آن روز دلش گرفته بود و غمی قلبش را میفشرد؛ کنار پنجره ایستاد و به آسمان نگریست که انگار او هم دلگرفته بود؛ نگاهش به خودروهای در حال حرکت دوخته شد اما فکرش جای دیگری بود.
صدای قطرات باران که به شیشه پنجره برخورد میکردند، او را به خود آورد، نوای دلنشینی ایجاد شده بود و او ناگهان شعر دوران دبستانش را به یا آورد؛ چشمانش را بست و زیر لب زمزمه کرد:
باز باران با ترانه/ با گوهرهای فراوان/ میخورد بر بام خانه/یادم آرد روز باران/ گردش یک روز دیرین/خوب و شیرین/ توی جنگل های گیلان/کودکی ده ساله بودم/شاد و خرم / نرم و نازک/ چست و چابک/ با دو پای کودکانه / میدویدم همچو آهو /می پریدم از لب جو/دور میگشتم ز خانه/میشنیدم از پرنده/ از لب باد وزنده/داستانهای نهانی/رازهای زندگانی/برق چون شمشیر بران. پاره میکرد ابرها را/ تندر دیوان غران/ مشت میزد ابرها را/ جنگل از باد گریزان. چرخها میزد چو دریا/دانههای گرد باران/پهن میگشت به هرجا/سبزه در زیر درختان. رفته رفته گشت دریا/توی این دریای جوشان/جنگل وارونه پیدا/بس گوارا بود باران/ وه چه زیبا بود باران/می شنیدم اندر این گوهر فشانی/رازهای جاودانی، پندهای آسمانی/بشنو از من کودک من / پیش چشم مرد فردا/زندگانی خواه تیره خواه روشن/هست زیبا، هست زیبا، هست زیبا. «شاعر: گلچین گیلانی»
![]() |
لبخندی بر لب آورد و با خود دوباره زمزمه کرد «زندگانی خواه تیره ـ خواه روشن/هست زیبا، هست زیبا، هست زیبا».
..........................................
به گزارش خبرنگار اجتماعی باشگاه خبری فارس «توانا»، حتماً برای شما نیز پیش آمده است که شعر، سرود یا ترانهای را زیر لب زمزمه کنید؟ گروهی از این شعرها، شعرهای کتب درسی است که گاهی خواندن آنها، حال و هوای دوران مدرسه را به یاد میآورد و گاهی به پند درون آن، بعد از سالها پی میبریم.
خانم مصطفوی متولد سال 62 درباره به یادمانیترین شعر دوران مدرسه خود میگوید: البته ممکن است که اشعار بسیاری از آن دوران را در ذهن نداشته باشم اما شعر «باز باران با ترانه / با گُهرهای فراوان» و داستان 2 درخت را به یاد دارم.
وی درباره دلیل ماندگار بودن این اشعار توضیح میدهد: معتقدم محتوای شعر و داستان بوده که موجب شده است تا این سن نیز در ذهن داشته باشم و آنها را با خود زمزمه کنم.
![]() |
خانم قاسمی،35 ساله، لیسانس الهیات و کارمند آموزش و پرورش در خصوص اشعار به یاد ماندنی دوران مدرسه بیان میکند: «ای نام تو بهترین سرآغاز/بی نام تو نامه کی کنم باز» را به خاطر می آورم و دلیل ماندگاری آن در حافظه بلند مدتم را مضمون کودکانه شعر و ارتباط نزدیکی که با انسان برقرار میکرد، میدانم همچنین تکرار اشعار توسط مادرم در خانه نیز دلیل دیگری بر یاد داشتن این اشعار است.
فاطمه بدرنیا که 36 سال سن دارد و در رشته اقتصاد کشاورزی تحصیل کرده است، اظهار میدارد: شعر «من یار مهربانم /دانا و خوش بیانم» از دوران تحصیل در ذهن دارم، چراکه کتاب واقعاً بهترین دوستم بوده است.
وی اضافه میکند: از دوران کودکی به کتاب خواندن علاقه بسیاری داشتم و فکر میکنم که این خود دلیل مهمی بوده است تا این شعر را به خاطر داشته باشم.
![]() |
امین عربلو، 25 ساله دارای لیسانس معماری از علاقه خود به استفاده از شعر در معماری میگوید و میافزاید: شعر «توانا بود هر که دانا بود / زدانش دل پیر بُرنا بود» را هیچگاه فراموش نمیکنم.
وی با بیان اینکه از بیت نخست این شعر در ابتدای پایاننامه مقطع لیسانس خود استفاده کردم، عنوان میکند: میزان یادگیری هر درسی به شرایط مختلفی از سوی خانواده و مدرسه بستگی دارد و در مدرسهای که بنده در آن تحصیل میکردم به درس ادبیات بیشتر از دروسی مثل ریاضی اهمیت داده میشد.
مریم رضایی، کارمند، اظهار میدارد: من شعر «شهر و روستا» را همیشه به یاد دارم؛ برخی مواقع این شعر را زمزمه میکنم «میرفتم از شهر به روستایی/ آنجا که دارد آب و هوایی».
![]() |
راضیه احمدی، دیپلمه، بیان میکند: «صد دانه یاقوت دسته به دسته /با نظم و ترتیب یکجا نشسته » را به خاطر می آورم و عامل ماندگاری آن در ذهنم به این دلیل است که انار یکی از میوههای دوست داشتنیام بود و پدرم هم می گفت «انار از میوه های بهشتی است» به همین دلیل خیلی خوب این شعر را حفظ کردم.
امیر رضا حسینی،32 ساله، لیسانس و کارمند انتشارات اظهار میدارد: گوشههای از شعرهای «باز باران با ترانه با گوهرهای فراوان» و «صد دانه یاقوت دسته به دسته/با نظم و ترتیب یکجا نشسته» را به خاطر می آورم.
وی ادامه میدهد: دلایل ماندگاری آنها در ذهنم در وهله اول اجبار معلم برای حفظ آن، دلیل دوم علاقه خودم به شعر و ادبیات و عامل سوم گیرایی و محتوای شعرها بود؛ اکنون که کتاب برادرزادهام را میبینم، به نظر میآید جذابیتی ندارد و کودک نمیتواند با آن ارتباط قلبی برقرار کند.
زهرا یارمحمدی، 21 ساله و کارمند شرکت خصوصی میگوید: اگرچه بنده حافظه خوبی ندارم اما شعرهای «میازار موری که دانه کش است» و شعر «صد دانه یاقوت دسته به دسته» از دوران کودکی در ذهنم مانده است.
![]() |
وی با بیان اینکه کتابهای درسی که در گذشته تدریس میشد نسبت به کتابهایی که در حال حاضر تدریس میشود، از جذابیت بیشتر برخوردار بود، ادامه میدهد: شعرهای مقطع ابتدایی بیشتر در ذهنم ماندگار شده است چراکه رضایت بیشتری هم از فضای مدرسه و هم از معلم در آن مقطع نسبت به سایر مقاطع داشتم.
خانم نظری 27 ساله، فوق لیسانس MBA که در حال حاضر مدیریت فنی یک آژانس هواپیمایی را بر عهده دارد، در خصوص ماندگارترین اشعاری که در کتابهای درسی در ذهن دارد، بیان میکند: شعر «بازباران با ترانه» و «زاغ و روباه» از آن دوران در ذهنم مانده است.
وی میافزاید: همانطور که به یاد دارم شعر «زاغ و روباه» از قدرت تصویری خاصی برخوردار بود که این امر موجب شده است که با زمزمه این شعر، عکس جذاب آن نیز در جلوی چشمانم نقش ببندد.
![]() |
فرزاد کریمی،18 ساله و دانشجوی مقطع لیسانس عنوان میکند: «میازار موری که دانه کش است/ که جان دارد و جان شیرین خوش است» را به خاطر می آورم و عامل ماندگاری این است شعر غنی است و حس شاعر به افراد منتفل میشود.
****
به گزارش صراط ،حجتالاسلام محیالدین بهرام محمدیان رئیس سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی به خبرنگار فارس میگوید: زمانی که دانشآموز بودم معمولا شعرها را حفظ میکردم.
وی ادامه میدهد: با برخی از شعرها و متنها رابطه عاطفی ایجاد میشود که شعر «گویند مرا چو زاد مادر» ایرج میرزا و «ای مادر عزیز که جانم فدای» ابوالقاسم حالت، شعر «برو کار میکن مگو چیست کار» بهار و «به نام خداوند جان و خرد» فردوسی از نمونه این اشعار است.
![]() |
حجتالاسلام محمدیان رئیس سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی |
معاون وزیر آموزش و پرورش در پاسخ به این پرسش که برخی افراد عنوان میکنند که شعرها گذشته جذابتر بوده است، اظهار میدارد: اینگونه نیست؛ ما نباید از متون ادبیات کلاسیک خودمان فاصله بگیریم باید آنها را داشته باشیم و دانشآموزان ما با شعرایی چون فردوسی، حافظ، سعدی و نظامی ارتباط برقرار کنند و این چهرهها را بشناسند و در عین حال از ادبیات معاصر هم غفلت نکنیم.
****
شعر دو کاج
در کنار خطوط سیم پیام/خارج ازده دو کاج روییدند/سالیان دراز رهگذران/آن دوراچون دو دوست میدیدند/روزی از روزهای پاییزی/زیر رگبار و تازیانه ی باد/یکی از کاجها به خود لرزید/خم شد و روی دیگری افتاد/گفت ای آشنا ببخش مرا/خوب در حال من تأمل کن/ریشه هایم ز خاک بیرون است/چند روزی مرا تحمل کن/کاج همسایه گفت با تندی/مردم آزار از تو بیزارم/دور شو دست از سرم بردار/ من کجا طاقت تو را دارم/بینوا را سپس تکانی داد/یار بی رحم و بی محبت او/سیمها پاره گشت و کاج افتاد/بر زمین نقش بست قامت او/مرکز ارتباط دید آن روز/انتقال پیام ممکن نیست/گشت عازم گروه پی جویی/تا ببیند که عیب کار از چیست/سیمبانان پس از مرمت سیم/راه تکرار بر خطر بستند/یعنی آن کاج سنگ دل را نیز/با تبر تکه تکه بشکستند. «شاعر: محمد جواد محبت».
گریم گرفت.
بی نام تو نامه کی کنم باز
ای نام تو مونس روانم
جز نام تو نیست بر زبانم
هم قصه نانموده دانی
هم نامه نانوشته خوانی...
به پایش جوی آبی میکشانم
کمی تخم چمن برروی خاکش
برای یادگاری میفشانم
درختم کم کم آردبرگ وباری
بسازدبرسرخودشاخساری
...
یادش به خیر