برچسب ها - دختری
دیگر توان رو به رو شدن با خانواده ام را نداشتم هرکسی از هر طرف می رسید به من گوشه و کنایه می زد. دیگر تحمل زخم زبان های اطرافیانم را هم نداشتم. برای همین تصمیم گرفتم از خانه و محیط روستایمان فرار کنم.
کد خبر: ۱۴۲۲۶۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۰۸/۲۱
فقر و ناچاری باعث شد، نیمی از یک توپ بسکتبال و دو دسته چوبی، پروتز این دختر شود. این نیمه توپ بسکتبال او را قادر ساخت تا پنج سال مسیر خانه و مدرسه را با تندرستی طی کند. او با دوستانش بازی می کرد،به مدرسه می رفت و کارهای روزانهاش را انجام می داد.
کد خبر: ۱۱۸۰۳۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۰۳/۳۰
در همین احوال صدای شکنجه گر ساواک به گوش رسید که به دختر تشر می زد: شریعتی تو را به این روز انداخته، اگر از شریعتی ابراز بیزاری کنی، آزادت می کنم، باید به شریعتی فحش بدهی. دختر اما محجوبانه می گفت: من فحش بلد نیستم.
کد خبر: ۶۸۳۳۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۱/۰۳/۳۰