۱۷ دی ۱۳۹۷ - ۰۸:۱۵

جلسه اضطراری با رئیس‌جمهور در شب بله‌برون

تا سال‌های سال کسی نفهمید آن شب داماد جلسه مجبور شده بود در جلسه‌ی اضطراری و محرمانه‌ای با حضور رئیس جمهور وقت آقای خامنه‌ای شرکت کند.
کد خبر : ۴۴۷۱۹۶
جلسه اضطراری با رئیس جمهور در شب بله‌برونشهید «حسن طهرانی مقدم» به عنوان پدر موشکی جمهوری اسلامی ایران، بیشترین نقش را در توسعه صنعت موشکی جمهوری اسلامی ایران داشته است؛ موشک‌هایی که امروز با برد ۲ هزار کیلومتری، خواب راحت را بر چشمان دشمنان جمهوری اسلامی ایران حرام کرده‌اند.

«دانشمند برجسته»، «مدیر بلند همت» و «پارسای بی‌ادعا» صفت‌هایی بودند که حضرت آیت‌الله خامنه‌ای چند روز پس از شهادت «حسن طهرانی مقدم» در سال ۱۳۹۰ به او اطلاق کردند. خبرگزاری میزان بُرش‌هایی از زندگی این قهرمان کشورمان را که در کتاب «مردی با آرزو‌های دوربُرد» گردآوری شده است، منتشر می‌کند.

داستان یازدهم

حسن مقدم ۲۴ ساله فرمانده توپخانه‌ی سپاه، از آن‌هایی بود که هیچ جوره دُم به تله نمی‌داد. بار‌ها مادر نشسته بود و برایش از آرزوی دیدن علی توی لباس دامادی تعریف کرده بود و خواسته بود که اقلا حَسَنش را توی این لباس ببیند. ولی هر بار که حرف می‌افتاد، حسنش زیر بار نمی‌رفت که هیچ، بیشتر توی لاک می‌رفت و تا چند ساعت دیگر از خنده و شوخی همیشگی خبری نبود.

می‌گفت: «من که هیچ‌وقت نیستم. چرا یکی رو اینجا اسیر و چشم انتظار خودم بذارم. صبر کن جنگ تموم بشه، ببین که ازدواج هم می‌کنم». ولی همیشه مادر‌ها مصمم‌تر از آن هستند که به این حرف‌ها نظرشان عوض شود. دختر مومن و زیبا و خانوم و خانواده‌داری را پسندیده بود و به اجبار، حسن را کشانده بود خواستگاری. بعد از چند بار رفتن و حرف زدن، حسن تسلیم مادر شده بود. اما خانواده دختر هنوز راضی نبودند. دخترشان خواستگار پولدار و تحصیلکرده کم نداشت. بیشتر جوان‌هایی که اطرفشان بودند حداقل یک بار به خواستگاری دخترشان آمده بودند، ولی او همه را رد کرده بود و حالا با اینکه سکوت خارج از انتظار دخترشان عجیب بود، ولی پذیرفتن یک جوان ساده و بی آلایش همیشه غایب هم، به عنوان داماد آینده سخت بود. کسی که چند جلسه خواستگاری را با کفش کتانی و شلوار سربازی آمده بود و تمکن مالی متوسط خانواده‌اش گفته بود که فقط رزمنده‌ای ساده است.

چقدر مادر زنگ زده بود و زحمت کشیده بود تا بالاخره توانسته بود قرار جلسه بله‌برون را با خانواده عروس بگذارد. چقدر عقب و جلو کرده بود تا توی روزی بیفتد که حسن تهران باشد و به خاطرش نخواهد از اهواز بیاید. آن شب بعد از شام بزرگان هر دو فامیل کیپ تا کیپ دور منزل عروس نشسته بودند. ساعت حوالی ۹ بود و همه آمده بودند الا آقای داماد که هیچ کس خبری از او نداشت. تلفن همراه و این چیز‌ها هم که نبود. تا ساعت ۱۲ شب همچنان داماد نیامده بود. وقتی هم که آمد هیچ توضیحی برای دیر آمدنش نداد و صرفا به عذرخواهی مختصری قناعت کرد. برای همین هم پدر عروس اخم کرد و مجلس بله‌برون آن شب ملغی شد و هر دو فامیل در حالی که سرخ و سفید می‌شدند و دائما از همدیگر عذرخواهی می‌کردند، رفتند خانه‌هایشان.

تا سال‌های سال کسی نفهمید آن شب داماد جلسه مجبور شده بود در جلسه‌ی اضطراری و محرمانه‌ای با حضور رئیس جمهور وقت آقای خامنه‌ای شرکت کند. خیلی‌ها فکر کرده بودند دیر آمدنش با این جمله که «حسن از آن‌هایی بود که هیچ جوره دم به تله نمی‌داد» ربط داشت.