به گزارش صراط نیوز، روزنامه هم میهن نوشت: اولین و دومین بمب هستهای که در سال ۱۹۴۵ منفجر شد، جهان را دچار حیرت کرد و این پرسش جدی مطرح شد که آینده چه میشود؟ آن دو بمب که اولین نسلهای بمب هستهای بودند، هر کدام توانستند شهری را ویران کنند، پس قدرت ویرانگری بمبهای بعدی چگونه خواهد بود؟
پرسش مهمتر این بود که اگر انحصار بمب از دست ایالات متحده خارج شود، چه اتفاقی رخ خواهد داد؟
چهار سال بعد و در سال۱۹۴۹ اتحاد جماهیر شوروی نیز اولین بمب خود را آزمایش کرد و جهان وارد رقابت هستهای شد. بریتانیا در ۱۹۵۲، فرانسه در ۱۹۶۰، چین در ۱۹۶۴، هند در ۱۹۷۴، اسراییل در همین مقاطع بدون هیچ اعلانی، و در آخر پاکستان در سال ۱۹۹۸ هستهای شدند و بعدها هم کره شمالی وارد کلوپ شد.
بمبهای امروزی بعضاً تا ۸۰برابر بلکه بیشتر از اولین بمب اتمی قدرت انفجاری دارند. دهها هزار بمب در جهان است که روسیه و آمریکا با فاصله بیشترین تعداد را دارند.
نهضت ضدهستهای نیز در جهان ایجاد شد. چون این مسابقه مرگ و دیوانگی محض بود. البته بمب هستهای یک نکته قوت و امید داشت. اینکه این بمب برای نزدن و مانع جدی جنگ جهانی جدید است. مثل آن ضربالمثل معروف که میگفت: «سنگ بزرگ علامت نزدن است.»
ولی خُب اگر قرار باشد که نزنیم، پس برای چه آن را داریم؟ برای امنیت؟ اساساً یکی از علل فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی رقابت تسلیحاتی بود که برای رسیدن به موازنه قوای اتمی و برابر با آمریکا مجبور بود همان اندازه هزینه کند ولی درآمد ملی آمریکا و دیگر کشورهای غربی چند برابر شوروی بود پس روسها سهم خیلی بیشتری از اقتصاد خود را صرف امور نظامی میکردند و از اقتصاد و پیشرفت و رفاه عقب افتادند و با فروپاشی مواجه شدند.
آنان در ابتدا جلو هم زدند؛ اولین سفر دور کره زمین را اتحاد جماهیر شوروی با خلبانی یوری گاگارین انجام داد. دیری نگذشت که بازی را در همان وقت عادی و نه حتی وقت اضافه، باختند.
با این حال بمب هستهای برایشان یک دستاورد داشت و اینکه از سوی کلیت غرب و ناتو تهدید نظامی نشدند، چون بمب داشتند ولی این مشکلشان را حل نکرد چون از داخل فرو ریختند.
این فروپاشی از لهستان و آلمان آغاز شد و اکنون به جنگ با اوکراین رسیده است. اوکراینی که در قرنهای اخیر جزئی از خاک روسیه بوده است. جنگ اوکراین مرز تقابل روسیه و غرب بود. گمان میشد که اگر در این میدان جنگ شود جنگ سوم و پایانی جهان خواهد بود. اکنون بیش از دو سال است که میجنگند ولی نه از بمب اتم خبری است و نه حتی تهدید جدی به انفجار آن.
معلوم شد که این بمب آثار راهبردی گذشته را هم ندارد. نه برای شوروی و نه آمریکا در افغانستان کاربردی نداشت. پس تن دادن به این همه خطر و هزینه برای چیست؟ هند و پاکستان هم که سالها از جنگ کلاسیک و متعارف پرهیز داشتند پس از جنگ اوکراین متوجه شدند که میتوانند فارغ از خطر بمب هستهای با هم بجنگند و اکنون وارد این جنگ شدهاند.
حتی اسرائیل هم چندان جرأت اظهار به داشتن و کاربرد بمب را ندارد گو آنکه در جنگ ۱۹۷۳ در وضعیت خطیری قرار گرفت؛ ولی به این حربه متوسل نشد. بنابراین، تجربه جنگ اوکراین و اخیراً هند و پاکستان یکی از مهمترین تحلیلهای راهبردی درباره بمب هستهای را تا حدود زیادی بلاموضوع کرده است.
ظاهراً داشتن بمب هستهای نه مانع جنگ متعارف طرفین دارنده آن است و نه امکان معقول کاربرد آن در جنگ وجود دارد؛ گویا کمکم به سلاحی اضافی و غیرقابل کاربرد تبدیل میشود.
گرچه اظهارنظر قاطع سخت است؛ ولی هزینه کردن برای آن نفع روشنی جز زیان روشن ندارد. شاید یکی از علل مشکلات پاکستان برای رقابت برابر با هند همین است. درحالیکه اقتصاد هند ۱۳برابر پاکستان است، تعداد بمبهای هستهای و تجهیزات متعارف نظامی آنها باید برابر باشد تا بتوانند بازدارندگی داشته باشند.
پس پاکستان باید سهم هزینه نظامی از تولید ناخالص داخلی خود را ۱۳ برابر هندوستان کند تا به پای آن برسد و این یعنی شکست قطعی. جنگ کنونی میان هند و پاکستان نشان خواهد داد که آیا سلاح هستهای هیچ کاربردی در پیشبرد اهداف احتمالی و تامین منافع ملی دارد یا خیر؟ یا مصداق سنگ بزرگ علامت نزدن خواهد بود؟