به گزارش صراط به نقل از گیتی آنلاین، در همین راستا، گفتوگویی داشتیم با دکتر خلیل کمربیگی، جامعه شناسی مسائل اجتماعی و پژوهشگر اجتماعی تا ابعاد مختلف این بحرانها را بررسی کنیم.
استان های غربی کشور به خاطر قرار گرفتن در حوزه زاگرس، مرزی بودن، دوربودن از فرآیند توسعه در ایران از نظر جغرافیایی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی هرچند با سایر مناطق کشور دارای وجوه مشترکی هستند اما از ویژگی های خاصی نیز برخوردارند. از نظر قومیتی، ترکیب قومی این مناطق بیشتر اقوام کرد و لر بوده و دارای ساختار ایلیاتی و طایفه ای هستند. از نظر جغرافیایی سالیان زیادی در حاشیه فرآیند توسعه در ایران جای داشتند و طرد اجتماعی و فرهنگی رخ داده بود. جنگ هشت ساله، معدود زیرساخت های اقتصادی این مناطق را نابود کرد و در سال-های پس از جنگ، این مناطق و ساکنان آن از نظر روانی و هم اقتصادی مورد بازسازی قرار نگرفتند. ساکنان با انبوهی از آسیب های روحی و روانی وارد دورانی شدند که آمادگی لازم برای وضعیت جدید نداشتند. طوفان مدرنیسم مناطق شهری و روستایی را درنوردید. انبوه فقر، بیکاری و محرومیتهای مختلف سربرآورد و زمینه ساز مسائل و آسیب های زیادی در این مناطق گردید.
بر اساس آمارهای مختلف دستگاه های اجرایی و نتایج پژوهش های متعدد این استانها با چالش ها، مسائل و آسیب های اجتماعی متعددی روبرو بوده که همین امر بر سازمان یافتگی و توسعه این مناطق سایه افکنده است. بر اساس نتایج پژوهش های مختلف مسائل و آسیب های اجتماعی چون خشونت چه در شکل علیه خود و چه به شکل علیه دیگران ظهور و بروز دارند نرخ خودکشی و نزاعهای جمعی و بین فردی در این مناطق بالاست. اعتیاد شیوع دارد. طلاق نرخ بالایی به خود اختصاص داده است. برخی استان با مساله حاشیه نشینی مواجه اند. البته شدت این مسائل، بسته به نوع استان متفاوت است. مثلا مساله کولبری و قاچاق در کردستان شیوع بیشتری دارد. ایلام با نرخ بالایی از خودکشی و خشونت علیه دیگران روبروست. کرمانشاه با مسائلی چون اعتیاد و حاشیه نشینی بیشتر مواجه است. در لرستان اعتیاد و فقر بارز است. در برخی از شهرستان های لرستان، با نرخ بالایی از اقدام به خودکشی روبرو هستیم. در آذربایجان غربی، نزاع بین فردی نرخ بالاتری نسبت به سایر این استان ها دارد.
دلایل اصلی آسیب های اجتماعی در مناطق غرب کشور
عوامل زیادی در پدیدآمدن این مسائل و آسیب ها نقش داشتند که شاید بتوان در بین عوامل اقتصادی به بالابودن نرخ بیکاری بویژه در بین جوانان تحصیل کرده، بالابودن نرخ تورم، پایین بودن نرخ مشارکت اقتصادی بویژه در بین زنان، پایین بودن میزان سرمایه گذاری و عدم تناسب بین هزینه ودرآمد ساکنان اشاره کرد. عالم مهم دیگر ناکارآمدی نهادی است. در بین مناطق سیاستگذاری و برنامه ریزی جامع و درست خیلی کم صورت می گیرد. عملکرد نامناسب نهادها و دستگاه های مرتبط با مسائل اجتماعی، عدم توانمندسازی افراد آسیب پذیر، حمایت اجتماعی پایین از آسیب دیدگان اجتماعی و غیره نشان از ناکارآمدی نهادهای مختلف دارد. زیرساخت ها، امکانات و برنامه های فرهنگی، هنری و ورزشی در این مناطق پایین است. در استانی چون ایلام حتی یک سالن اختصاصی سینما وجود ندارد. بین سبک زندگی مدرن و سنتی تعارض شدیدی دیده می شود. سطح انتظارات در زندگی بالا رفته و با واقعیات موجود ناهمخوان است. زنان و بویژه دختران جوان، به مشارکت در جامعه تمایل زیادی داشته اما با کلیشه های جنسیتی روبرو می شوند. فشار اجتماعی شدیدی بویژه از سوی نسل بزرگسال بر دختران و پسران جوان برای پایبندی به ارزش های سنتی وارد می شود این در حالی است که پدیده گسست نسلی رخ داده است. نهاد خانواده آن کارکردهای اصلی خود را در بیشتر خانواده ها از دست داده است. سطح گفتگو در خانواده ها پایین است، شیوه های فرزندپروری غالباً دارای اشکال می باشد تعارضات و خشونت های خانگی، روابط فرازناشویی، طلاق و اعتیاد در خانواده ساختار آن را به مرز اختلال جدی کشانده است. علاوه بر این ها، دور بودن از فرآیند توسعه بودن، محرومیت های تاریخی و عدم توسعه متوازن این مناطق، ساختار قومی و طایفه ای و حتی در پاره ای از اوقات مرزی بودن این استان ها، به عنوان عوامل علی، زمینه ساز و مداخله¬ای عمل کرده و باعث پدیدآمدن مسائل و آسیب های متعدد گشته اند.
در خصوص نقش فقر، بیکاری و مهاجرت در گسترش آسیب ها، شاید بتوان گفت این مثلث، زمینه-ساز اصلی بروز مسائل و آسیب های اجتماعی هستند و چه به صورت مستقیم و چه غیرمستقیم در بروز آسیب های این مناطق تاثیرگذارند. نتایج یک پژوهش که در استان ایلام توسط بنده و یکی از دوستان در خصوص شناسایی و اولویت بندی مسائل اجتماعی در استان ایلام انجام گرفته مسائلی مانند فقر، تورم و تنگناهای معیشتی و بیکاری در رتبه های اول تا سوم جای دارند.
نتایج پژوهش های مشابه در سایر مناطق غرب کشور تقریباً همین گونه است و وقتی این عوامل با مواردی چون ناکارآمدی نهادی و ضعف در سیاستگذاری و برنامه ریزی و همچنین میزان پایین سرمایه اجتماعی ترکیب شوند، به شدت بحران زا شده و حالتی از زیست بحرانی را پدید می آورند. بنابراین بسیاری از مسائلی که از آنها نام بردیم و گفتیم که در مناطق غرب کشور شیوع دارند به نوعی به این معجون بحران ساز وابسته هستند.
در خصوص تفاوت آسیب های اجتماعی در غرب کشور با سایر مناطق کشور
مسائل و آسیب های اجتماعی در مناطق غرب کشور با سایر مناطق هم دارای وجود اشتراک و هم افتراق است. مسائلی چون طلاق و اعتیاد در تمامی مناطق کشور مشترک هستند اما برخی از مسائل و آسیب ها در مناطق غربی چه از نظر شدت و میزان شیوع، چه از نظر زمینه، چه به لحاظ ساختاری با سایر مناطق متفاوت است. به عنوان مثال، با توجه به مساله مرزی بودن، مساله قاچاق کالا و اسلحه در برخی از استان های این مناطق، شدت بیشتری دارد. قرارگرفتن این استان ها در مسیر ترانزیت مواد مخدر، آنها را بیشتر با پدیده اعتیاد روبرو کرده است. استان هایی مانند کرمانشاه و لرستان با میزان بالایی از فوت ناشی از سوءمصرف مواد مخدر روبرو هستند. یا آثار ترومای ناشی از جنگ همچنان در این مناطق پابرجاست. هنوز برخی از ساکنان این مناطق با آثار باقیمانده از جنگ مواجه اند. گفتم که یکی از عوامل مرتبط با مسائل و آسیب های اجتماعی در این مناطق ساختار قومی، ایلی و طایفه ای است. بسیاری از ساکنان همچنان با ارزش ها و هنجارهای پیشامدرن زندگی می کنند. به لحاظ سیاسی، امنیتی و مدیریتی، برخی از این مناطق با انواع تبعیض و نابرابری روبرو بوده و هستند. مناطق غربی کشور عمدتاً رتبه های اول تا سوم مساله خودکشی و اقدام به خودکشی در کشور را دارند. میزان نزاع جمعی و بین فردی در مناطق غربی کشور نسبت به مناطق مرکزی ایران بالاتر است. اما یکسری از مسائل و آسیب های در مناطق دیگر، شیوع بیشتری نسبت به مناطق غرب کشور دارند. اگر چه در بین استان های غربی، شهر کرمانشاه با مساله حاشیه نشینی و پیامدهای نامناسب آن روبروست اما سایر استان های این مناطق، مانند استان های واقع در مناطق مرکزی با این مساله روبرو نیستند. یا استان های مرکزی ایران میزان بالای فوت ناشی از سوءمصرف الکل دارند، اما نرخ این آسیب در استان های غربی پایین تر از میانگین کشوری است. یا در مورد مساله فرار از منزل زنان و دختران، نرخ این آسیب در اغلب استان های واقع در غرب کشور پایین تر از سایر مناطق است. یا تجاورز به عنف در مناطق غربی، خیلی پایین تر مناطق مرکزی ایران است.
این تفاوت ها ناشی از ساختارهای متفاوت و زمینه های اقتصادی اجتماعی و فرهنگی این مناطق است. همچنان که پیشتر گفتم، زمینه اصلی پدیدآوردن آسیب ها در مناطق غرب کشور عمدتا ناشی از آن معجون بحران ساز است. فقر، محرومیت، بیکاری، مهاجرت و دور بودن سال های متمادی از فرآیند توسعه، ریشه های آسیبها در این مناطق هستند اما در تهران یا اصفهان ممکن است سهم متغیر فردگرایی منفی در تبیین مسائل بیشتر از این موارد باشد.
نقش نهادهای دولتی و غیردولتی در پیشگیری و کاهش آسیب ها
نهادهای دولتی و مدنی میبایست در چارچوب طرحها و برنامههای مشخص و در قالب یک سازوکار مکمل و همافزا عمل کنند. نهادهای دولتی و دستگاههای اجرایی، از طریق سیاستگذاری و برنامهریزی هدفمند، مسئولیت اصلی در جهت کاهش و حل مسائل اجتماعی را بر عهده دارند؛ در حالیکه نهادهای غیردولتی میتوانند با تدوین و اجرای برنامههای عملیاتی در حوزه پیشگیری و ابعاد متنوع آن، نقش پشتیبان و تکمیلکننده ایفا کنند. با این حال، نتایج پژوهش ها نشان می دهد که کارآمدی نهادی و اثربخشی سیاستی در میان نهادهای دولتی محدود بوده است، بهگونهای که علیرغم تخصیص منابع مالی قابل توجه، دستاوردها ناچیز باقی مانده و دولت نتوانسته است بهمثابه کارفرمایی مؤثر در مدیریت و کاهش آسیبهای اجتماعی عمل کند. فقدان یک برنامه هدفمند و جامع و با رویکرد آینده نگرانه، نبود رویکرد علمی در بحث پیشگیری، نبود یک نگاه سیستمی و جامع، اجرای کلیشه ای برخی طرح ها و پروژه ها و بدون برخورداری از یک سند پژوهشی معتبر، موازیکاری ها و جزیره ای عمل کردن در یک سطح و در سطحی دیگر، انباشته شدن مسائلی چون فقر، بیکاری، تورم و جهت گیری های نامناسب دستگاه های اجرایی و وجود نابرابری های اجتماعی و گسترش مساله فقر و در کل غیرکارکردی بودن نهادهای دولتی در افزایش آسیب های اجتماعی موثر بوده است. میتوان بهصورت راهبردی، مسئولیت اجرای اقدامات میدانی را به نهادهای غیردولتی واگذار کرد و دولت از مشارکت مستقیم در این حوزهها صرفنظر نماید، بهگونهای که دستگاههای دولتی صرفاً نقشهای نظارتی، حمایتی و سیاستگذارانه خود را حفظ کنند.
راهکارهای کاهش آسیب های اجتماعی در مناطق غرب کشور
تجربه زیسته و اندیشیده در این حوزه نشان میدهد که کاهش مسائل و آسیبهای اجتماعی پیش از هرچیز نیازمند داشتن یک برنامه جامع، علمی و هدفمند است. بدون تهیه، تدوین و اجرای یک برنامه علمی با رویکرد آینده نگرانه، همراه با پایش و ارزیابی مستمر آن نمی توان به نتیجه رسید. این برنامه بایستی تمامی ابعاد اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و مدیریتی را در بر گیرد. در این برنامه هم بایستی اهداف بلندمدت، میان مدت و کوتاه مدت و عوامل علی، زمینه ای و مداخله گر دیده شود. طبیعی است که این برنامه باید با رویکرد فقرزدایی و انجام امور زیربنایی اقتصادی و رفع موانع تولید و اشتغال در استان های غرب کشور، تقویت سرمایه های اجتماعی، حرفه آموزی و توانمندسازی افراد، ، تقویت و گسترش نهادهای مدنی و مراکز مشاوره و روان درمانی علمی، تقویت نهاد خانواده، تقویت زیرساخت های فرهنگی و هنری در این مناطق، گسترش فرهنگ نشاط اجتماعی و افزایش شادی در بین ساکنان، آموزش مهارت های زندگی به ساکنان و ارتقای سطح سلامت جسمانی و روانی آنها تهیه و اجرا شود. بدون در نظر گرفتن این مولفهها، اجرای برنامهها همان¬گونه که تاکنون ناموفق بوده، همچنان نتیجهبخش نخواهد بود.