۲۵ مرداد ۱۳۹۱ - ۱۳:۳۹
کیستی ما

دل شكسته بيداري اسلامي

آن وقت ها فكر نمي كردم فقط چند ماه كافي است تا آخرين ميخ ها به تابوت حرمت شكنان بخورد و البته فكر نمي كردم كه فقط چند ماه مانده با خيزش عمومي جهان اسلام و البته تر فكر نمي كردم روند تحولات در دنياي امروزمان تا اين اندازه شتابان باشد...
کد خبر : ۷۵۶۲۶

به گزارش سرویس وبلاگ صراط؛ وحید یامین پور نویسنده وبلاگ کیستی ما در آخرین به روزرسانی وبلاگ خود نوشته است:



    اين يادداشت را حدودا سه سال پيش منتشر كردم. زماني كه عده اي در خيابان هاي تهران شعار «نه غزه نه لبنان» را راه انداختند. آن وقت ها فكر نمي كردم فقط چند ماه كافي است تا آخرين ميخ ها به تابوت حرمت شكنان بخورد و البته فكر نمي كردم كه فقط چند ماه مانده با خيزش عمومي جهان اسلام و البته تر فكر نمي كردم روند تحولات در دنياي امروزمان تا اين اندازه شتابان باشد...

    بعد از اين يادداشت دوبار ديگر هم به لبنان سفر كردم. سفري كه انشاءالله اينبار ثمره اش يك مستند خواهد بود و اگر زمان ياري كند يك كتاب. اين يادداشت به مناسبت روز قدس مجددا منتشر مي شود.


دل شكسته بيداري اسلامي!

اوایل دهه ۸۰ بود. ايران اوضاع خوبي نداشت. جريان روزنامه هاي زنجيره اي و سالگردهاي منافقانه ي 18 تير 78 در رسانه هاي منطقه با موزيانه ترين روش ها منتشر و برجسته سازي شده بود. رسانه ها تمام تلاششان را معطوف كاستن اقتدار فرهنگي ايران در جهان اسلام كرده بودند. عرب هاي امريكايي تمام ايران را در دانشگاه تهران خلاصه كرده بودند و وضع و حال اين دانشگاه هم كه معلوم بود.

در پاييز همان سال فرصتي دست داد تا ميهمان برادران حزب الله لبنان باشيم. لبنان هنوز شادمان از اخراج تحقيرآميز صهيونيست ها در معركه ي 2000 بود. اين اولين بار بود پس از اشغال بيروت در دهه ي هشتاد ميلادي كه هيچ اثري از ردّپاي كثيف آنها در لبنان باقي نمانده بود.

با يكي از جوانان حزب الله در كوچه هاي ضاحيه ي جنوبي بيروت قدم ميزدم و درباره ي مسائل ايران و لبنان با هم گفتگو مي كرديم. دانشجوي مهندسي مكانيك بود در دانشگاه بيروت. با حالتي متأثر از اوضاع داخلي ايران پرسيد. من از پاسخ طفره رفتم. برايم دشوار بود كه نگراني و ناراحتي ام را ابراز كنم. به او گفتم يك چيز را مراقب باشيد. ما از برخي اصولمان تنازل كرده ايم و علتش هم عافيت طلبي پس از جنگ تحميلي است. شما مراقب باشيد تا فرار صهيونيست ها را آغاز عافيت طلبيتان قرار ندهيد. خنديد و گفت حواسمان جمع است، ما هميشه در مبارزه ايم.

ظهر آن روز با سيد حسن نصرالله ديدار داشتيم. اولين بار بود كه او را مي ديدم و اولين بار كه عظمت و عمق اقتدار امام(ره) را درك مي كردم. گفتگويمان با سيد دو ساعت به طول انجاميد. در تمام مدت سخن گفتنش، اعتماد به نفس و نشاط معنوي در فضا موج ميزد؛ اما بحث به جايي رسيد كه همه براي فرار از شرم نگاه همديگر، سرمان پايين افتاد. عرق بر چهره ي سيد حسن نشسته بود و از اينكه ايران آماج وسوسه هاي امريكايي اصلاح طلبان قرار گرفته گلايه ميكرد. تكيه ي سيد حسن بر اين بود كه هرگاه كوچكترين مسأله اي در ايران بوجود مي آيد، كل جريانهاي مبارز و ضد اسرائيلي روحيه شان را از دست مي دهند. به ما توصيه ميكرد كه سعي كنيم نگذاريم ماجراهاي داخلي ايران دستمايه ي رفتن آبروي جنبش بيداري اسلامي در جهان بشود كه ضعف داخلي ايران مساوق تشديد فشارها بر مبارزان و آغاز دوباره ي كشتارهاست؛ و البته اين توصيه را نه يك رهنمود كليشه اي كه يك ضرورت تاريخي براي جهان اسلام مي دانست.

روز بعد با ... معاون اطلاعات عمليات حزب الله راهي اقليم التفاح شديم تا روند جنگ 2000 را برايمان شرح دهد. در تمام طول مدت بجاي پرداختن به اصل بحث با حالتي افروخته از امام خميني سخن مي گفت. از اينكه بدون تقليد از خميني لبنان هيچگاه زنده نمي شد، از اينكه نفس قدسي خميني بود كه ما را از فلاكت فرهنگي و سياسي درآورد و احيامان كرد، از اينكه شما ايراني ها نمي دانيد انقلاب خميني چه بود و چه كرد و ما البته بازهم سرمان را پايين انداخته بوديم.

روزهاي بعد ديدارهايي با اهل تسنن لبنان و فلسطيني هاي مهاجر و حزب عمل اسلامي اهل تسنن داشتيم كه همه ي بحث متأثر از اوضاع داخلي ايران و انتظار آنها از ما براي آبرو داري گذشت.

سفرمان به لبنان با غصه هاي بيشماري تمام شد. باورم نمي شد كه اوضاع داخلي ايران تا به اين اندازه جنبش هاي بيداري اسلام را در منطقه متأثر كرده باشد. تازه دريافته بودم كه صدور انقلاب يعني چه و جايگاه ما به عنوان كانون انتشار بيداري اسلامي و استكبار ستيزي در جهاني كه آكنده از خودفروشي و استضعاف فكري است،‌ كجاست.

نمي دانم برادران مبارزمان در لبنان، فلسطين، مصر و... اين روزها چه مي كنند. براي آنها خميني به افسانه ها و اساطير پهلو مي زند. براي آنها خميني پيامبري است كه از 1400 سال پيش بر سينه ي سال هاي سياه امروز نازل شده است. اهانت به خميني براي آنها ... حتي تصور اينكه كسي بتواند در لبنان به خميني اهانت كند هم براي من محال است... اما در ايران!

روز هاي گذشته را در حسرت و تأسف و خون دل گذراندم و در غالب اوقات ذهنم پيش جوان هاي حزب الله بود كه همه شان عكس امام را بر ديوار خانه شان، جلوي آينه ي اتومبيل شان، توي مغازه هايشان، در ميادين شهر و در باور عميق شان نصب كرده بودند. حتي جوان هاي مسيحي شرق بيروت كه امام را مسيح دوباره اي براي زنده كردن جسد پر از رخوت جهان عرب و ايران و ايراني را موهبتي تاريخي مي دانستند.

رسانه هاي امروز چنديد برابر شده اند و كينه هاي ضد ايراني شان از چشم و زبانشان جاري شده است. ترجيح مي دهم الجزيره و العربيه و بي بي سي و ... را نبينم. تصاوير منافقان را چه كنم كه خود را خط امام مي نامند و با بردن آبروي انقلاب، تمام ميراث امام را در جهان اسلام به آتش كشيده اند. كاش مي شد اينان را ما خود محاكمه نكنيم. محاكمه شان را بگذاريم بر عهده ي فرزندان يتيم يمن و فلسطين و لبنان و ... آنها بهتر مي دانند منافقان و خائنان با اسلام و انسانيت چه كرده اند.