سه‌شنبه ۱۰ تير ۱۴۰۴ - ساعت :
۰۹ تير ۱۴۰۴ - ۱۷:۰۰

وحشت آمریکا از فروپاشی قریب‌الوقوع

وحشت آمریکا از فروپاشی قریب‌الوقوع
ایالات متحده به دولتی تبدیل شده است که کنترل همه چیز را از دست می‌دهد و در آن آشوب و ویرانی به راه می‌اندازد. در واقع، نمی‌داند چه می‌کند. هرچه بیشتر متوجه می‌شود که نفوذش را از دست می‌دهد، دچار وحشت می‌شود و همه دکمه‌ها را به طور همزمان فشار می‌دهد، به این امید که خود را نجات دهد، اما فقط بیشتر غرق می‌شود.
کد خبر : ۷۰۳۳۹۴
 

به گزارش صراط به نقل از الحزیره، کمال اوزتورک، نویسنده و روزنامه‌نگار ترک در مطلبی نوشت: «نظم نوین جهانی» اصطلاحی بود که جورج بوش پدر، رئیس‌جمهور آمریکا، در سال 1990 و پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی ابداع کرد و در آن زمان با اعتماد به نفس و افتخار فراوان در مورد آن صحبت کرد.

جهان دیگر مانند دوران جنگ سرد دوقطبی نبود، بلکه به تصور ایالات متحده، تک‌قطبی به رهبری آن بود و قرار بود جهان زیباتر، باثبات‌تر و آرام‌تر شود.

با این حال، اوضاع به این منوال پیش نرفت. و طبق معمول، کشورهای در حال توسعه بهای تناقضات بزرگ و تخیل بیش از حد در طرح‌های بداهه و دور از واقعیت آمریکا را پرداختند.

بوش پدر، عراق را با شعار «نظم نوین جهانی» اشغال کرد که نتیجه آن کشته شدن یک میلیون نفر و آواره شدن میلیون‌ها نفر بود، در حالی که واشنگتن ادعا می‌کرد برای به ارمغان آوردن دموکراسی و رفاه به منطقه آمده است. اما جز گسستگی ملی، احیای تروریسم، گسترش بدبختی و فقر چیزی به ارمغان نیاورد.

پیامدهای این مداخله آمریکا تنها به عراق محدود نشد، بلکه به گرجستان، چچن و اوکراین، یعنی به عمق حوزه حیاتی روسیه رسید و در آنجا جنگ‌ها و ناآرامی‌های جدیدی آغاز شد. به جای اینکه از دوقطبی خارج شویم، درد آن را از هر دو طرف با هم تجربه می‌کنیم.

نظامی که متحدان را به دشمن تبدیل می‌کند

شاید عجیب‌ترین و عبرت‌آموزترین جنبه «نظم نوین جهانی» این باشد که ایالات متحده بعداً به دشمن کشورهایی تبدیل شد که روزی متحد آن بودند. از افغانستان در برابر اشغال شوروی حمایت کرد، سپس دوباره آن را اشغال کرد. از عراق در جنگ با ایران حمایت کرد، سپس به آن حمله کرد. و مداخلاتش در کوزوو، بوسنی، اوکراین، لیبی و سومالی، هیچ ثبات یا صلحی برای این کشورها به ارمغان نیاورد.

جورج بوش پسر و پس از او رؤسای جمهور اوباما و بایدن، از همین اصطلاح استفاده کردند و بسیار در مورد صلح و رفاه صحبت کردند، اما حاصل دخالت های آنها اشک و رنج بیشتر بود.

اما دونالد ترامپ با سیاست‌های تکان‌دهنده و غیرمنطقی آمد و مدعی شد که جهان را به مکان بهتری تبدیل خواهد کرد. اما هنوز یک سال از به قدرت رسیدنش نگذشته بود که نتایج اظهاراتش دقیقاً در جهت مخالف حرکت کرد.

از زمان مبارزات انتخاباتی‌اش که در آن وعده پایان دادن به جنگ‌ها را داد، جهان شاهد آغاز درگیری‌های جدیدی بود. خودش وارد خط جنگ ایران و اسرائیل شد، شدت جنگ روسیه و اوکراین افزایش یافت و درگیری‌ها در خاورمیانه گسترش یافت.

تنها در یک سال، پنج کشور در منطقه با سلاح، هواپیما و موشک‌های آمریکایی بمباران شدند. و اسرائیل - همانطور که صدراعظم آلمان قبلاً اظهار داشت - وظایف امنیتی و نظامی را انجام می‌دهد که کشورهای غربی از انجام مستقیم آن اجتناب می‌کنند و این تحت پوشش حمایت آمریکا است.

چرا نظم نوین جهانی در حال فروپاشی است؟

در واقع، تمام این نمایش‌های قدرت، و این تحولات «خیالی» که ترامپ آن‌ها را می‌نامد، چیزی نیست جز انعکاسی از ترس بیش از حد از یک فروپاشی قریب‌الوقوع. نظم نوین جهانی که ایالات متحده پرچمدار آن بود، در حال فروپاشی است، و شاید ما به خوبی متوجه این موضوع نشویم؛ زیرا در قلب آن زندگی می‌کنیم.

دلیل این آشفتگی این است که نظم جهانی که آمریکا در پی استقرار آن بود، نتوانست خود را به طور مؤثر تحمیل کند، یا اینکه فقط ایالات متحده را راضی کرد. از زمانی که بوش پدر مانند یک فیل وارد خاورمیانه شد - که نماد حزب جمهوری‌خواه است - این منطقه هیچ آرامشی ندیده است، بلکه اوضاع بدتر شده است.

عراق به سه بخش تجزیه شد، و از سرزمین‌های ناآرام آن سازمان‌هایی مانند القاعده، داعش و حزب کارگران کردستان (PKK) ظهور کردند، که منطقه را غیرقابل زیست کرده است. روسای جمهور بعدی آمدند تا به این سازمان‌ها اعتراض کنند و دوباره وارد منطقه شوند، و نتیجه این بود که سوریه، لبنان و یمن به صحنه‌های ویرانی غیرقابل تحمل تبدیل شدند.

فاجعه به همین جا ختم نشد، بلکه ایالات متحده یک اشتباه تاریخی مرتکب شد، زمانی که فلسطین را از «توافق‌نامه‌های ابراهیم» - که به بهانه تقویت صلح و تقویت متحدان اسرائیل آغاز شد - حذف کرد و ما امروز شاهد نتایج آن، انحرافی عظیم و یک کشتار مستمر هستیم. اگر از ترامپ بپرسید، به شما پاسخ می‌دهد که به دلیل «دستاورد‌های خیالی» خود، شایسته دریافت جایزه صلح نوبل است!

اما واقعیت این است که جهان بدتر، آشفته‌تر و ناامن‌تر شده است. چرا؟ زیرا:

-سرمایه‌داری آمریکایی حریص است و سیری‌ناپذیر است.

-دولت آمریکا بیش از حد به خود مطمئن است، تا حد مسمومیت با قدرت.

-نخبگان فکری آمریکا دیگر ارزش‌های انسانی یا اخلاقی تولید نمی‌کنند.

وقتی اروپا توسط آمریکا تحقیر می‌شود

نه تنها خاورمیانه تاوان می‌دهد، بلکه اروپا نیز به دلیل جنگ جاری بین روسیه و اوکراین با سرنوشت مشابهی روبرو است. مشکل فقط در «تهدید روسیه» نیست، بلکه در دیدگاه ترامپ و تیمش نسبت به جهان است، جایی که آنها معتقدند«اروپای پیر» دیگر جایی در این معادله ندارد و باید بازنشسته شود و از صحنه خارج شود.

این امر در اظهارات توهین‌آمیز جی. دی. ونس، معاون رئیس جمهور آمریکا، در کنفرانس امنیتی مونیخ در فوریه ۲۰۲۵ مشهود بود، که بحرانی پنهان را برانگیخت که هنوز بین واشنگتن و اتحادیه اروپا فروکش نکرده است.

حتی تهدید به خروج از ناتو و اعمال تعرفه‌های گمرکی، چیزی نبود جز امتداد همین از بالا به پایین نگاه کردن آمریکا نسبت به اروپاست. اروپا به جای تلاش برای برخاستن، ترجیح داد با حمایت مطلق از جنگ‌های وحشیانه اسرائیل و تملق ترامپ در اجلاس اخیر ناتو، خود را بیشتر تحقیر کند، و همین امر باعث شد که در نظر خود آمریکایی‌ها نیز مستحق این تحقیر باشد.

 

آمریکا دیگر نمی‌داند چه می‌کند

ایالات متحده به دولتی تبدیل شده است که کنترل همه چیز را از دست می‌دهد و در آن آشوب و ویرانی به راه می‌اندازد. در واقع، نمی‌داند چه می‌کند. هرچه بیشتر متوجه می‌شود که نفوذش را از دست می‌دهد، دچار وحشت می‌شود و همه دکمه‌ها را به طور همزمان فشار می‌دهد، به این امید که خود را نجات دهد، اما فقط بیشتر غرق می‌شود.

در حالی که روز به روز در برابر چین عقب‌نشینی می‌کند، به آخرین چیزی که به آن اعتماد دارد متوسل می‌شود: «سلاح گاوچران». بمب‌های ویرانگر، موشک‌ها و ناوهای هواپیمابر خود را به اقصی نقاط جهان می‌فرستد، به این امید که با این ارعاب به «روزهای خوش» خود بازگردد. اما جز تحلیل بردن اقتصادش، از دست دادن متحدانش و تعمیق نفرت جهانی نسبت به خود، چیزی به دست نمی‌آورد. سپس بازمی‌گردد و از مردم می‌پرسد: «چرا از ما متنفر هستید؟» و با آنها بدتر رفتار می‌کند.

به طور خلاصه، هرچه آمریکا برای تحمیل یک نظم جهانی تلاش می‌کند، عدم تعادل بیشتر می‌شود و ثبات از بین می‌رود. نظم جهانی که آمریکا رهبری می‌کند در حال فروپاشی است و این بمب‌هایی که صدای آنها را می‌شنویم، آشوبی که می‌بینیم و اختلالی که تجربه می‌کنیم، چیزی جز نشانه هیااین فروپاشی نیستند.

گره گوردیان فقط با شمشیر باز می‌شود

طبیعی است که آنچه را که اتفاق می‌افتد به طور کامل درک نکنیم، زیرا هنوز در قلب این فروپاشی هستیم. نمی‌دانیم اوضاع به کجا می‌رود و نتایج چگونه خواهد بود، اما تقریباً مسلم است که بشریت از جنگ‌ها، آشوب و رنج جان سالم به در نخواهد برد.

ایالات متحده از ایجاد یک نظم جهانی واقعی ناتوان است و نمی‌داند که جز جنگ، استثمار و ویرانی چیزی برای جهان به ارمغان نیاورده است. با اینکه متفکران و دانشگاهیان آمریکایی این انحطاط را مشاهده می‌کنند و می‌بینند که «رویای آمریکایی» رو به پایان است، دولت ترامپ، که با سوءظن به مؤسسات فکری و دانشگاهی نگاه می‌کند، شروع به قطع بودجه دانشگاه‌ها یکی پس از دیگری کرده است.

به همین دلیل، مؤسسات تحقیقاتی بزرگ و دانشگاه‌های آمریکایی دیگر قادر به ارائه راه حل‌هایی برای بحران عمیقی که آمریکا را در بر گرفته، نیستند. و حتی اگر این راه حل‌ها را ارائه دهند، کسی را در دستگاه‌های دولتی نخواهند یافت که به آنها گوش دهد.

اما نباید فراموش کنیم که آمریکا روابط بسیار پیچیده‌ای با کشورهای جهان و با نظام مالی جهانی ایجاد کرده است، تا جایی که این درهم‌تنیدگی‌ها به چیزی شبیه «گره گوردیان» (گره‌ای تاریخی در اساطیر یونانی که به غیرقابل حل بودن شهرت داشت) تبدیل شده است و به نظر نمی‌رسد که جز با آمدن یک اسکندر جدید و بریدن آن با شمشیرش، حل شود.

به طور خلاصه، نظم جهانی جدید پس از گذشت 35 سال از تولدش شروع به ترک خوردن کرده است. نمی‌دانم چه زمانی به طور کامل فرو می‌پاشد و چه چیزی پس از آن می‌آید، اما مطمئنم که این مسئله فقط مسئله زمان است.