جمعه ۱۹ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ساعت :
۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۲ - ۱۱:۴۴

روایت پسر ۱۵ ساله از جنایت خیابانی

یک پسر نوجوان که برادر همکلاسی‌اش را در دعوای خیابانی از پا درآورده بود، دیروز در دادگاه کیفری استان تهران محاکمه شد.
کد خبر : ۱۰۹۵۰۰
صراط:عصر پنجم بهمن ۱۳۹۱ تلفن کلانتری ۱۵۲ «خانی‌آبادنو» به‌ صدا درآمد و به افسر نگهبان خبر رسید پسر ۱۷ساله‌ای به نام «رامین- ع» در جدال خیابانی کاردآجین شده و بر اثر پارگی شریان حیاتی، روی تخت بیمارستان جان سپرده است.

همان موقع کشیک وقت دادسرای ناحیه ۲۷ پایتخت و افسران دایره دهم اداره آگاهی مرکز به بیمارستان مورد نظر رفتند و با دیدن پیکر «رامین» رسیدگی به ماجرا را در دستور کار خود قرار دادند. در آن بین پسر ۱۵ ساله‌ای به نام «علیرضا- الف» که همراه «رامین» به بیمارستان رفته بود تحت بازجویی قرار گرفت و به آدمکشی کینه‌جویانه اعتراف کرد.

پس از بازسازی صحنه جرم، کیفرخواست صادر و به شعبه ۱۱۳ دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد. در نشست رسیدگی به این ماجرا که دیروز به ریاست قاضی «محمدسلطان همتیار» و با حضور چهار مستشار تشکیل شد ابتدا نماینده دادستان تهران، کیفرخواست را خواند.
«فتاحی» اظهار داشت: با توجه به مدرک‌های موجود و تقاضای اولیای دم، برای «علیرضا» اشد مجازات می‌خواهم.

سپس مادر «رامین» در حالی که اشک می‌ریخت، گفت: نمی‌دانم «علیرضا» به چه دلیلی پسرم را کشت. این داغ هرگز از دلم برداشته نخواهد شد.

نوبت دفاع به «علیرضا» که رسید، گفت: من و برادر کوچک «رامین» به نام «افشین» همکلاس بودیم. عصر پنجم بهمن پارسال من و «افشین» قرار گذاشته بودیم تا به خرید برویم. آن روز «افشین» با سر و وضع آشفته بر سر قرار آمد. دوستم می‌گفت با برادر بزرگش درگیر شده و اعصابش به هم ریخته است. با «افشین» صحبت کردم که کمی آرام شد. همان موقع «رامین» سر رسید و برادرش را به باد کتک گرفت که به او اعتراض کردم. «رامین» هم که هیکلش درشت‌تر از من بود ناسزا گفت و حمله کرد. در آن گیر و دار از شدت ترس، چاقویی را که در جیبم داشتم بیرون کشیدم. باور کنید اما نمی‌دانم چطور چاقو به گردن «رامین» خورد.

پسر عصیانگر در حالی که سرش را پایین انداخته بود ادامه داد: باور کنید هیچ خصومتی با «رامین» نداشتم. وقتی متوجه شدم چاقو به گردنش خورده خودم او را به بیمارستان رساندم اما کار از کار گذشته بود.

قاضی: چرا در جیبت چاقو گذاشته بودی؟

مجرم: چاقو را از پارک پیدا کرده بودم اما می‌ترسیدم آن را به خانه ببرم. درست است که چاقو را در جیبم پنهان کرده بودم اما نمی‌خواستم از آن استفاده کنم.

پدر «رامین» با شنیدن حرف‌های «علیرضا» از روی صندلی برخاست و گفت: پسر بزرگم نمی‌خواست «افشین» با «علیرضا» رفاقت کند. به همین دلیل «رامین» با «افشین» درگیر شده بود. شنیده‌ام «علیرضا» به خاطر کینه‌ای که از پسر بزرگم به دل داشت تهدید کرده بود بالاخره «رامین» را می‌زند.

در پایان این نشست، هیات قضایی با اعلام تنفس وارد شور شد تا رای صادر کند.
منبع:فرهیختگان