۰۲ شهريور ۱۳۹۸ - ۱۰:۰۷

قتل برادر به خاطر ارث و میراث

بدنبال سقوط مرموز یک مرد از طبقه چهارم یک آپارتمان ،وجود جراحات روی بدن قربانی نشان می داد او قبل از سقوط هدف ضرب و شتم قرار گرفته و در نظریه پزشکی قانونی علت مرگ خفگی اعلام شده است.
کد خبر : ۴۷۲۷۳۴

بدنبال سقوط مرموز یک مرد از طبقه چهارم یک آپارتمان ،وجود جراحات روی بدن قربانی نشان می داد او قبل از سقوط هدف ضرب و شتم قرار گرفته و در نظریه پزشکی قانونی علت مرگ خفگی اعلام شده است.

به گزارش خراسان برادر معتاد قربانی از سوی افسر پرونده به پلیس آگاهی احضار شد و هدف تحقیق قرار گرفت :

چی مصرف می کنی؟

هرچی گیرم بیاد تریاک، هروئین و ...

از چه زمانی معتاد شدی؟
سه سالی میشه!

اختلافی هم با یکدیگر داشتید؟
نه بابا، داداش حمید آدم خیلی خوبی بود چرا باید باهاش اختلاف داشته باشم !

روز حادثه کجا بودی؟
من صبح خیلی زود از خواب بیدار شدم، خیلی خمار بودم به خاطر همین توی حموم بساط تریاک کشی راه انداختم بعد چون گرسنه بودم بیرون رفتم تا نون و صبحانه بخرم.

می دونی داداشت کشته شده ؟
نخیر، من وقتی از خرید برگشتم همسایه ها رو دیدم که دور چیزی جمع شده بودند به اونا توجهی نکردم، رفتم داخل خونه! توی آشپزخونه بودم که همسایه ها زنگ زدند و گفتند برادرم خودکشی کرده !

یعنی تو و داداش صبحانه باهم نخوردید؟
نه من اون روز رفتم بیرون برای خودم شیر خریدم تا صبحانه بخورم بعد تنهایی سر سفره نشستم و این زمانی بود که نمی دانستم داداش حمید توی اتاق خواب نیست !

پس تو اونو نکشتی ؟
چرا من ، مگه میشه آدم برادرشو بکشه !

اگه بریم توی محله خودتون می تونی ثابت کنی اون روز صبح شیر خریده بودی؟
چطور! شیرخریدن من مگه ربطی به مرگ داداشم داره !

بله که ربط داره تو چند ساله که شیر نخوردی ؟
من شیر دوست دارم و همیشه می خورم !

اما بعد از تریاک کشی می دونی که معتادا به خاطر خاصیت شیر اون رو مصرف نمی‌کنن؟
نمی دونم چی شد برادرم رو کشتم، شب قبل سر ارث و میراث من واو با هم درگیر شدیم و کتک مفصلی به هم زدیم. می خواستم با گرفتن پول هایم برم یک خونه بگیرم و راحت باشم. صبح که از خواب بیدار شدم رفتم سراغ داداش حمید، او خوابیده بود یک لحظه بالش رو گذاشتم روی صورتش و فشار دادم وقتی دست و پا زدنش تموم شد، اونو کنار پنجره کشوندم و ازاون بالا انداختم پایین! چون هر روز به خاطر داداشم شیر می خریدم برای صحنه سازی رفتم بقالی باز شیرخریدم و برگشتم خونه. تصور نمی کردم لو برم. البته بگویم داداش حمید همیشه به منظور می گفت می دانست شیر نمی خورم اما دستور می داد تا هر روز براش شیر بخرم!