنچه كمتر اعتنا و توجهي به سويش جلب مي‌شود، منافع بلند مدت اقتصاد كشور است. دلالان و سودجويان حرفه‌اي كه ظاهرا از چندي پيش با رصد كردن اوضاع اقتصاد جهاني، صداي پاي گراني طلا را شنيده بودند تمام هم و غم خود را اين روزها بر اين قرار داده‌اند كه با خريد و انبار كردن هر چه بيشتر سكه‌ها و شمش‌هاي حراجي بانك مركزي براي روزهاي نه چندان دوري كه تب فعلي فروكش مي‌كند و بازار تشنه عرضه است، آنچه را كه انبار كرده‌اند به قيمت‌هايي بالاتر بفروشند. اما به صف‌هاي بلند پشت باجه‌هاي بانك‌ها كه نگاه كنيم تنها دلالان را نمي‌بينيم، اين صف‌ها مملو از مردمان عادي است كه گاه كار و پيشه اصلي خود را رها كرده‌اند و به سوداهاي گوناگون روزها را در صف سكه مي‌گدرانند تا حتي اگر سكه‌اي هم شكار نكردند از اجاره كارت ملي خود به بهايي اندك، درآمدي مختصر دشت كنند تا دستكم به خود ببالند كه از اين خوان گسترده، سهمي هم به آنان رسيده است. پاي صحبت اين سودگران تازه كار كه بنشيني اما انگيزه‌ها را از جنس ديگري مي‌يابي غير از سودجويي شايد از جنس نگراني و دغدغه معيشت فردا.

نگراني غالب افكار عمومي ايرانيان را در اين شرايط بي‌اطميناني و نگراني از آنچه قرار است تا پايان امسال در حوزه اقتصاد به تدبير مسئولان اتفاق بيفتد، شكل داده است. مردم نمي‌دانند براي پول ملي كشور و اسكناس‌هايي كه به زحمت به دست مي‌آورند تا با آنها معيشت خانواده شان را مديريت كنند، چه تدبيري انديشيده شده است. مردم نمي‌دانند در شرايطي كه مسئولان و رسانه‌ها درگير مباحث پيچيده فني در مورد ضرورت يا عدم ضروري كاهش نرخ سود سپرده‌هاي بانكي هستند، با اندك اندوخته‌اي كه در بانك پس انداز كرده‌اند تا از سود مختصرش، گوشه‌اي از مخارجشان تأمين شود، بايد چه كنند؟ همينقدر مي‌دانند و مي‌يابند كه سودي كه به اندوخته‌هايشان تعلق مي‌گيرد در برابر تورمي كه از ارزش پول‌هايشان مي‌كاهد، آنقدر ناچيز است كه ناچار بايد همين اندك سپرده را هم از بانك‌ها بيرون بكشند و به كار ديگري بزنند. كار ديگري مانند خريد و فروش، حالا هم كه بازار سكه، سكه است چه بهتر از اينكه پول هايشان را در اين بازار به گردش در بياورند.

همين تصوير بسيار روشن و البته ساده را از شرايط اقتصادي مي‌توان با ادبيات و عمق ديگري هم ارائه كرد. در شرايط فعلي اقتصاد ايران، تزريق ماهانه حدود 4 هزار ميليارد ريال يارانه به جامعه در قالب پرداخت يارانه نقدي، همزمان با كاهش دستوري نرخ سود تسهيلات بانكي كه به كاهش سود سپرده‌هاي مدت دار، حجم قابل ملاحظه‌اي از نقدينگي را در جامعه انباشت كرده است كه در صورت عدم مديريت به هنگام و صحيح، ظرفيت و امكان حضور در هر بازاري و برآشفتن آن را دارد. آنچه چندي قبل در ابعاد كوچكتري از نابساماني فعلي بازار طلا و سكه، در بازار ارز اتفاق افتاد و حباب قيمتي كه چند هفته‌اي است در بازار سكه بوجود آمده است همگي نشانه‌هايي هستند از آثار مخربي كه هجوم اين نقدينگي سرگردان مي‌تواند براي بازارهاي مختلف و در نگاه كلان‌تر براي اقتصاد به دنبال داشته باشد.
از اين رو و در صورت عدم مديريت درست و به موقع اصلا نبايد تعجب كرد كه در آينده‌اي نزديك و پس از فروكش كردن تب تند بازار سكه، شاهد هجوم اين نقدينگي در ساير حوزه‌هاي اقتصادي باشيم، حوزه‌هايي كه شايد ديگر مانند طلا، ارز و... امكان واردات و تزريق آنها وجود نداشته باشد كه در آن صورت بيراه نخواهد بود اگر شرايط جهش قيمتي كه چند سال قبل در بخش مسكن اتفاق افتاد، دوباره تكرار شود.

اين نگراني در حالي قوت مي‌گيرد كه مرور سياست‌هاي مالي دولت براي سال جاري كه در قالب لايحه بودجه، آخرين مراحل بررسي و تصويب را در مجلس شوراي اسلامي طي مي‌كند، نشان از رويه‌اي انبساطي دارد. افزايش چشمگير بودجه عمراني و جاري در كنار تأكيد بر پرداخت يارانه‌هاي نقدي كه هر دو به نوعي بر حجم نقدينگي كشور تأثير فزاينده دارند، مي‌تواند در كنار سياست‌هاي انبساطي پولي كه از سوي بانك مركزي در بسته سياستي امسال در پيش گرفته شده است، چشم انداز نگران‌كننده‌اي از بازارهاي اقتصادي به تصوير پيش رو قرار دهد.
با توجه به اين واقعيت‌ها و در شرايطي كه به نظر مي‌رسد در ساير بازارهاي فعال كشور نشانه‌هاي جذابي براي جلب نقدينگي موجود به چشم نمي‌خورد، بانك مركزي به عنوان نهاد ناظر بخش پولي و تنظيم‌كننده بازارهاي پولي بايد در كمترين زمان ممكن با استفاده از ابزارهاي مالي موجود و تعريف شده، نقدينگي رها شده در بازار را تا حدودي جمع آوري كند و در مسيرهاي مولد به جريان بيندازد.
براي رسيدن به اين هدف، استفاده از ابزاري مانند اوراق مشاركت، تعريف سپرده‌هاي ويژه بانكي با نرخ سودهاي بالاتر و... مي‌توانند از جمله راهكارهاي كوتاه مدت باشند كه در آينده با اقداماتي مانند بازنگري در برخي مفاد بسته سياستي نظارتي سال 90 كه به نوعي مقوم سياست‌هاي انبساطي در بازار پولي كشور هستند، تكميل شوند.

* مردمسالاري
روزنامه مردمسالاري در سرمقاله روز خود با عنوان "يقه گيري دو تزار "به قلم علي ودايع آورده است: دنياي سياست روس ها به روايت تاريخ دوران پرفراز و نشيبي داشته است، در دوران تزارها و حكومت بلشويك ها هر گونه انتقادي با شدت سركوب مي شد و دموكراسي واژه نامانوس براي مردم اين سرزمين بود.
روسيه پس از فروپاشي اتحاد جماهير شوري توانست دموكراسي را در دهان همانند يك كودك نوپا مزه مزه كند; اما حكومت دموكراتيك و پذيرش تضارب آرا موضوعي نيست كه دفعتا در يك كشور اجرايي شود و تغييرات به وجود آورد.
فرهنگ حكمراني ديكتاتورهاي نامي و خون ريز در طول ساليان سال آنچنان جامعه روسيه را تحت تاثير قرار داده است كه در اين كشور سردسير ميوه دموكراسي كال بماند.
توهم آنهايي كه فكر مي كردند با فروپاشي حكومت كمونيستي، دموكراسي حاكم خواهد شد در همان نطفه با به توپ بسته شدن دوما توسط يلتسين، خفه شد اتفاقي كه سنگ بناي برخورد با مخالفين در سال هاي بعد قرار گرفت.

سال 1999، با روي كارآمدن ولا ديمير پوتين نقطه تحولي در سرزمين تزارها بود. گرچه اين مرد ريز نقش از سال ها پيشتر شروع به ريشه دواندن در دنياي سياست كرده بود. پيوند جاسوس كهنه كار با رفيق شفيقي به نام ديمتري پايه گذار مدلي از حكومت و تقسيم قدرت در جهان شد كه در كشورهاي مختلف براي قبضه كردن حكومت اجرايي شده است و نتايج دلخواه سياستمداراني كه نمي توانند از قدرت دل بكنند را به مراد دل برساند. مدودف به لطف منع قانون اساسي براي رياست جمهوري مجدد ولا ديمير و لطف استاد توانست رخت تزارها را بر تن كند.
در طول زمامداري مدودف، پوتين قلب تپنده و بازوي اجرايي كرملين اما هر روز كه مي گذشت، شاگردي كه تا ديروز مطيع ولا ديمير بود خود مزه قدرت را چشيد و چسبندگي صندلي قدرت او را محسور كرد تا سوداي ماندن در كرملين را در سر بپروراند.
مارس 2012 در سرزمين خرس ها انتخابات رياست جمهوري برگزار مي شود و هر چه زمان مي گذرد اختلا فات به دليل افزايش حرارت ولع قدرت خواهي بيشتر مي شود.
مدودف علنا از تمايل جدي خود براي رياست جمهوري سخن مي گويد. در مقابل پوتين هم قصد خود را پنهان نمي كند و با كنايه از شاگرد انتقاد مي كند و برنامه هاي خود را براي آينده روسيه اعلا م مي كند تا به نوعي براي شاگرد خط ونشان كشيده باشد.

يقه گيري دو تزار پرده برداري از يك نظام دو پهلو است; يكي طرفدار غرب و ديگري منتقد جدي آن.
پوتين را طيف سنتي ها و اصولگرايان دنياي سياست روسيه حمايت مي كنند در حالي كه مدودف خود را نزديك به ليبرال ها، همين تفاوت ها كه هر روز پررنگ تر مي شود به شكل گيري شكاف آنها شتاب بيشتري مي بخشد.
اما آنچه محرز است زمان عليه رئيس جمهور روسيه است. پوتين انتخابات پارلماني روسيه (دوما) را به عنوان راي اعتماد به خود در بوق خواهد كرد تا به رخ رقيب برساند كه مردم فقط او را به عنوان رئيس جمهور برگزيده اند.
در سياست روسيه، حزب روسيه واحد كه بنيان گذار آن پوتين است خود را وامدار رئيس جمهور سابقي مي داند كه در جريان خصوصي سازي و حكومت وي سرمايه ها و كارخانجات اين كشور را به آنها سپرد.
روسيه واحد توانست در جريان انتخابات شهرداري هاي سال گذشته نتايج خود بر مردم را به عنوان يك حزب دولتي به نمايش بگذارد گرچه مخالفين آنها را به تقلب و خريد راي متهم كرده بودند. روسيه واحد علني و پنهان براي كرملين و شخص مدودف پيام فرستاده است كه از خير كانديداتوري دوباره بگذرد; سران اين حزب اميدوارند كه مذاكرات ولا ديميرو ديمتري نتايج مثبتي داشته باشد ولي از ژست و عملكرد مدودف بر ميآيد كه او به طور جدي براي انتخابات دور خيز كرده است و خود را آماده رويارويي با دوستان سابق. باتوجه به سابقه تاريخي روسيه رويارويي مدودف با لشگر پوتين، انتخابات 2012 اين كشور آرام نخواهد بود.

گرچه سياستمداران روس لباس تزارها را بر تن كرده اند اما نوع تعامل آنها همان طور كه ازنام اين سرزمين برميآيد همانند نبرد خرس ها است كه طبيعتا خشونت آميز خواهد بود. براساس اسناد ويكي ليكس پوتين علا وه بر نفوذ در حزب روسيه واحد، مافياي قدرتمند اين كشور را نيز در چنگ خود دارد كه هرلحظه مي تواند با قدرت در سايه آنها به كرملين يورش ببرد. اين موضوع درست است كه طيف پوتين ظرف 10 سال آنچنان جامعه و بافت مردم را تغيير داده است كه آنها را مردم به چشم منجي مي بينند اما گروهي نيز هستند كه بازگشت پوتين را برنمي تابند، در نگاه آنها بازگشت و لا ديميرهماناو و قدرت نمايي سرويس هاي جاسوسي و برخورد خشن با منتقدين همان. البته اين ديدگاه به خودي خود مدودف را از نقض حقوق بشر و سركوب مخالفين كرملين تبرئه نمي كند. زد و خورد پليس مسكو با معترضين، ادامه ارعاب و قتل روزنامه نگاران نمونه هايي كوچك از ديكتاتوري حاكم بر اين كشور است. فئودو كوفسكي كه از 6 سال پيش به اتهام اختلا س مالي در زندان به سر مي برد به اتهام جديدي براي 7 سال ديگر محكوم شد تا به عنوان يك مشت از نمونه خروار مطرح شود. حزب كمونيست روسيه نيز زيوگانوف را به عنوان يك كانديداي بالقوه براي جانشين پوتين و مدودف معرفي كرده است اما اين حزب خود را براي انتخابات دوما آماده مي كند نه رياست جمهوري. در اين بين تشعشعات دومينوي سقوط ديكتاتورهاي عرب نيز اين جامعه را به لرزه درآورده است اما ساختارهاي جامعه اين كشور به گونه اي نيست كه بتواند آتش زير خاكستر را شعله ور كند. انتخابات 2012 روسيه را مي توان يقه گيري دوتزاري دانست كه مافيا و باندهاي تبهكاري نقش اساسي ايفا مي كنند و حتي ممكن است به رويارويي طرفين منتهي شود گرچه احتمال سازش طرفين براي ادامه مدل پوتين- مدودف دوراز ذهن دانست.

* سياست روز
روزنامه سياست روز در سرمقاله خود با عنوان "اصرار بر بازنده بودن " به قلم علي تتماج آورده است: قيام ملت‌هاي عربي در كشورهاي حوزه خليج فارس و شمال آفريقا در ماههاي اخير محور تحولات جهاني را تشكيل مي‌دهد. در اين روند نكته قابل توجه رويكرد سران عرب در قبال خواسته‌هاي مردمي و نيز برخي موضع گيري‌هاي سوال برانگيز در قبال كشورهاي منطقه است. در اين چارچوب سران عرب حوزه خليج فارس به جاي حركت در مسير خواسته‌هاي مردمي با سياست مشت آهنين به سركوب مردم پرداخته كه بر وخامت اوضاع اين كشورها افزوده است. از سوي ديگر برخي از اين كشورها نظير عربستان، بحرين و امارات ادعاهاي نخ نما شده و بي اساسي را عليه ايران مطرح كرده‌اند. بررسي كارنامه كشورهاي عربي منطقه نشان مي‌دهد كه اين رويكردها برگرفته از نسخه‌هايي است كه آمريكا براي آنها تجويز كرده و تلاش دارد تا از اين تحولات در جهت رسيدن به منافع خود بهره‌برداري كند.

رويكرد سران عرب به اجراي سرمشق‌هاي ديكته شده از سوي آمريكا در حالي صورت مي‌گيرد كه در باب اين رويكرد چند نكته قابل توجه است.اولا، سران عرب بايد به اين نكته آگاه شده باشند كه بخش عمده‌اي از خواسته‌هاي مردمشان پايان دادن به روابط تحميلي و يك جانبه با آمريكا است. اين فرآيند را به خوبي در شعارهاي مردم در تظاهرات و اعتراض‌هاي سراسري آنها مي‌توان مشاهده كرد چنانكه مردم مصر اولين خواسته‌ خود پس از سرنگوني مبارك را تجديد نظر در روابط با آمريكا و رژيم صهيونيستي اعلام كردند. اين خواسته از سوي مردم كشورهاي عربي حوزه خليج فارس نيز اعلام شده است. سران عرب بايد به اين نكته نيز توجه داشته باشند كه در دنياي امروز ديگر همسويي با آمريكا تضميني براي حفظ قدرت نخواهد بود چنانكه حتي كشورهاي اروپايي متحد آمريكا نيز براي گرفتار نشدن در اعتراض‌هاي مردمي به دوري از آمريكا روي آورده‌اند چرا كه افكار عمومي ديگر پذيرنده سلطه طلبي آمريكا بر جهان نمي‌باشد.

ثانيا، سران كشورهاي عربي منطقه در حالي با حركت در مسير خواسته‌هاي آمريكا به موضع گيري عليه ايران روي آورده‌اند كه ملت‌هاي اين كشورها همواره ايران را دوست و همسايه‌اي قابل اعتماد عنوان داشته‌اند. بيش از 95 درصد ملت‌هاي عربي ايران را حامي و دوست و رژيم صهيونيستي و آمريكا را اولين تهديد و دشمن خود مي‌دانند. با توجه به اين حقيقت مواضع ادعايي سران عرب عليه ايران امري كاملا مردود از سوي مردم اين كشورها است. آنها خواستار همگرايي با ايران به عنوان الگويي مناسب براي رسيدن به استقلال و پيشرفت و حضور فعال در معادلات جهاني با محوريت دوري از آمريكا هستند. ثالثا، سران عرب با ديدن سرنوشت ، بن علي و مبارك روساي جمهور تونس و مصر بايد دريافته باشند كه آمريكا هرگز حامي مطمئني براي آنها نمي باشد و صرفا براساس منافع خود عمل مي‌كند. بن علي و مبارك پس از سالها خدمت به واشنگتن در نهايت در لحظات بحراني از حمايت آمريكا برخوردار نشده و سرانجام آمريكا به راحتي از آنها گذشت.

اين سرنوشتي است كه آمريكا در قبال تمام متحدان خود در سراسر عرصه بين الملل اجرا مي‌كند چرا كه نگاه واشنگتن به ديگران صرفا نگاه ابزاري است كه براساس اصل تامين منافع اجرا مي‌شود. با توجه به آنچه ذكر شد به صراحت مي‌توان گفت كه سران عرب با رويكرد به اجراي نسخه‌هاي ديكته شده از سوي آمريكا مبني بر سركوب قيام‌هاي مردمي و نيز موضع گيري غير مسئولانه در قبال ايران در زمين بازنده‌اي به نام آمريكا بازي مي‌كنند كه مسلما دستاوردي براي آنها به همراه نخواهد داشت. سران عرب بايد توجه داشته باشند كه ملتهايشان از سالها وابستگي حقارت آميز به آمريكا به سطوح آمده اند و خواستار پايان اين روند و گرايش به همگرايي منطقه‌اي به جاي اينگونه روابط سوال برانگيز مي‌باشند. سران عرب با پايان دادن به بازيگري در زمين سوخته آمريكا ضمن تحقق يكي از مهمترين خواسته‌هاي ملتشان مي‌توانند به ادامه حضورشان در راس قدرت اميدوار باشند؛ چرا كه ملت‌هاي عربي ادامه روابط با آمريكا و تنش در مناسبات دولتهايشان با كشورهاي منطقه را مغاير با اهداف خود مي‌دانند و از رويكرد دولتهايشان براي پايان دادن به اين روند حمايت مي‌كنند. چنانكه در گذشته نيز هر زمان سران عرب به موضع گيري قاطع در برابر رژيم صهيونيستي پرداخته‌اند و يا بر گسترش روابط منطقه‌اي بويژه همگرايي با ايران تاكيد كرده‌اند، مورد حمايت ملتهايشان قرار گرفته‌اند.

* قدس
روزنامه قدس در سرمقاله روز خود با عنوان " جنايتهاي صهيونيستي سران بحرين "به قلم غلامرضا قلندريان آورده است:‏ خبرگزاري «النخيل» براي نخستين بار طي گزارشي، جزئيات سفر محرمانه «شيخ خالد بن احمد آل خليفه» وزير امورخارجه بحرين به واشنگتن و حضور در لابي آيپك مقر صهيونيستهاي افراطي در آمريكا را فاش كرد.
اكنون ترديدي براي افكار عمومي در خصوص ارتباط آل خليفه با صهيونيستها باقي نمانده است. اين كشور مسلمان در حالي ادعاي يك كشور اسلامي را دارد كه تاكنون مصداقهاي فراواني را مي توان در اثبات رابطه خاندان پاپدشاهي بحرين با حاكمان رژيم جعلي و غاصب صهيونيستي عنوان نمود. افزون بر حضور وزير امور خارجه در نشست لابي آيپك، سفير اين كشور در آمريكا، با وجود برخورداري از تركيب جمعيتي 99 درصد مسلمان - كه از اين رقم، شيعيان 80 درصد آن را تشكيل داده اند - يك يهودي طرفدار صهيونيستهاست كه براي يك كشور اسلامي با غالب جمعيتي شيعه، توجيه پذير نيست. وجود روابط ويژه ميان حاكم بحرين با «شيمون پرز» رئيس رژيم صهيونيستي و همچنين وجود روابط اقتصادي ميان رژيم صهيونيستي و دولت بحرين، سبب ورود شركتهاي صهيونيستي در اين كشور با نامهاي جعلي گرديد كه اين روابط اقتصادي از ديد چشمان تيزبين مردم بحرين مخفي نمانده است. پادشاه بحرين از مقامهاي كشورش خواسته است از به كار بردن الفاظي مانند «رژيم صهيونيستي» و «دشمن» در سخنان رسمي درباره اسرائيل، اجتناب كنند.

از افشا شدن اين رابطه مي توان نتايج زير را استنتاج نمود:
حوادث بحرين و نوع برخورد حاكميت اين كشور با معترضاني كه از طريق راهپيمايي مسالمت آميز خواستار حقوق از دست رفته خويش بودند، بيانگر اين حقيقت است كه اين گونه رفتار وحشيانه در يك كشور اسلامي با وجود برخورد خشونت آميز با معترضان، از وجاهت قانوني، اخلاقي و انساني نمي تواند برخوردار باشد، بلكه اين نوع حركات ننگين، مختص رژيمهايي است كه مباني انساني و اجتماعي حقوق افراد را زير پا گذاشته و با تمسك به جعليات و اوهام، بستر سركوب مردم را فراهم مي كنند.
بيشترين ضرر از بيداري اسلامي در كشورهاي منطقه، متوجه رژيم صهيونيستي است؛ لذا دولتمردان تل آويو تلاش مي كنند براي سركوب قيامها، مشاوره و آموزشهاي امنيتي و نظامي براي سركوب مخالفان به رژيمهاي همسو بدهند. براي اثبات اين ادعا، مي توان به سفر سيف الاسلام قذافي به تل آويو اشاره نمود. از سوي ديگر، شباهتهاي فراواني بين آنچه در سرزمينهاي اشغالي در برخورد با مسلمانان بي دفاع مي گذرد، با رفتار حكومت منامه، مي توان احصا نمود.
تخريب مساجد و حسينيه ها و همچنين تخريب ميدان لولو به عنوان نماد ضديت با حاكميت، بيانگر شباهت برخورد اسرائيل غاصب با مردم مظلوم فلسطين است و اين آموزه اي از رهنمودهاي صهيونيستها به آل خليفه است كه بايد نمادهاي بيداري اسلامي را از بين ببرند تا از اين رهگذر بتوانند از گسترش موج اعتراضها جلوگيري كنند، ولي حضور رو به افزايش مردم در خيابانها و نهراسيدن از اقدامهاي ضد انساني در بحرين، مطالبات حداقلي را به سقوط پادشاه بحرين، تبديل نموده است.

رسانه اي شدن موضوع مذكور، از روابط ديگر كشورهاي منطقه نيز با رژيم جعلي پرده برمي دارد كه تاكنون با لطايف الحيل تلاش مي كردند ارتباطهايشان با مقامهاي صهيونيست را انكار و ساخته و پرداخته ذهن مخالفان داخلي و خارجي عنوان كنند. اكنون لشكركشي عربستان و امارات نشان مي دهد آنها در اقدامي پيشدستانه، آموزشهاي امنيتي افسران تل آويو را در خارج مرزها توسط نظاميان خويش براي سركوب مردمشان تمرين مي كنند. به عبارت ديگر، اذعان به اين واقعيت كه صحنه رويارويي در منامه مرزبندي دو جبهه اراده مستقل ملتها و اراده زمامداران وابسته به صهيونيسم بين الملل مي باشد اغراق نبوده، بلكه تعبير منطقي از رخدادهاي ميداني بحرين است.
اطلاع مردم، نه تنها در اين كشور بلكه در ديگر كشورها كه خيزشهاي اسلامي را تجربه مي كنند، اين نويد را مي دهد كه در وابستگي حاكمان به صهيونيستها ترديد نكنند، لذا براي دستيابي به اهدافشان تا سقوط كامل زمامداران وابسته به جبهه امپرياليسم و صهيونيسم از پاي ننشينند كه مقاومت سرسختانه مردم بحرين، يمن، ليبي و ديگر كشورهاي عربي با وجود تشديد برخوردهاي ضد انساني حاكمان ادامه دارد و خروج بخشي از سرمايه شيخ حمد، عقب نشيني حاكم يمن و جمع آوري اسناد از سوي آمريكاييها در كشورهاي اسلامي، بر تزلزل حكومتهاي وابسته مهر تأييد مي زند.

آنچه مسلم است، غرب بازنده اصلي بيداري اسلامي در حوادث كنوني است، به نحوي كه با سقوط ديكتاتورها پايگاه هاي آمريكا يكي پس از ديگري در اختيار جبهه مخالفان بلوك غرب قرار گرفته و موازنه قوا در قالب و ساختار جديد، بدون انگاره هاي آمريكايي تبيين مي گردد. تلاشهاي غرب و وليده نامشروع آن يعني رژيم صهيونيستي، نتوانست خاورميانه بزرگ و خاورميانه جديد را بر اساس طراحي و سناريوي اتاقهاي فكر واشنگتن عملياتي نمايند، لذا پس از ناكامي آنها، خاورميانه اسلامي در حال شكل گيري است. روند اعتراضها و وعده كناره گيري علي عبدا... صالح در يمن به عنوان رفتني شدن سومين ديكتاتور، اين مفهوم جديد را با مختصات اسلامي و مردمي در جغرافياي گذشته اين منطقه، نويد مي دهد.

بنابراين، آل خليفه و آل سعود بدانند شرايط كنوني بيداري ملتها يادآور قيامهاي دهه 50 است كه بساط استثمارگران انگليس و فرانسه را برچيد، اگرچه دهه ياد شده آغاز تولد بحرين بود. رژيم بحرين فراموش نكند كه اقدامهايي نظير اخراج معلمان، كارگران، تخريب مساجد و سوزاندن قرآن، حمله به عزاداران در دهه فاطميه، قتل پزشكان و پرستاران، شكنجه بازداشت شدگان تا سر حد مرگ، محروميت ورزشكاران و.... هيچ كدام نمي تواند مردم معترض را به خانه هايشان بازگرداند. با افشاي روابط گسترده با صهيونيستها، قطعاً عزم مردم مصمم تر شده و تا سقوط اين دين ستيزان، از پاي نخواهند نشست.