صراط: مصطفی کواکبیان در مصاحبه با روزنامه آفتاب یزد گفت:
- معتقدم کنار رفتن آقای قالی باف به نفع اصولگرایان و به ضرر اصلاحطلبان بود، اگر ایشان بود 16میلیون رای رئیسی به همان 7 میلیون سابق قالی باف سوق پیدا میکرد.
- قالیباف به اشتباه تصور میکند که اگر او کاندیدای نهایی اصولگرایان میشد رای میآورد، درحالی که چنین چیزی نیست. بهخصوص بعد از حرفهای پوپولیستی او در مناظرات و نظرسنجیها نشان میداد که او اقبال پایینی دارد.اما ظاهرا چون آقای قالی باف دیگر شهردار نیست، وقت زیاد دارد، نشسته با خود تحلیل میکند.
- این لفظ نئواصولگرایی هم از آن بحثهای جالبی است که آقای قالی باف زده است. مگر اصولگرایی چه تعریفی دارد که نئواصولگرایی داشته باشد؟ به نظر میآید اینگونه حرکات بیشتر ماکیاولیستی است، شما اگر سیر برخوردهای آقای قالی باف را در این مدت دیده باشید به این نکته پی میبرید. البته وجه مشترک بنده و قالی باف در این است که هردو در چند انتخابات ریاستجمهوری شرکت کردیم، اما بنده هر بار که برای ریاستجمهوری کاندیدا میشوم احراز صلاحیت نمیشوم، ولی به آقای قالی باف بعد از تایید صلاحیت اقبالی نمیشود. ولی یک تفاوتی هم داریم، زیرا از طرفی من همانی که هستم، هستم(!) اما آقای قالی باف در 3 دوره کاندیداتوری 3 صحنه مختلف از خودش نشان داد، مثلا در دور اول تلاش داشت از خودش یک چهره با دیسیپلین بروکراتیک و با لباس خلبانی نشان دهد تا مردم آن سابقه نظامیگری او را فراموش کنند. در دوره دوم وقتی دید فضای اصلاحطلبی حاکم است گاهی به نعل و گاهی به میخ میزد تا به خاطر همین مسائل مطرح شود. او در سال 92 فکر میکرد آقای روحانی اصلاحطلب نیست و چون اصلاحطلبان هم کاندیدایی ندارند، طبیعتا اگر او آن حرفها را بزند میتواند بخشی از آرای اصلاحطلبی را به خودش جلب کند. اما در این دوره کاملا از اصلاحطلبان مایوس شده بود و به سیم آخر (احمدینژادی) زد و گفت که به این شکل نتیجه میگیریم. اما بعدا دید که نتیجهای ندارد و حالا هم که این حرفهای جدید نئواصولگرایی یا ضداصولگرایی می زند.
- برای همین توصیه من آن است که آقای قالی باف اندکی صبوری به خرج دهد و پروندههای تحقیق و تفحص را بهطور جدی پاسخگو باشد. من معتقدم اگر جواب قانعکنندهای درباره این پرونده نباشد وضعیت بسیار متفاوت است و اگر هم جواب محکمی داشتند از سویی بهتر است آقای قالی باف هم حزب تشکیل دهد تا تکلیف خودش و میزان وزنش مشخص شود.
- معتقدم کنار رفتن آقای قالی باف به نفع اصولگرایان و به ضرر اصلاحطلبان بود، اگر ایشان بود 16میلیون رای رئیسی به همان 7 میلیون سابق قالی باف سوق پیدا میکرد.
- قالیباف به اشتباه تصور میکند که اگر او کاندیدای نهایی اصولگرایان میشد رای میآورد، درحالی که چنین چیزی نیست. بهخصوص بعد از حرفهای پوپولیستی او در مناظرات و نظرسنجیها نشان میداد که او اقبال پایینی دارد.اما ظاهرا چون آقای قالی باف دیگر شهردار نیست، وقت زیاد دارد، نشسته با خود تحلیل میکند.
- این لفظ نئواصولگرایی هم از آن بحثهای جالبی است که آقای قالی باف زده است. مگر اصولگرایی چه تعریفی دارد که نئواصولگرایی داشته باشد؟ به نظر میآید اینگونه حرکات بیشتر ماکیاولیستی است، شما اگر سیر برخوردهای آقای قالی باف را در این مدت دیده باشید به این نکته پی میبرید. البته وجه مشترک بنده و قالی باف در این است که هردو در چند انتخابات ریاستجمهوری شرکت کردیم، اما بنده هر بار که برای ریاستجمهوری کاندیدا میشوم احراز صلاحیت نمیشوم، ولی به آقای قالی باف بعد از تایید صلاحیت اقبالی نمیشود. ولی یک تفاوتی هم داریم، زیرا از طرفی من همانی که هستم، هستم(!) اما آقای قالی باف در 3 دوره کاندیداتوری 3 صحنه مختلف از خودش نشان داد، مثلا در دور اول تلاش داشت از خودش یک چهره با دیسیپلین بروکراتیک و با لباس خلبانی نشان دهد تا مردم آن سابقه نظامیگری او را فراموش کنند. در دوره دوم وقتی دید فضای اصلاحطلبی حاکم است گاهی به نعل و گاهی به میخ میزد تا به خاطر همین مسائل مطرح شود. او در سال 92 فکر میکرد آقای روحانی اصلاحطلب نیست و چون اصلاحطلبان هم کاندیدایی ندارند، طبیعتا اگر او آن حرفها را بزند میتواند بخشی از آرای اصلاحطلبی را به خودش جلب کند. اما در این دوره کاملا از اصلاحطلبان مایوس شده بود و به سیم آخر (احمدینژادی) زد و گفت که به این شکل نتیجه میگیریم. اما بعدا دید که نتیجهای ندارد و حالا هم که این حرفهای جدید نئواصولگرایی یا ضداصولگرایی می زند.
- برای همین توصیه من آن است که آقای قالی باف اندکی صبوری به خرج دهد و پروندههای تحقیق و تفحص را بهطور جدی پاسخگو باشد. من معتقدم اگر جواب قانعکنندهای درباره این پرونده نباشد وضعیت بسیار متفاوت است و اگر هم جواب محکمی داشتند از سویی بهتر است آقای قالی باف هم حزب تشکیل دهد تا تکلیف خودش و میزان وزنش مشخص شود.