۱۵ دی ۱۳۹۵ - ۱۴:۵۳
ماشاءالله رحیمی:

پایه گذار گروه فرقان خود را خلع لباس کرده بود!

36 سال پیش در چنین روزهایی، اکبر گودرزی پایه گذار گروه فرقان، در پی یک رشته از عملیات امنیتی دستگیر و روانه زندان گشت.
کد خبر : ۳۴۱۸۴۰

صراط: فارس نوشت: 36 سال پیش در چنین روزهایی، اکبر گودرزی پایه گذار گروه فرقان، در پی یک رشته از عملیات امنیتی دستگیر و روانه زندان گشت. شناخت بستر فکری و روحیات نامبرده، از رهیافت‌های مهم درشناخت کارکرد و کارنامه فرقانیان به شمار می رود. در گفت و شنود پیش روی ماشاالله رحیمی از متولیان و مدیران مسجد قبای تهران،به بیان پاره ای مشاهدات خود دراین باره پرداخته است.

*شما به عنوان یکی از فعالان ومدیران مسجد قبا، شاهد رفت و آمد اعضای گروه‌های گوناگون در قبل و بعد از انقلاب به آن مسجد بودید و قطعاً یادتان هست که پای اکبر گودرزی چگونه به این مسجد باز شد.مبداء حضوراو در مسجد قبا به چه دوره ای بازمی گردد؟

تا جایی که به خاطر دارم، کسانی که به اسم «مجاهد خلق» به مسجد آمد و رفت داشتند، به شهید مفتح گفتند که: یک روحانی مبارز را می‌شناسیم که بسیار برای تدریس در کلاس‌های شما مناسب است!... ما در مسجد قبا، کلاس‌های عقیدتی، احکام و تفسیر قرآن و حتی کلاس‌های تقویتی و یک کتابخانه فعال داشتیم که باعث جذب جوانان شده بود...

*پس از آن گودرزی را دیدید؟

بله، آن شیخ را آوردند و به ما معرفی کردند.

*چگونه تدریس می‌کرد؟

یادم هست که در همان جلسه اول می‌گفت:« فقط کسانی سر کلاس بمانند که می‌خواهند مرتب بیایند! کسانی که قصد دارند یک جلسه بیایند و یک جلسه نیایند، از همین حالا تکلیفشان را روشن کنند». راستش را بخواهید با شنیدن این حرف، کمی مشکوک شدم و تصمیم گرفتم از آن به بعد پشت در کلاس بایستم و ببینم چه حرفی برای گفتن دارد؟ ورفته رفته متوجه انحرافات زیادی در حرف‌هایش شدم.

چه انحرافاتی؟

مثلاً می‌گفت :«خیلی به روحانیون اعتماد نکنید، حتی اگر خود را مبارز معرفی کنند». دائماً به جوانان توصیه می‌کرد که افکار روشنفکرانه داشته باشند و فاصله خود را با مرجعیت زیاد کنند!

*شهید مفتح از این موضوع خبر داشتند؟

خیر، به همین دلیل جلسه دوم کلاس او که تمام شد، تصمیم گرفتم بروم و حرف‌های او را به ایشان منتقل کنم و خدمتشان عرض کردم: به نظر من صلاح نیست که او در این مسجد حضور داشته باشد. شهید مفتح کسی را مأمور کردند که تمام حرف‌های او را ضبط یا یادداشت کند و دقیقاً به ایشان گزارش بدهد. گزارش آن فرد باعث شد شهید مفتح حرف‌هایم را تأیید کنند و عذر گودرزی را بخواهند!

*گودرزی کلاً چند جلسه درمسجد قبا تدریس کرد و چقدرتوانست مرید پیدا کند؟

تا جایی که یادم هست 30، 40 نفری در کلاس او شرکت می‌کردند و نتوانست مرید زیادی پیدا کند، اما همین شهرت که در مسجد قبا تدریس می‌کرد، باعث شد که در منطقه برای خودش اسم و رسمی پیدا کند و به مسجد اعظم قلهک برود و در آنجا برای خود پایگاهی درست کند. متأسفانه حتی عده‌ای از بچه‌های مذهبی و علاقمند هم - که قبلاً در عصرهای جمعه به کلاس تفسیر قرآن مسجد می‌آمدند - جذب کلاس او شدند و به‌تدریج متوجه شدیم که آنها کمتر به مسجد می‌آیند، اما ابتدا نمی‌دانستیم کجا می‌روند؟ و بعدها بود که فهمیدیم جذب گودرزی شده‌‌اند.

بعد هم که به مسجد خمسه و مسجد جوستانِ آقای موسوی خوئینی‌ها رفت. البته خود آقای خوئینی‌ها در مسجد جوستان کلاس تفسیر داشت و بزرگانی چون شهید آیت الله مطهری به این تفسیرها انتقاد جدی داشتند. به نظر بنده مجاهدین خلق که خیلی واضح و آشکار در برابر نظام ایستادند، منافق نبودند، بلکه محارب بودند. منافق امثال اینها هستند که 30 سال چهره خود را پشت نظام پنهان کردند! گودرزی هم از همین موضوع استفاده و آشکارا اعلام می‌کرد که: با آقای خوئینی‌ها مراوده دارد! و در مسجد قبا هم تدریس و به این ترتیب به جوانان القا کرده بود که آدم مبارزی است و کم‌کم برای خودش پایگاهی درست کرد! اغلب جوانانی هم که در اطراف او جمع شده بودند، بچه‌های مسجد متقین در نزدیکی منزل شهید مفتح بود. آنها در اثر القائات گودرزی کم‌کم به این نتیجه رسیدند که باید مسئولین نظام ـو عمدتاً روحانیون ـ را از سر راه برداشت. حرفی که همیشه تکرار می‌کرد این بود که: اگراین آخوندها واقعاً طرفدار محرومین و پابرهنه‌ها هستند، پس چرا خودشان در شمال شهر زندگی می‌کنند و سوار ماشین‌های آن‌چنانی می‌شوند؟ بیشتر هم منظورش شهید مطهری بود. تحت تأثیر همین القائات بود که بعضی از جوانان به ما می‌گفتند: آقای مطهری لیبرال است! کاملاً معلوم بود این حرف‌ها را گودرزی به آنها القا کرده است، چون اغلب این بچه‌ها در همان منطقه و در خانه‌هایی شبیه به خانه آقای مطهری زندگی می‌کردند.

*خود فرقانی هم فقط تظاهر به «نداشتن» می‌کردند، و گرنه بعد از محاکمه و اعدامشان معلوم شد که دارایی زیادی دارند. اینطور نیست؟

همین‌طور است. این ادا و اصول‌ها را سازمان مجاهدین باب کرد و فرقانی‌ها و بقیه گروه‌ها، از آنها تقلید کردند. در مجالس اولیه بعد از انقلاب هم، بعضی‌ها با همین ادا و اطوارِ طرفداری از پابرهنه‌ها، توانستند رأی مردم را جذب کنند و هنوز هم اعوان و انصارشان هستند که ظاهراً سرمایه‌داری و ثروتمند بودن را محکوم می‌کنند، اما برای غارت بیت‌المال در اول صف هستند! بعداز انقلاب،اغلب اموال مصادره شده را، همین حضرات تصرف کردند!

*آیا طرفداران گودرزی هم همراه او از مسجد قبا رفتند؟

خیر، آنها ماندند و همچنان از شهید حاج طرخانی کمک مالی می‌گرفتند! مثلاً مسئول کتابخانه مسجد قبا -که در دوران دولت موقت استاندار برازجان بود - از مریدان گودرزی بود و کارهای کتاب «توحید» آشوری را در کتابخانه مسجد انجام داد و بخش اعظم بودجه چاپ آن را هم، از شهید حاج طرخانی گرفت. بنابراین گودرزی رفت، ولی مریدانش را گذاشت تا از حاج طرخانی پول بگیرند! بعد از انقلاب هم آنها باز به سراغ حاج طرخانی رفتند که پول بگیرند،ق که ایشان گفته بودند: «حالا که انقلاب پیروز شده است، پول برای چه می‌خواهید؟» و گودرزی جواب داده بود: «هنوز انقلاب به مرحله نهایی و قطعی نرسیده است!» حاج طرخانی هم از دادن پول امتناع کرده بود و به همین دلیل ایشان را به شهادت رساندندکه این امر،ناجوانمردی آنها را نشان می داد.

*اشاره کردید که بسیاری به خاطر القائات امثال گودرزی، شهید مطهری را غیر انقلابی و لیبرال می‌نامیدند. این تبلیغات چقدر روی وجهه ایشان تأثیر گذاشته بود؟

خیلی زیاد! دو سه نمونه را عرض می‌کنم تا عمق و گستردگی تأثیر این القائات، بهتر توصیف شوند. هیئتی از مبارزین تهران بودند که اکثر سخنرانان خود را از بین افراد مبارز انتخاب می‌کردند. یک روز تاسوعا و عاشورا، این هیئت به منزلی در نزدیکی مسجد هدایت درّوس آمده بود. مرحوم آقای مروی در آن مجلس سخنرانی می‌کردند. ظهر که شد، از ایشان خواستند پیشنماز شوند که قبول نکردند و گفتند: من به بزرگواری که منزلشان در این نزدیکی است، تلفن می‌زنم و می‌گویم تشریف بیاورند... و به منزل شهید مطهری زنگ زدند. ایشان گفته بودند که: آقای آسید حسن طاهری خرم‌آبادی مهمان من هستند و معذورم! آقای مروی می‌گویند: ایشان رفیق من است و من با ایشان صحبت می‌کنم و مسئله حل می‌شود. خلاصه شهیدآیت‌الله مطهری و آیت‌الله طاهری به مسجد آمدند و نماز اقامه شد. بعداً یکی از آقایان -که آن روزها جز مبارزین محسوب می‌شد- به مرحوم آقای مروی گفته بود که: امروز نماز مردم باطل شد و گناهش هم به گردن شماست!...این وضعیت شهید بزرگوار مطهری در هیئتی بود که اغلب افراد آن از مبارزین تشکیل می‌شد، اما تحت تأثیر تبلیغات سوء، چنین برداشتی داشتند. شهید مطهری انصافاً بسیار مظلوم واقع شدند.

نمونه دیگر این بود که هر وقت پیشنهاد می‌دادیم شهید مطهری بیایند و سخنرانی کنند، بسیاری از دوستان می‌گفتند: آمدن ایشان، چهره مبارزاتی مسجد را مخدوش می‌کند! جالب اینجاست که یک بار هم که ما لیست سخنرانان را به ساواک دادیم تا تأیید کنند و مشکلی پیش نیاید، همه را قبول کردند، الا شهید مطهری! یعنی ایشان، هم از سوی رژیم تحت فشار بود و هم از طرف مذهبی‌هایی که اهل مبارزه بودند! ساواک به خاطر اینکه شریف امامی اعلام کرده بود که قلم و زبان آزاد است، نمی‌توانست علناً بگوید که مانع از سخنرانی شهید مطهری شده است، ولی من پافشاری کردم و بالاخره ناچار شدند روی سربرگ ساواک اعلام، امضا و مهر کنند کنند که: آقای مطهری در مسجد قبا ممنوع‌المنبر است! آن شب وقتی شهید مفتح برای نماز به مسجد آمدند، من خدمتشان رفتم و نامه ساواک را نشان دادم و گفتم: «بعضی از دوستان با ساواک همنوا هستند!» ایشان نامه ساواک را خواندند و با حیرت گفتند: «عجب! ساواک و سیا فهمیدند آقای مطهری کیست و ما نفهمیدیم!»

*به شهید حاج طرخانی اشاره‌ای داشتید. از آنجا که در باره این شهید کمتر سخن گفته می‌شود، بد نیست در این فرصت از خدمات ایشان به انقلاب و نیز آشنایی ایشان با گودرزی و گروه فرقان نکاتی را نقل کنید؟

مرحوم حاج طرخانی، انصافاً خیلی به انقلاب خدمت کرد. ایشان هم از لحاظ مالی و هم از نظر قدرت مدیریت و هماهنگی، انسان خارق‌العاده‌ای بود و به‌قدری هوشمندانه رفتار می‌کرد که حتی زن و فرزند نزدیک‌ترین کسانش هم نمی‌دانستند که در کرج و شهرهای شمال و جاهای دیگر، خانه‌هایی دارد که مبارزینِ همه گروه‌ها، به آنها پناه می‌برند. بزرگانی چون: مرحوم آقای طالقانی، آقای منتظری و آقای هاشمی رفسنجانی، بارها از این پناهگاه‌ها استفاده کرده بودند. ایشان در تهران و شهرهای دیگر، خانه‌هایی را قولنامه می‌کرد و تا وقتی که خانه لو نمی‌رفت، بر اساس همان قولنامه‌ها -که به نام بنده بودند-به مبارزین یا زخمی‌ها و مجروحان پناه می‌داد. گاهی هم در آن خانه‌ها اعلامیه چاپ می‌شد. وقتی خانه لو می‌رفت، قولنامه را فسخ می‌کردیم و به جای دیگری می‌رفتیم. این کار به سرمایه زیاد نیاز داشت که حاج طرخانی تأمین می‌کرد. غیر از تهیه خانه و پناهگاه، خانواده‌های افراد مبارز، زندانی و تبعیدی هم توسط حاج طرخانی اداره می‌شدند و البته کسی متوجه نمی‌شد که کمک‌ها از سوی ایشان است. حاج طرخانی در سراسر ایران دوستانی داشت که با دل و جان برایش کار می‌کردند و کمک به تبعیدی‌ها و زندانی‌ها، توسط آنان انجام می‌شد. همیشه وقتی کسی دستگیر، زندانی یا تبعید می‌شد، ایشان از ما می‌خواست محل دقیق او را پیدا کنیم و به خانواده‌هایشان اطلاع بدهیم.

*نمونه‌ای هم یادتان هست؟

بله، کلانتری قلهک، شهید حاج آقا مهدی شاه‌آبادی را به سفر تبعید کرد و ما به حاج طرخانی اطلاع دادیم. بعد که تبعید تمام شد و ما به دیدن آقای شاه‌آبادی رفتیم، از سختی‌های تبعید، مخصوصاً در منطقه سنی‌نشین از ایشان پرسیدیم. ایشان گفت: «تبعید خیلی راحت‌تر از تهران بود! از اینجا که مرا به سقز تبعید کردند، در پنج کیلومتری شهر، جمعیت زیادی به استقبال ما آمد. شهربانی که دید آن همه به استقبال ما آمده‌اند، ما را به روستایی تبعید کرد که ماشین‌رو نبود و بسیار جای راحت و با صفایی بود. در آنجا همیشه در یکی از خانه‌ها سخنرانی می‌کردم و مردم با پای پیاده خود را به آنجا می‌رساندند. من هیچ‌وقت نه در تهران و نه در هیچ جای دیگری مجالسی با این همه شکوه و صفا نداشته‌ام. دوران بسیار خوشی بود!».نه ایشان، نه هیچ‌کس دیگری، خبر ندشت که همه اینها، کار حاج طرخانی است.

طبیعتاً گودرزی و فرقانی‌ها هم از این امکانات استفاده می‌کردند وبعد آن‌طور حق ناشناسی کردند.اینطور نیست؟

بله، آنها هم مثل همه افراد و گروه‌های مبارز، توسط شهید طرخانی در آن خانه‌ها پناه داده و تغذیه مالی می‌شدند. علتی که باعث شهادت ایشان بود، اتاقی بود که در منزلش داشت و همیشه عده‌ای از مبارزین در آنجا بودند. ایشان به‌قدری مراعات می‌کرد که حتی وقتی امثال بنده هم می‌رفتیم که گزارش بدهیم، در درگاه خانه می‌ایستادیم و ما را به داخل تعارف نمی‌کرد که نکند چشممان به آن افراد بخورد! گودرزی خبیث هم از همین عادت حاج طرخانی استفاده و ایشان را در همان درگاه ترور کرد! او دو نفر را سر کوچه به عنوان مراقب گذاشته و یک نفر را با خود جلوی در خانه حاج طرخانی برده بود.

*دلیل حساسیت فرقانی‌ها به شهید مفتح و ترور ایشان چه بود؟

گودرزی و مجاهدین خلق در مسجد قبا، یک برنامه عصرانه برای دکتر پیمان درست و اینجا را پاتوق خود کردند. شهید مفتح یکی دو جلسه‌ای در این جلسات شرکت و بعد اعلام کردند که: باید این بساط جمع شود.. و همه آنها را از مسجد بیرون کردیم. در سال 1357، مخصوصاً شب‌های رمضان، حتی کوچه‌های اطراف هم از جمعیت پر می‌شد. اینها آمدند و به شهید مفتح گفتند: می‌خواهیم در انتظامات کمک کنیم، ولی رحیمی نمی‌گذارد. شهید مفتح گفتند: از اینها استفاده کن! به زحمت قبول کردم، ولی همان شب اول مجاهدین و در رأس آنها فردی به نام مفیدی، روی پشت‌بام‌های خانه مردم رفتند! من اعتراض کردم که: این کار خلاف شرع است و مردم می‌خواهند در خانه‌هایشان استراحت کنند. گفتند: برای بررسی منطقه روی پشت‌بام رفته‌ایم. بعداً فهمیدیم قصد داشتند بین جمعیت بمب بگذارند و گردن ساواک بیندازند! نوعاً اهل این‌جور کارها بودند. شهید مفتح هم آنها را بیرون انداخت و آنها هم کینه ایشان را به دل گرفتند. مورد دیگری هم که بر اثر آن،اینها کینه بیشتری پیدا کردند روزی بود که راه‌پیمایی از قیطریه شروع شد و اینها در خیابان طالقانی، آرم و پلاکارد خود را بالا آوردند و شهید مفتح به‌شدت مخالفت کرد و گفت: این تظاهرات متعلق به مردم عادی است و ربطی به گروه‌ها ندارد. کینه شهید مطهری را هم که از زمانی که اینها در زندان شاه بودند و شهید مطهری گفتند که: افکار اینها انحرافی است، به دل گرفتند.

*از آثار تبلیغات فرقانی‌ها و مجاهدین علیه شهید مفتح برایمان بگویید؟

در تاثیر مخرب این تبلیغات، همین بس که ایشان با اینکه یکی از مهم‌ترین مبارزان در تهران بود، برای مجلس خبرگان قانون اساسی رأی نیاورد! اینها به‌قدری در کارشان پیگیر بودند که در سال 1358 و 1359، در مسجد قبا  علیه شهید بهشتی شب‌نامه چاپ و توزیع می‌شد. اینها می‌خواستند مسجد قبا را که پایگاه مهم مبارزه بود و موقعیت ممتازی داشت، قبضه کنند. فرقانی‌ها و مجاهدین خیلی روی این مسجد حساب کرده بودند و وقتی شهید مفتح اخراجشان کرد، کینه ایشان را به دل گرفتند. البته این فشارها فقط مربوط به قبل از انقلاب نبود و بعد از انقلاب فشارهایی که به ما می‌آمد، صد درجه قوی‌تر و بدتر از ساواک بود.

شما قاتلین شهید مفتح را می‌شناختید؟

بله، متأسفانه اغلبشان محلی بودند. متأسفانه گودرزی توانست به اعتبار مسجد قبا، برای خودش پایگاه درست و بچه‌های محل را جمع کند. اینها حاج طرخانی را به دلیل اینکه ثروتمند بود و روحانیت را تغذیه می‌کرد و منبع مالی انقلاب بود ترور کردند.درباره آقای مهدیان می‌گفتند:آن‌قدر پول دارد که روزنامه کیهان را خریده است! شهید مطهری را به دلیل اینکه نظریه‌پرداز نظام بودند، ترور کردند. آقای مفتح را به دلیل اینکه افکار شهید مطهری را قبول داشتند و اجرا می‌کردند و شهید عراقی را به خاطر مدیریت و شجاعتش در مبارزه و انقلاب، ترور کردند. در اوایلی که ترورها شروع شدند، کسی باور نمی‌کرد که کار فرقانی‌ها باشد و اغلب تصور می‌کردند کار باقیمانده‌های ساواک است! در تشییع جنازه شهید عراقی از من پرسیدند: به نظر شما این ترورها کار کیست؟ و همان جا گفتم: کار فرقان است! من خط این خبیث‌ها را می‌شناختم و همان جا هم اعلام کردم. به نظر من ساواک بعد از اعدام نصیری و سران ساواک از هم پاشید و دیگر انسجام سابق را نداشت. فرقانی‌ها با آشنایی که با بچه محل‌ها داشتند، توانستند راحت وارد دانشگاه شوند و آقای مفتح را ترور کنند. محافظین شهید مفتح، ضاربین را قبلاً در محل دیده بودند و آنها را می‌شناختند و حتی تصورش را هم نمی‌کردند که آنها دست به چنین جنایتی بزنند! یکی از ضاربین توانسته بود خود را تا یک متری شهید مفتح برساند و کسی به او شک نکند! استخوان‌های جمجمه شهید مفتح متلاشی شده و کاملاً معلوم بود تیراندازی از فاصله بسیار نزدیک انجام شده است! معلوم بود محافظین کمترین شکی به ضاربین نبرده بودند.

*شما بعد از اخراج گودرزی از مسجد قبا ،باز هم او را دیدید؟

یکی دو بار بدون لباس روحانیت آمد. معلوم می‌شد خودش، خودش را خلع لباس کرده بود! لابد آمده بود به بهانه نماز خواندن، موقعیت مسجد را بسنجد!

برچسب ها: صراط فرقان گودرزی