۲۴ مهر ۱۳۹۶ - ۰۹:۴۸

نیازمند تشکیل کرسی‌های اندیشه ورز در سینما هستیم/ علت بحران محتوایی در سینمای ایران

روایت سینمایی از ارسطو تا به الان همواره یک اقتضاء خاصی داشته که ذاتا با مفاهیم دینی در تعارض است و به همین دلیل باید به فکر تولید فرمی مخصوص به پارادایم دینی خود، باشیم.
کد خبر : ۳۸۴۹۶۹
صراط: روایت سینمایی از ارسطو تا به الان همواره یک اقتضاء خاصی داشته که ذاتا با مفاهیم دینی در تعارض است و به همین دلیل باید به فکر تولید فرمی مخصوص به پارادایم دینی خود، باشیم.

 چگونگی ترکیب مفاهیم متعالی و دینی با فرم سینما که پدیده ای مدرن و واجد اقتضائات خاصی است، یک مسئله کلیدی در ساخت آثار سینمایی مطلوب در حیطه سینمای دینی است. برخی به دلیل اقتضائات ذاتی فرم سینما، منکر امکان ترکیب این مفاهیم با عرصه سینما هستند و برخی دیگر نیز بدون توجه به این اقتضائات، صرفا با روشهای سنتی و تکنیکهای مدرن، به تولید آثاری می پردازند که نمی توان آنها را شایسته سینمای دینی انقلاب اسلامی دانست. برای تبیین هرچه بهتر این مسئله مهم، سلسله نشستهای "تصویرگری عاشورا" با حضور اندیشمندان عرصه سینما و کارگردانان دغدغه مند این حیطه برگزار می شود. دومین جلسه از این سلسله نشست با حضور سید محمد حسینی(منتقد سینما و فیلمنامه نویس)، سید مهدی ناظمی(استاد فلسفه سینما و عضو هیئت علمی پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی)، جمال شورجه(کارگردان سینما) برگزار شد.

حسینی: آنچه که تا به امروز در نگارش درامها در دنیا اتفاق افتاده و در آموزش فیلمنامه نویسی برای ما بازگو شده تقابل همیشگی خیر و شر بوده است و ما در درام و فیلمنامه راوی این تنازع دیرباز عالم هستیم و تمام دیرین گونه های عالم هم بر همین اساس است. به نظرم این یک خطای بزرگ است و ما را دچار انحراف عمیقی کرده زیرا اساسا تنازعی میان خیر و شر در عالم برقرار نیست زیرا امر شر نسبت به زمان، مکان، افراد و... پدیده ای نسبی است و وارد عالم اطلاق نمی شود که بخواهیم درمورد تنازع مطلق درخصوص آنها صحبت کنیم.

بنده منکر وجود تنازع در عالم نیستم اما موضوع این تنازع مطلقا مبحث خیر و شر نیست بلکه موضوعش، حق و باطل است. عنصر حق و باطل بیرون از وجود ما تعریف می شود و این ما نیستیم که تعیین کننده آن باشیم. ما اگر راوی تنازع حق و باطل در عالم باشیم آنگاه، هم دیرین گونه هایمان عوض خواهد شد و هم گام بزرگی به سمت تحقق سینمای دینی خواهیم برداشت و هم ما، تبدیل به روایت گر خواهیم شد نه خالق یک اثر.

این حرف من شاید هم خیلی ایده آلیستی باشد و هم خیلی طول بکشد تا بتوان به آن دست یافت اما می توان ادعا کرد که لااقل یک تجربه ابتدایی در این زمینه داریم و آن تجربه، شهید آوینی است. شما در کار روایت فتح می بینید که شهید آوینی، جهاد اکبر را در درون و بطن جهاد اصغر روایت می کند به همین دلیل شما در هیچ کدام از قسمتهای روایت فتح یک پیکر بی جان نمی بینید. یا آوینی متوجه این موضوع نبوده که پیکر بی جانی را در تمام پلانهای روایت فتح نشان نمی دهد و یا متوجه موضوع والاتری بوده که شاید بتوان درآن مورد بحث کرد.

شورجه: برای چگونگی به تصویر کشاندن مفاهیم عاشورا باید ابتدا این مفاهیم عاشورایی را استخراج نماییم و ببینیم حرکت عظیم تربیتی امام حسین(ع) واجد چه مفاهیم کلیدی و اساسی است.

 آثار ساخته شده درباره عاشورا

البته باید دقت کرد که تمام مفاهیم عاشورا و حرکت اباعبدالله(ع) را نمی توان به تصویر کشید زیرا بسیاری از آن مفاهیم، شهودی و دلی هستند. در مرحله بعد باید ببینیم که چه کسی و با چه بینشی قرار است مفاهیم والای حرکت عاشورا را به تصویر بکشد. مرحله بعدی، این است که قرار است با چه ظرفیت و امکان هنری این امر ساخته بشود. برخی کارها درمورد حرکت عاشورا انجام شده است که برای نمونه به کار آقای باسم الخطیب(فیلم ساز سوری-فلسطینی) و کار آقای درویش می توان اشاره کرد.

البته به دلیل پیشینه مذهبی و دینی آقای درویش، ایشان در اثر خود، مقداری ظریف تر به این موضوع پرداخته است گرچه برخی جاها نیز تخیل پردازی کرده البته فکر می کنم بعدا این حیث را به حداقل رسانده و بیشتر به واقعیت پرداخته است. یکی از مشکلاتی که داریم این است که متاسفانه از بعد انقلاب کلا سه فیلم درمورد عاشوار ساخته شده است که یکی فیلم سفیر آقای فریبرز صالح است، دیگری فیلم روز واقعه است و آخری هم فیلم رستاخیز آقای درویش است که متاسفانه فعلا در محاق قرار گرفته و معلوم نیست بالاخره تکلیفش چیست و امیدواریم هر چه زودتر تکلیفش مشخص شود زیرا هم از حیث فنی و هم از حیث محتوایی درخصوص آن بسیار زحمت کشیده شده است.

البته فیلم سفیر معمولا با فرمولهای رایج آنتاگونیستی و پروتاگونیستی ساخته شده است اما آقای شهرام اسدی در فیلم روز واقعه سعی کرده مقداری دلی تر به سراغ این موضوع برود و به عالم معانی بپردازد.

 به هر جهت ماجرای عاشورا خیلی موسع است و نمی توان آن را در قالب یک فیلم سینمایی درآورد، اگر کسی می خواهد درباره ابعاد وسیع عاشورا فیلم بسازد حقیقتا بیش از 50-60 قسمت سریال خواهد شد. البته می توان مدیوم انیمیشن را هم برای ساخت ماجرای عاشورا انتخاب کرد زیرا ما درمورد نمایش چهره معصومین با موانعی مواجه هستیم.

اساسا یکی از مشکلات کلیدی فیلم رستاخیز همین نشان دادن چهره ها بوده علی رغم اینکه به گفته کارگردان فلیم، فیلمنامه را خیلی از علما و مراجع خوانده اند، اجازه نیز داده اند و جناب رسول جعفریان نیز به عنوان مشاور در کنار ایشان هستند اما باز در عمل با مشکل مواجه شده است.

خودِ این مفاهیم عاشورایی می تواند در ساخت آثار ناظر به زمانهای آینده مثل زمانِ کنونی ما تسری بیابد مثل ولایت پذیری که در مواجهه حضرت ابوالفضل(ع) با امام حسین(ع) می بینیم. درواقع بستر روایت این مفاهیم نیز در جای خود بسیار مهم است.

متاسفانه ما اتاقهای اندیشه ورزی که درمورد چگونگی پرداخت به این مفاهیم بتوانند تحقیق و بحث کنند بسیار کم داریم. مثلا سازمان تبلیغات و توابع آن می توانند مراکز اینگونه ای را تشکیل بدهند و در این مورد کار کنند. باید صدا و سیما، ارشاد، حوزه هنری، سپاه و... برای این کارها هزینه کنند که متاسفانه بعضا در صرف هزینه با مشکل روبه رو هستیم.

برای تبدیل مفاهیم دینی مثل مفاهیم عاشورایی با مقوله فرمهای سینمایی مواجه هستیم. در عرصه فرمهای سینمایی با اصل تراژدی روبه روییم. درمورد تراژدی نیز دو نگاه وجود دارد که تقریبا آقای حسینی اشاره فرمودند، یکی نگاه رایج ارسطویی است که اصل تصفیه را مدنظر قرار می دهد و در آن تقابل خیر و شر مطرح است و دیگری، نگاه را تقابل میان حق و باطل می داند. برای به تصویر کشاندن مفاهیم متعالی با وجود این دو رویکرد باید چه کار کنیم؟

ناظمی: مسئله سینما در گام نخست، تصویر است و این تصویر واجد اقتضائاتی است. برای عبور از مرحله تصویر و ورود به مرحله تولید سینمایی، با مقوله روایت مواجه خواهیم بود. محقق کردن روایت سینمایی به نوعی تن دادن به یک اقتضاء هنری است که در طی تاریخ برای خویش روندی داشته که مشهورترینش، نگاه ارسطویی است. البته نکته اینجاست که به دلیل عدم وجود فیلم و فیلمنامه در زمان ارسطو نمی توان به نگاه او خیلی اتکا کرد. باید برای تجمیع مفاهیم، دیدگاه ها و آموزه ها با مدیومهای هنری راه حل متناسبی بیابیم.

ارسطو یکی از معیارهای تراژدی را در کتاب شعرش، وحدت طرح و وحدت زمان بیان می کند. این دو وحدت، عامل تفکیک فعالیت نمایشی از فعالیت غیر نمایشی و شبه نمایشی در یونان باستان بود.

از سینمای شاعرانه تارکوفسکی تا سینمای دینی

از قبل ارسطو تا به الان، قصه گویی(بیان سرگذشت) اما بیان ماجراهای سنتی، وحدت زمان مدنظر ارسطویی را نداشت، و باید توجه کرد که ماجراهای دینی همیشه تکرارشونده هستند مثل مناسک عاشورا، ماجرای بسیاری از انبیاء و... اما در نگاه ارسطویی ما باید یک ابتدا و انتهای واقعیِ زمان مند داشته باشیم و یک نقطه اوج هم داشته باشیم.

 برخی به دلیل همین مسئله، سینمای داستانی و روایی را رها کرده و به سمت سینمای شاعرانه رفته اند زیرا شاعرانه گفتن، ما را بهتر با آموزه های متعالی درگیر می کند. به نظرم این سینما آزمون پس داده و تاریخ انقضایش به سر آمده است. سینمای مستند نیز دارای حدودی است زیرا وحدت روایت دارد و برایش سناریو نوشته می شود و کاملا باز نیست.

نمونه موفق سینمای دینی در ایران

فلذا بیشتر تاکید بر سینمای داستانی است. یکی از تجربه های موفق درمورد ورود مفاهیم متعالی در عرصه سینمای داستانی با وجود اقتضائات خاص خود، تجربه آقای میرباقری است. ایشان به دلیل حساسیتهایی که در رابطه با تاریخ اهل بیت(علیهم السلام) وجود دارد سعی می کند، یک داستان فرعی را تصویر کند تا بتواند داستان تاریخی مرتبط با اهل بیت را بصورت کلاسیک در بیاورد لذا همه می دانیم که ابهامات بسیاری درمورد اشخاص به تصویر کشیده شده در سریال مختار وجود دارد اما او سعی می کند که داستان را به لحاظ هنری خلق نماید. فلذا ما باید به این سمت برویم که روایتهای تاریخی را به روایتهای داستانی تبدیل کنیم تا بتوان آن را به شکل سینمایی درآورد.

البته اینجا یک سوالی مطرح می شود بر این اساس که آیا ما نمی توانیم یک روایت سینمایی جدیدی را خلق کنیم که با فرهنگ خودمان سنخیت داشته باشد؟ بنده نافی این دغدغه و ایده نیستم منتهی باید ابتدا عملی بشود تا بعد درموردش تصمیم گرفت و نمی توان به بهانه خلق این مسئله معطل ماند. لذا می توان روایتهای تاریخی و مقدس را با برخی تغییرات به روایتهای داستانی مبدل ساخت.

آقای حسینی در جلسه گذشته مفهومی از مرحوم مددپور نقل کردند مبنی بر "سلوک سینمایی"؛ در مورد سلوک سینمایی و دغدغه ای که آقای ناظمی بیان فرمودند، شهید آوینی در مقاله دوم کتاب رستاخیز جان جمله ای دارد که مناسب است قدری درخصوص آن بحث کنیم، ایشان می فرمایند:«...هرچند خود انقلاب بعد از هدم عادات گذشته، عادات تازه ای را به همراه می آورد اما با تزریق این عادات در قالب ظاهری هنر و با تقلید از فرم آن هنر، هنر متناسب و هم شأن انقلاب بوجود نخواهد آمد. باید از میان انسانهایی که تحول معنوی انقلاب اسلامی را به جان آزموده اند و جوهر هنر را نیز شناخته اند کسانی مبعوث شوند که این وظیفه را برعهده بگیرند.»

حسینی: این جمله سنگینی از مرحوم شهید آوینی است که واقعا هم فهمش دشوار است و هم عمل کردن به آن، وحشتناک و به این سادگی نمی توان درخصوص آن صحبت کرد. اما به باور بنده این قصور از جانب سینماگرها نیست. مشکل از نحوه آموزش و بیانی است که ما به مخاطب مان ارائه می کنیم. شما نمی توانی در سرزمینی که یک بذر خاصی می کاری انتظار محصول دیگر و غیر مرتبط با آن بذر را داشته باشید.

محفل جولان و تامل نظری ما در حیطه عناصر ذاتی دینی است. مثلا عنصر کانونی عاشورا را استخراج کنیم و در آن مورد تامل نماییم. فرضا ممکن است کسی بگوید که پرداختِ تصویری به عنصر حق و یا باطل خیلی سخت و دشوار است، به نظرم اشکالی ندارد و می توانیم از عناصر ساده تر مثل ایثار آغاز کنیم. شما تبلور این مفهوم ایثار را می توانید در سینمای دفاع مقدس مشاهده کنید که به یک اعتبار اساسا سینمای دفاع مقدس، سینمای ایثار است. ایثارِ به تصویر کشیده شده در سینمای دفاع مقدس بسیار با ایثار به تصویر کشده شده در آثاری نظیر کوروساوا یا فورد متفاوت است. گذشت، بی خواستگی و... نیز مفاهیمی است که می توان به سمت آنها رفت.

عنصر بعدی عشق است. شما می توانید تعریف یونان و روم باستان درمورد عشق را با تعریف حکمیِ ایرانی و شیعی خودمان مقایسه نمایید. سوال این است که آیا نمی شود که عشق با تعریف حِکمی خودمان به تصویر کشیده شود نه اینکه همچون نگاه های غربی در قالب اشخاص(معمولا زنان) به تجسد کشیده شود؟ به نظر بنده این امکان پذیر است منتهی اشکال کار در بیگانگی با نگاه های حکمی و عمیق خودمان است.

علت بحران محتوایی در سینمای ایران

یکی از علل کلیدی بحران و خلأ محتوایی سینمایی ما مربوط به خودبیگانگی نسبت متن و مفهوم جامعه خویش است. برای نمونه شما بصورت مستمر در  برخی سالنهای تئاتر خودمان به عنوان وجه ایثار، جانوری همچون مدئآ را به نمایش می گذارید حال آنکه از عمده مفاهیم درون جامعه و فرهنگ خودمان ناآگاه و غافلیم. وقتی شما اینچنین بذری در ذهن جوان جامعه کاشتید نتیجه اش برداشت خاصی است که در ذهن او شکل می گیرد و در محتوای درسی اش در نمونه هایی همچون 36وضعیت نمایشی ژرژ پُلتی تبلور می یابد.

درمورد عاشورا یک دیرین گونه‌ای بسیار جدی مطرح است که عنصر حماسه شکست است. به نظرم عاشورا یک موقعیت نمایشی خاصی است که می‌توان آن را بصورت خاص نگریست.

ناظمی: در سینما باید رویکردمان با مفاهیم بصورت بصری باشد. به سبب همین امر باید اقتضائات تصویر را به درستی بشناسیم و آنها را رعایت نماییم. سنت نمایشی کنونی از یونان باستان آغاز شد و متکی است بر نوعی محدود کردن روایت که آغازش با افلاطون است و ارسطو آن را مدون می‌نماید. ما باید مادامی که به منطق جدیدی نرسیدیم به این منطق روایتِ کنونی احترام بگذاریم و براساس آن پیش برویم.

فرم روایت سینما ذاتا شهوانی است

البته بنده معتقدم که این رویکرد تصویری و روایی سینما به مفاهیم دینی و متعالی ما آسیب می‌زند دلیلم هم این است که خود غربیها مدعی هستند که فرم روایت ارسطویی و افلاطونیِ کنونی و رایج ذاتا اروتیک(شهورانی) است. البته توضیح این ادعا برای من خیلی دشوار است زیرا هم این مبحث، جدید است و هم فعلا از توان بنده خارج است.

براساس این ادعای شما پس عمده آثار دینی و انقلابی ساخته شده در سینمای ایران، به لحاظ فرم اروتیک هستند. استناد شما برای گفته‌تان چیست؟

ناظمی: بله بالاخره فلسفه این مسائل وحشتناک را برای انسانها معین و مشخص می‌کند.  بصورت خیلی مجمل، شما اگر به ساختار سه پرده‌ای توجه نمایید یک چیز ثابت و اساسی را همیشه می‌بینید و آن عبارت است از شروع، اوج و فرود.

بنده مدعی این نیستم بلکه خود غربیها این ادعا را مطرح کرده‌اند البته بعضی اوقات آقای فیاض نیز به بعضی نکات شبیه به این مسئله اشاره می‌کند البته ایشان درمورد فرم این نکته را نمی گوید. با این تلقی، مباحث محتوایی یک سری مباحث ثانوی است و باید توجه کنیم که فرم واجد اقتضائات خاصی است.

مدتی است یک جریانی در سینما به نام جریان عمار راه افتاده که متشکل است از افراد مذهبی دغدغه‌مندی که قصد داشته و دارند دغدغه‌هایشان را در ساحت سینما پیاده کنند. در دیدار اخیری که با حضرت آقا داشتند، ایشان به این افراد فرمودند که مانوس با ادعیه، صحیفه سجادیه و نماز شب باشید تا به عنوان زره‌ای برای کار کردن در عرصه لغزان سینما بتوانید از آن بهره ببرید و جلو روید. آیا این مدل واقعا جوابگوی عرصه عملی فیلم‌سازی هست؟ مطلوب ما در این عرصه کیست؟

شورجه: جان کلام را خود حضرت آقا فرموده‌اند. ظاهر امر این است که این گفته خیلی ساده و بدیهی است منتهی فی الواقع اصل کلام همین‌هاست. تا معیارهای مسلمانی افراد اصلاح نشود نمی‌توان درخصوص سینمای دینی و مذهبی صحبت کرد.

ما نمی توانیم جز از طریق انسانهای مسلمان مقید، به سینمای دینی برسیم. اصل حرف مرحوم سلحشور نیز این بود که انسان ابتدا باید مسلمان باشد و به اسلامش عمل کند سپس وارد عرصه فیلم‌سازی و موارد اینگونه بشود.

البته بنده منکر اقتضائات هنر نیستم بلکه معتقدم که هنر واجد آنات خاص، ذائقه بخصوص و مطالعه لازمی است. البته بخشی از این ملزومات هنری، اکتسابی است و بخش دیگر آن، فطری است.

هنرمند باید متصل به عالم معنا باشد تا بتواند اثری ماندگار و جذاب ارائه کند. هنری که متصل به عالم معنا نیست قطعا میراست. خوف بنده از این جهت است که دوستان در زمینه مذهبی خیلی کار نکنند و کفه مطالعات هنریشان بیش از حیث مذهبی بشود. گاهی اوقات بنده به این فکر می‌کنم که ای کاش کرسی سینما و هنر اسلامی و دینی در حوزه‌های علمیه برگزار بشود تا شاید مقدمه‌ای برای ارتباط بیشتر با معنویت بشود.

بنده مستقیم از آقای جوادی آملی پرسیدم که اگر سینما در زمان پیامبر اسلام(ص) بود ایشان از آن استفاده می‌کردند که ایاشن در پاسخ فرمودند:« بله استفاده می‌کردند اما مطمئنم هنگام ظهور حضرت صاحب‌الامر(عجل الله تعالی فرجه) ایشان از این ابزار به بهترین نحو بهره خواهند برد.» در جای دیگری آقای راشد یزدی می‌فرمایند که ما غفلت کردیم که در حوزه‌های علمیه کرسی سینما نگذاشتیم. یک جای دیگری آیت الله یزدی به عنوان مفسر قرآن می‌فرمایند که با دیدن سریال یوسف پیامبر، نگاهم نسبت به قرآن تغییر کرد و بیشتر دچار حیرت شدم. حسرت ما امروزه این است که سینماگر مسلمان فقیه نداریم.