۰۹ تير ۱۳۹۷ - ۱۳:۱۵

روایتی از انتشار یک غزل / رهبر انقلاب فرمودند: این، همان شعری است که می‌خواستید

روایتی از انتشار یک غزل / رهبر انقلاب فرمودند: این، همان شعری است که می‌خواستید
حجت‌الاسلام محمدزمانی درباره تازه‌ترین غزل رهبر انقلاب گفت:آقا طبق معمول شب‌های آخر فاطمیه، دعا کردند و از جا برخاستند. سپس به من فرمودند: همراه من بیایید! در راهرو دست در جیب مبارک کردند و کاغذی را بیرون آوردند و فرمودند: این، همان شعری است که می‌خواستید!
کد خبر : ۴۱۹۶۱۶

هفته گذشته در جشنواره کتاب شعر دفاع مقدس برای نخستین بار غزل منتشر نشده‌ای از رهبر انقلاب رونمایی شد.

روایتی از انتشار یک غزل / رهبر انقلاب فرمودند: این، همان شعری است که می‌خواستید

 

به گزارش فارس این غزل که برای نخستین بار منتشر شد، بدین شرح است:


می‌کند آشفته‌ام، همهمه‌ی خویشتن
کاش برون می‌شدم از همه‌ی خویشتن

می‌کشد از هر طرف، چون پر کاهی مرا
وسوسه‌ی این و آن، دمدمه‌ی خویشتن

پنجه درافکنده‌ام، در دل خونین خویش
گرگ‌وش افتاده‌ام در رمه‌ی خویشتن

باده‌ی نابم گهی، زهر هلاهل گهی
خود به فغانم از این، ملقمه‌ی خویشتن

طفلم و بنهاده سر، بر سر دامان عشق
تا کندم بیخود از زمزمه‌ی خویشتن

مست و خرابم امین! بی‌خبر از بود و هست
از که ستانم؟ بگو! مظلمه‌ی خویشتن

بر اساس این گزارش، حجت‌الاسلام‌جواد محمدزمانی از شاعران کشورمان پس از انتشار این غزل یادداشتی را نوشته و برای نخستین بار به ماجرای اهداء این شعر اشاره کرده که در ذیل منتشر می‌شود؛

شب هفتم محرم سال گذشته، من هم مثل خیل مشتاقان، راهی حسینیه امام خمینی (ره) شدم. سال دومی بود که مراسم حسینیه امام خمینی (ره) به جای شب هشتم از شب هفتم آغاز می شد. توفیق دیگرم آن بود که بتوانم شام را بر سر سفره‌ای که آقا هم حضور داشتند، میل کنم. توفیق افزون‌تر آن‌که به دست‌بوسی ایشان نایل آمدم.

در آن لحظه از حضرت آقا چند چیز را پرسیدم. یکی آن‌که چرا اشعارتان را منتشر نمی‌کنید. با تواضع تمام فرمودند که اشعارم نکته خاصی ندارد. من هم بی‌درنگ عرض کردم: به نظرم در اوج فخامت و زیبایی و استواری است؛ مثلا همین دو بیت شعری که با ردیف «من هم» منتشر شده خیلی فاخر و استوار است، من و دوستانم خواستیم به استقبال آن برویم و غزلی با همان ردیف و قافیه بسراییم . در حین سرایش متوجه سختی و مردافکن بودن ردیف و قافیه شدیم؛ زیرا باید ردیف «من هم» به گونه‌ای استعمال می‌شد که بوی «حشو بودن» از آن استشمام نشود. حالا دیگر سخنی برای گفتن نداشتم که دیدم لب‌های آقا مترنم شد:
می‌کند آشفته‌ام همهمه‌ی خویشتن
کاش برون می‌شدم از همه‌ی خویشتن...
آهنگ دلنواز شعر و حسن مطلع و مضامین ابیات بعدی، تمام وجودم را فراگرفته بود. با شگفتی و شیدایی پرسیدم: آقا شعر از خودتان بود؟ فرمودند: بله. آن شب گذشت و حسرت آن شعر زیبا، در دل من ماند. پنجم آذر ماه بود که با خانواده به نماز جماعت آقا رفتم، پس از نماز، خجالت را کنار گذاشتم و از آقا خواستم که آن شعر را به من بدهند. با لبخند همیشگی و تواضع فرمودند: برای‌تان می‌نویسم! روز شهادت امام عسکری (ع) بود که بار دیگر به دست‌بوسی ایشان شرفیاب شدم. بی‌درنگ فرمودند: هنوز فرصت نکردم شعر را برای‌تان بنویسم. تا آن‌که در شب آخر محفل فاطمیه در حسینیه امام خمینی (ره) این انتظار به پایان رسید. پس از صرف شام، آقا طبق معمول شب‌های آخر، دعا کردند و از جا برخاستند. سپس به من فرمودند: همراه من بیایید! در راهرو دست در جیب مبارک کردند و کاغذی را بیرون آوردند و فرمودند: این، همان شعری است که می‌خواستید! کاغذ را با شعف فراوان از دست مبارک ایشان گرفتم و تشکر کردم. کاغذ، صفحه‌ای از تقویم سال 1396 بود که بر نیمی از آن، شعر نوشته شده بود. در بالای شعر نام آن آمده بود: در شکوه از خویشتن.
برگه کوچکی که حجم سنگینی از معانی در آن بود و دل را به اخلاق، حکمت و شناخت خویشتن رهنمون می شد.