
انصافاً وقتی من بیننده، در پردهی سینما چیزی میبینم که نه ربطی به واقعیت زندگیم دارد و نه میتواند آنرا بهتر کرده و نه میتواند هیچگونه تأثیری بر روی آن بگذارد، چرا باید به سینما بیایم؟ وقتی من بیننده، نه تنها از تاریخ مملکت و موضوعات اساسی یک انسان چیزی در سینما نمیبینم بلکه حتی سینما، تفریح مطلوبی نیز برایم تلقی نمیشود، چرا باید پولی را که به سختی درمیآورم خرج چنین چیز غریب و دوری کنم؟ چرا چشم من باید موضوعاتی را در تولیدات سینمایی ببیند که یا دغدغهی – شما بخوانید عقدهی – شخصی کارگردان است و یا تنها مسئلهی سخیف عدهای از بالانشینان؟
این رخوت موجود در موضوعات و داستانهای سینمای ایران تا جاییست که حضرات تولید کننده، نه تنها به موضوعات بکر و دوست نخوردهی موجود رجوع نمیکنند و زحمت مطالعه یا مشورت گرفتن در آنها را به خود نمیدهند، بلکه آنقدر هنر ندارند که خالق موضوعات و داستانهای جدید و جذاب باشند تا حداقل گلیمشان را از راه هنر برای هنر از آب دربیاورند. این بیاطلاعی و بیهنری کار را به جایی میرساند که یا دچار کلیشههای خسته کننده میشوند و یا همچو گرگی در انتظار آهو، منتظرند تا یک اثر خوب بدرخشد و سریعاً از روی آن تکرار کنند. در هر صورت، این واقعیت سینمای ماست: سوت و کوری سالنها. مسئلهای که محمد قاصد اشرفی، رئیس هیات مدیره انجمن سینماداران ایران آن را اینگونه بیان میکند:

«سینما هزینههای زیادی دارد. گذشته از مخارج آب، برق، تلفن و حقوق پرسنل و ... هزینه هر صندلی سینما که نیاز به تعمیر داشته باشد، حداقل ۲۰۰ هزار تومان است و با تورمی که در حال حاضر وجود دارد یک سینمادار چطور باید این مخارج را بپذیرد و سعی کند سالن سینما را سر پا نگه دارد؟» او افزود: «مخاطب سینمای ایران ریزش پیدا کرده است. فیلمهای ما دیگر مخاطبان را به سینماها نمیکشاند و باید این شکست را بپذیریم.»
در نامهای که منسوب به انجمن سینماداران است نيز جمعی از «سینماداران تهران و شهرستان» اعلام کردند که با توجه به «کاهش و بحران شدید ریزش مخاطب و عدم اکران فیلمهای مناسب و هزینههای جاری سرسامآور نگهداری سالنهای سینما» با شرایط بد اقتصادی مواجه شدهاند و دیگر توان ادامه این شرایط را ندارند.
در این نامه همچنین آمده است: «از این تاریخ به بعد از انعقاد قرارداد با کلیه دفاتر پخش اکران فیلم و پرداخت عوارض و مالیاتهای غیرمنصفانه که تحمیل شده به سینماها معذوریم و چنانچه تا مدت ۱۵ روز تدابیر و تصمیماتی جهت رفع مشکلات عدیده که گریبانگیر سینماداران شده؛ اتخاذ نگردد، ناچارا کل سینماهای کشور به خصوص سینماهای بخش خصوصی یک جا تعطیل خواهند شد.»
وقتی به برون رفت از این اوضاع فکر میکنیم، چند چیز است که به ذهن میرسد. شاید اولین و در عین حال مهمترین مسیر نجات سینما از بیمخاطبی، توجه تولید کنندگان ما به واقعیت زندگی مخاطبان و دنیاییست که آنها در آن زندگی میکنند. همانطور که گفتیم، عموم آثار ساخته شده هیچ سنخیتی با ایران امروز ما ندارد و بعضاً آنقدر با آن فاصله دارند که معلوم نیست این جدایی را باید از روی سادهانگاری تولیدکنندگانمان بدانیم یا از روی بساز-بفروشی بودن فیلمها، و یا محصول برج عاج نشینی تولیدکنندگان.
همانطور که در هر صنعتی، اگر تولیدکننده برای مصرفکننده محصولی تولید نکند، عین این میماند که اصلاً چیزی تولید نشده، در سینما هم اگر کارگردان و فیلمساز ما شرایط مخاطبش را نفهمد و نداند که چه چیزی متناسب با اوست، عین این است که برای دیوار یا باد هوا فیلم ساخته و اصلاً هدفش، مخاطب ایرانی نیست. البته این به معنای پایین آوردن سطح فیلمساز ما به سطح بینندگان عادی نیست. بلکه منظور، درک مختصات محصولیست که مورد پسند مخاطب قرار میگیرد. به طور مثال فیلمی مانند آینههای روبهرو، فیلمیست که به هیچوجه سطح تولیدکنندگانش را نزول نداده اما با درک مشخصات زیست ایرانی، میداند که چگونه باید یک موضوع حساس را برای تماشاگر ایرانی به نمایش بگذارد.
اما یکی دیگر از راههای برون رفت سینمای ما از وضع بیمخاطبی، لزوم توجه تولیدکنندگان ما به امر تحقیق و پژوهش است. مسلماً اگر این مقوله مورد توجه قرار بگیرد، فیلمساز ما علاوه بر اینکه با داستانها متنوع و جدیدی روبهرو میشود، از نظر محتوایی نیز ارتقا پیدا کرده و یک موضوع جدید را به خوبی پرورش میدهد و آنرا خام نمیگذارد.

به طور مثال، وقتی من فیلمساز تصمیم میگیرم در مورد تاریخ معاصر ایران فیلم بسازم (به عنوان یکی از موضوعاتی که شدیداً مورد غفلت واقع شده) با کمی تحقیق و مطالعه به رویدادهای نابی در حوادث مشروطه و ملی شدن صنعت نفت و انقلاب اسلامی و دوران دفاع مقدس خواهم رسید که شاید هیچ وقت ذوق هنری من را به خلق چنین رویدادی راه نباشد. علاوه بر این، وقتی یک موضوع را با ریزهکاریها و جزئیات لازم درک میکنم، از خطر ارتکاب به اشتباهات فاحش در امان میمانم. مثلاً وقتی میخواهم زن ایرانی صد سال پیش را نشان دهم که روبنده بر صورت خود زده، مطلع هستم که او همیشه در خارج از خانه از آن استفاده میکرده و اگر برادرش را میدیده، آنرا از چهرهاش بر نمیداشته.
آنهایی که یا شخصاً در وسط مبارزات انقلاب اسلامی و دفاع مقدس بودند و یا مطالعاتی در اینباره داشتهاند به خوبی درک میکنند که هر کدام از این وقایع بزرگ، حامل چه داستانها و موضوعات ریز و درشت خاص و تکرار نشدهای هستند. علت وجود چنین صحنههای بکری آن است که هر کدام از این دو واقعه، از بزرگی ویژهای برخوردارند. یکی از آنها، بزرگترین انقلاب قرن بیستم و یکی از بزرگترین انقلابهای اسلامی تاریخ تا زمانحال بوده و دیگری، شامل جنگیست که همهی دنیا علیه یک کشور ایستاده و علتش، اعتقادات و تأثیر آن بر آیندهی کل بشریت است. در نتیجه، موضوعاتی به این مهمی و تحولات سیاسی-اجتماعیای که به جای گذاشتهاند، گنجینهای از حوادث فوقالعاده هستند که متأسفانه از چشم هنرمندان ما دور مانده. باید از این موضوعات، بخاطر غفلتی که در حقشان شده است معذرت خواست.
و اما یکی دیگر از عوامل خروج سینمای ایران از شرایط فعلی را باید در پیدا کردن جسارت در فیلمسازان ما دید. اگر فیلمساز ما جسارت پیدا کند، هم دنبال سوژههای ناب میرود و هم حاضر است بابت پرداخت بهتر آن، پژوهش دقیق انجام دهد. در ضمن به نیروهای جوانی که پشت درهای بستهی تولیدکنندگان و تهیهکنندگان گیر کردهاند امکان ورود به صحنه را داده و به این طریق کلیشههای رایج، کمی کنار گذاشته میشود.
البته بدیهیست که در شرایط فعلی، کمکهای مالی و معنوی دولت از بخش سینما یک ضرورت است. با توجه به رکود موجود در سالنهای سینما از یک طرف و خرج بالای سینماها و تولید فیلم از طرف دیگر، به نظر میرسد برای سرپا شدن دوبارهی این هنر-صنعتی پرمخاطب و پرنفوذ که در دنیا حرف اول را در امور رسانهای و تربیتی میزند، لازم است تا دولت ورود کرده و به تولیدکنندگان ما یاری برساند. اما یک یاری مشروط، به شرط سر و سامان دادن به داستان و موضوعاتی که قرار است به عنوان تولیدات سینمایی ایران ساخته شود.