به گزارش سرویس وبلاگ صراط، سیدجواد حسینی در تارنمای شخصی خود نوشته است:
فرض کنید مطلع شوید کمتر از ده روز دیگر از عمرتان باقی نمانده است. یعنی حول و حوش نهم یا دهم ماه مبارک رمضان ، جان را به جان آفرین تسلیم خواهید کرد . البته امیدوارم سال ها عمر با برکت در خدمت اسلام و مسلمین داشته باشید ولی این تنها یک فرض است .
با این فرض ، آیا مثل امشبی که آخرین شب جمعه عمرتان است ، خوابتان می برد؟ چه چیز بیش از هرچیز جلوی چشمتان می آید؟
درست است. غفران ،رحمت و آمرزش الهی در چنین شبی.
اگر خودتان را نبازید و ته مانده ای از رجا در وجودتان مانده باشد ، وضویی می سازیدمفاتیح شیخ عباس قمی را برمی دارید و احتمالا در گوشه ای از خانه روبه قبله ، دعای کمیل را زمزمه می کنید.حتما فراوان و از ته دل اشک می ریزید و عاجزانه از خداوند طلب بخشش می کنید .
در واقع فرق این شب جمعه با شب های جمعه دیگر عمرتان ، جدی گرفتن آن است . جدی گرفتن فضائلی که راجع به آن شنیده اید .جدی گرفتن این که گفته اند: شب جمعه ، شب توبه است . این که گفته اند : با خدا درد دل کنید و خدا می شنود دعاهایتان را ...
بازهم تأکید می کنم اگر افسردگی شدید به دلیل خبردار شدن از روز مرگمان نگیریم و روحیه معنوی مان را حفظ کنیم ،
( البته این روحیه و تداوم آن در روزهای آخر ، خودش نتیجه تقوا و خودسازی طول عمر است مگر نه اگر حتی از زمان مرگ مان هم باخبر باشیم اگر بی تقوا باشیم این علم و اطلاع ،به کارمان نخواهد آمد و ممکن است کارمان را بدتر کند و دو رکعت نماز روزمره مان را هم به دلیل افسردگی شدید و ناامیدی کنار بگذاریم )
معارف و آموزه های دینی که در تمام طول عمر به کرات شنیده ایم و به همین دلیل احیانا برایمان عادی شده است ، تازگی و معنای جدیدی پیدا می کند . در واقع ، در این روزهاست که مفاهیم و معارف دینی ، نقش کلیدی و عملیاتی در زندگی مان ایفا خواهند کرد . تا قبل از این که بدانیم واقعا خواهیم مرد ، دین ، در عمل ، سرگرمی و مسکنی برای دردهای دنیایی مان بود ، تفننی با آن برخورد می کردیم ، ولی حالا دین ، یعنی سبک زندگی برای حیات ابدی .
تا آن لحظه ، نماز می خواندیم ، چون عادت کرده بودیم ، چون دور و بری هایمان نماز می خوانند ، چون شوهرمان نماز خوان است ، چون زنمان از همسر بی نماز بدش می آید ، و هزار چون دیگر .
اما حالا نماز می خوانیم چون خدایی که جانمان در دست اوست با نماز از ما راضی می شود ، ما را با نماز خواندن می پسندد ، بحث های عشق و محبت و اخلاص و ... در فرض ما فعلا جایگاهی ندارد . بحث ما سر یک انسان متدین معمولی است. عاشق و عارف که مال کتاب هاست.
حالا چه این فرض را بکنیم چه نکنیم ، خواهیم مرد . دیر یا زود.
پس تا نمرده ایم ، دین را جدی بگیریم .
جدی گرفتن دین هم همان مردن است . یعنی از دست دادن مقاومت در برابر خدا. در برابر مقدرات تکوینی و تشریعی خدا .
پس رسیدیم به این که واقعا بمیریم . موتوا قبل ان تموتوا. فرض کنید مرده ایم ...