به گزارش صراط نیوز، برهان در گفتوگوی اختصاصی با دکتر «جان استابلی» بنیانگذار مرکز شعر اجتماعی است، که از زاویهای جدید و با تحلیلی متفاوت به حوادث انگلیس مینگرد و معتقد است این اعتراضات، صدای مردم محرومی است که زیر هجمهی غول مکانیکی اقتصاد امروز و ناعدالتیها و نابرابریها دست و پا میزنند. گروه بین الملل برهان؛ پس از آنکه موج بیداری اسلامی کشورهای خاورمیانه را در برگرفت و دیکتاتورهای منطقه را یکی پس از دیگری از اریکهی قدرت به زیر کشید و پس از آنکه دامنهی این امواج به نوعی دیگر به اروپا نیز کشیده شد، طی هفته گذشته شاهد موج گستردهای از ناآرامیها در شهرهای مختلف انگلیس بودیم که تنها به مدد سرکوبی وسیع، به ظاهر و برای کوتاه مدت مهار شد. دولت انگلیس که هیچگاه تصور نمیکرد چنین اعتراضهایی را در کشور خود تجربه کند، در تحلیلی عجولانه، فرافکنانه و دم دستی، معترضان را مشتی اراذل و اوباش توصیف کرد که برای غارت و دزدی به خیابانها ریختهاند. روشن است که چنین تحلیلی چیزی جز تلاش برای سرپوش گذاشتن بر مشکلات عمیق و ساختاریی که جامعهی انگلیس از آن رنج میبرد، نیست. برای واکاوی این مشکلات، به گفتوگو با دکتر «جان استابلی» بنیانگذار مرکز شعر اجتماعی نشستهایم؛ ایشان نویسندهی مقالاتی مانند: «لندنی مشتعل در جامعهای منجمد، هنگامهی ساختن جهانی انسانی»، «فرعونهای جدید مصر و جهان»، «زمین زیر پای ما در حال تغییر است» و... میباشد که از رویدادهای جهان تحلیلی جامعهشناختی ارایه میدهد. آنچه در پی میآید گفتوگوی اختصاصی «برهان» با دکتر «جان استابلی» است که از زاویهای جدید و با تحلیلی متفاوت به حوادث انگلیس مینگرد و معتقد است این اعتراضات، صدای مردم محرومی است که زیر هجمه غول مکانیکی اقتصاد امروز و ناعدالتی ها و نابرابری ها دست و پا می زنند.
۱. ناآرامی اخیر انگلیس دقیقاً از چه زمانی و از کجا و برای چه آغاز شد؟
اگر بخواهیم نمود بیرونی این ناآرامیها را مورد بحث و بررسی قرار دهیم باید بگوییم که آغاز آن کشته شدن یک سیاهپوست توسط پلیس در لندن بود. اما حوادث بعدی نشان داد که این ناآرامیها از قبل در لایههای درونی جامعه در جریان بوده است. در واقع این قتل، در مطرح ساختن انقیاد اجتماعی، نابرابری و رقابت شدید اقتصادی که بسیاری از افراد نه فقط در لندن بلکه در تمام جهان از آن رنج میبرند، نقش کاتالیزور را ایفا کرد.
۲.معترضان اساساً به دنبال چه هستند؟
ما باید مراقب باشیم و میان خواستهی ظاهری معترضان و خواست واقعی و چه بسا ناخودآگاه آنان تمایز قایل شویم. حتی اگر یک معترض بگوید که «فقط برای سرگرمی» این کارها را انجام میدهد باید انگیزهی ورای آن را جستوجو کنیم. در هنگام خواندن بیانیههایشان به خصوص بیانیهی اصلیشان که خود را در «اعمالشان» نشان میدهد، نباید تنها به خواندن کلمات و جملات بسنده کنیم بلکه باید تمامی محتوایی که ابراز میشود را مد نظر قرار دهیم. به عنوان مثال، در چه جامعهای مردم چنین کارهایی را صرفاً برای سرگرمی انجام میدهند؟ اگر با دقت بیشتری به صدای معترضان گوش دهیم، مشاهده میکنیم که این صدا از داستان بزرگتری حکایت میکند؛ داستان جامعهای که در آن انسان هیچ شانسی برای یافتن خود واقعیاش ندارد.
۳. به نظر شما علت اصلی این ناآرامی چیست؟
علت اصلی این ناآرامیها، تنشی است که یک انسان گوشت و استخوان دار و دارای روح با ساختارهای سرد، خشک و متصلب جامعهی حال حاضر احساس میکند. وقتی این انسان به کتاب جامعه نگاه میکند هیچ نوشتهای را که از سر درونی او حکایت کند، نمیبیند بلکه بیشتر با داستان وحشتناکی مواجه میشود که در آن سوء فهمها از طبیعت او، رنگ واقعیت به خود میگیرند و وجود او را از بیرون مورد حمله قرار میدهد و او را در آشفتگی و ناتوانی تمام میبلعد.
۴. چگونه ساختارهای خشن در جامعهی انگلیس به خشونتهای اجتماعی میانجامد؟
وقتی شما با یک ساختار اجتماعی مواجه هستید که به جای آنکه با طبیعت درونی شما به عنوان یک انسان سازگار باشد با آن در تعارض است، احساسی شبیه یک اعتراض درونی در شما برانگیخته میشود که تمام اعتراضهای بیرونی از آن سرچشمه میگیرد. این احساس میتواند به صورت فروخفته در شما ادامهی حیات دهد یا بسته به وضعیت مزاجی یا شرایط بیرونی شما چون دمل چرکینی سر باز کند و بدین ترتیب آتشی که میتوانست روشنیبخش و گرمابخش باشد به آتشی خانمانسوز بدل شود. این دقیقاً همان آتشی است که در جامعهی انگلیس شکل گرفته است. در صورتی که ما باید تلاش کنیم از این آتش به نحوی خلاقانه و نه تخریبگر استفاده کنیم و این میسر نمیشود مگر آنکه احساسات درونی خود را در پرتو تفکری آگاهانه به مفاهیمی شفاف تبدیل کنیم.
۵. معترضان با کارهایشان چه چیز را میخواهند، بفهمانند؟
اگر با دقت به قضایا نگاه کنیم متوجه خواهیم شد که معترضان در شورشهای انگلیس میخواهند این حقیقت را ابراز کنند که دیگر حاضر نیستند توسط غول زندگی اجتماعی امروز بلعیده شوند. آنها دیگر نمیخواهند که توسط جهانی که با طبیعت آنها به عنوان بشر غریبه است، فرو خورده شوند. آنها به دنبال آن هستند که با آنچه از درونشان برخاسته در مقابل این جهان بایستند و در مقابل آن قیام کنند. البته متأسفانه معترضان با فقدان مفاهیم و تصاویر روشن و شفاف برای ترسیم جهان مورد نظر خود روبهرو هستند. بنابراین شاید بهتر باشد به جای دست بردن به آجر، چاقو و تفنگ، خود را به افکار خالق یک جهان درخور انسان مجهز کنند.
۶. شما گفتهاید برای آنکه ارزیابی جامعی از این وضعیت داشته باشیم میبایست مشکلات اساسی نظام انگلیس را در نظر بگیریم. منظورتان کدام مشکلات است؟
اگر به جامعهی امروز انگلیس و یا هر جامعهی دیگر نگاه کنیم و همچنین به آنچه به نام جهانیشدن نخبگان در سراسر جهان در جریان است، با جامعهای مواجه میشویم که در آن فعالیت اقتصادی بر حیات فرهنگی، معنوی و سیاسی سایه افکنده است. فعالیت اقتصادی پای را از مرزهای قانونی خویش فراتر نهاده و حیات فرهنگی و سیاسی را قربانی کرده است. امروز اقتصاد با انسان مانند یک حیوان مکانیکی – و چه بسا یک اژدها یا هیولای مکانیکی_ رفتار میکند و نه تنها میراث حیات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی ما را تماماً به یغما میبرد بلکه بزرگترین میراث ما که بشریت باشد را نیز غارت میکند.
۷. شما گفتهاید مردم به خشونت متوسل شدهاند تا صدایشان را به گوش دولت برسانند. پس چرا دولت صدای آنها را نمیشنود؟
دولت نمیتواند صدای آنها را بشنود زیرا در خواب سنگینی به سر میبرد. دولت از نقش و طبیعت واقعی خود که تضمین برابری برای همه مردم باشد، غفلت کرده است؛ برابری همگان در مقابل قانون و برابری همگان در وضع قانون. دولت به نوعی زیبای خفته تبدیل شده که منتظر بوسهی شاهانهای برای برخاستن است؛ بوسهای که از یک حیات پرنشاط فرهنگی-معنوی چه در حوزهی فرهنگ و چه در تک تک افراد صرف نظر از اینکه در چه حوزهای فعالیت میکنند، مایه میگیرد.
تجارت نیز در خواب سنگینی فرو رفته و از وظیفهی حقیقی خود که کسب اطمینان از برآورده شدن نیازهای واقعی تمام مردم است، غافل شده است. متأسفانه فرهنگ نیز در حین انجام وظیفهاش که ایجاد فضایی برای آزاد شدن ظرفیتها و مواهب روحی بشر است و همچنین ایجاد زمینهای برای برخورداری کل جامعه از نتایج این آزادسازی که خلق افکار جدید و نشاط بخشیدن به حیات سیاسی و اقتصادی باشد، به خواب رفته است. متأسفانه ما به جای آزادی، برابری و همکاری در حیات سیاسی شاهد نقطهمقابلهای شوم آنها یعنی انقیاد، نابرابری و رقابت هستیم.
تا زمانی که حیات فرهنگی رونق گیرد و تک تک انسانها از نقش خود به عنوان شاهزادهی حقیقی و قانونی این جهان که بوسهی بیدار کننده را به سه حوزهی فرهنگ، سیاست و اقتصاد میزند واقف نگردند و همچنین به تأثیر منحصر به فرد خود در کل حیات اجتماعی علم نیابند این اژدها که شاهزادهی نامشروع این جهان باشد، از میان نمیرود.
۱. ناآرامی اخیر انگلیس دقیقاً از چه زمانی و از کجا و برای چه آغاز شد؟
اگر بخواهیم نمود بیرونی این ناآرامیها را مورد بحث و بررسی قرار دهیم باید بگوییم که آغاز آن کشته شدن یک سیاهپوست توسط پلیس در لندن بود. اما حوادث بعدی نشان داد که این ناآرامیها از قبل در لایههای درونی جامعه در جریان بوده است. در واقع این قتل، در مطرح ساختن انقیاد اجتماعی، نابرابری و رقابت شدید اقتصادی که بسیاری از افراد نه فقط در لندن بلکه در تمام جهان از آن رنج میبرند، نقش کاتالیزور را ایفا کرد.
۲.معترضان اساساً به دنبال چه هستند؟
ما باید مراقب باشیم و میان خواستهی ظاهری معترضان و خواست واقعی و چه بسا ناخودآگاه آنان تمایز قایل شویم. حتی اگر یک معترض بگوید که «فقط برای سرگرمی» این کارها را انجام میدهد باید انگیزهی ورای آن را جستوجو کنیم. در هنگام خواندن بیانیههایشان به خصوص بیانیهی اصلیشان که خود را در «اعمالشان» نشان میدهد، نباید تنها به خواندن کلمات و جملات بسنده کنیم بلکه باید تمامی محتوایی که ابراز میشود را مد نظر قرار دهیم. به عنوان مثال، در چه جامعهای مردم چنین کارهایی را صرفاً برای سرگرمی انجام میدهند؟ اگر با دقت بیشتری به صدای معترضان گوش دهیم، مشاهده میکنیم که این صدا از داستان بزرگتری حکایت میکند؛ داستان جامعهای که در آن انسان هیچ شانسی برای یافتن خود واقعیاش ندارد.
۳. به نظر شما علت اصلی این ناآرامی چیست؟
علت اصلی این ناآرامیها، تنشی است که یک انسان گوشت و استخوان دار و دارای روح با ساختارهای سرد، خشک و متصلب جامعهی حال حاضر احساس میکند. وقتی این انسان به کتاب جامعه نگاه میکند هیچ نوشتهای را که از سر درونی او حکایت کند، نمیبیند بلکه بیشتر با داستان وحشتناکی مواجه میشود که در آن سوء فهمها از طبیعت او، رنگ واقعیت به خود میگیرند و وجود او را از بیرون مورد حمله قرار میدهد و او را در آشفتگی و ناتوانی تمام میبلعد.
۴. چگونه ساختارهای خشن در جامعهی انگلیس به خشونتهای اجتماعی میانجامد؟
وقتی شما با یک ساختار اجتماعی مواجه هستید که به جای آنکه با طبیعت درونی شما به عنوان یک انسان سازگار باشد با آن در تعارض است، احساسی شبیه یک اعتراض درونی در شما برانگیخته میشود که تمام اعتراضهای بیرونی از آن سرچشمه میگیرد. این احساس میتواند به صورت فروخفته در شما ادامهی حیات دهد یا بسته به وضعیت مزاجی یا شرایط بیرونی شما چون دمل چرکینی سر باز کند و بدین ترتیب آتشی که میتوانست روشنیبخش و گرمابخش باشد به آتشی خانمانسوز بدل شود. این دقیقاً همان آتشی است که در جامعهی انگلیس شکل گرفته است. در صورتی که ما باید تلاش کنیم از این آتش به نحوی خلاقانه و نه تخریبگر استفاده کنیم و این میسر نمیشود مگر آنکه احساسات درونی خود را در پرتو تفکری آگاهانه به مفاهیمی شفاف تبدیل کنیم.
۵. معترضان با کارهایشان چه چیز را میخواهند، بفهمانند؟
اگر با دقت به قضایا نگاه کنیم متوجه خواهیم شد که معترضان در شورشهای انگلیس میخواهند این حقیقت را ابراز کنند که دیگر حاضر نیستند توسط غول زندگی اجتماعی امروز بلعیده شوند. آنها دیگر نمیخواهند که توسط جهانی که با طبیعت آنها به عنوان بشر غریبه است، فرو خورده شوند. آنها به دنبال آن هستند که با آنچه از درونشان برخاسته در مقابل این جهان بایستند و در مقابل آن قیام کنند. البته متأسفانه معترضان با فقدان مفاهیم و تصاویر روشن و شفاف برای ترسیم جهان مورد نظر خود روبهرو هستند. بنابراین شاید بهتر باشد به جای دست بردن به آجر، چاقو و تفنگ، خود را به افکار خالق یک جهان درخور انسان مجهز کنند.
۶. شما گفتهاید برای آنکه ارزیابی جامعی از این وضعیت داشته باشیم میبایست مشکلات اساسی نظام انگلیس را در نظر بگیریم. منظورتان کدام مشکلات است؟
اگر به جامعهی امروز انگلیس و یا هر جامعهی دیگر نگاه کنیم و همچنین به آنچه به نام جهانیشدن نخبگان در سراسر جهان در جریان است، با جامعهای مواجه میشویم که در آن فعالیت اقتصادی بر حیات فرهنگی، معنوی و سیاسی سایه افکنده است. فعالیت اقتصادی پای را از مرزهای قانونی خویش فراتر نهاده و حیات فرهنگی و سیاسی را قربانی کرده است. امروز اقتصاد با انسان مانند یک حیوان مکانیکی – و چه بسا یک اژدها یا هیولای مکانیکی_ رفتار میکند و نه تنها میراث حیات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی ما را تماماً به یغما میبرد بلکه بزرگترین میراث ما که بشریت باشد را نیز غارت میکند.
۷. شما گفتهاید مردم به خشونت متوسل شدهاند تا صدایشان را به گوش دولت برسانند. پس چرا دولت صدای آنها را نمیشنود؟
دولت نمیتواند صدای آنها را بشنود زیرا در خواب سنگینی به سر میبرد. دولت از نقش و طبیعت واقعی خود که تضمین برابری برای همه مردم باشد، غفلت کرده است؛ برابری همگان در مقابل قانون و برابری همگان در وضع قانون. دولت به نوعی زیبای خفته تبدیل شده که منتظر بوسهی شاهانهای برای برخاستن است؛ بوسهای که از یک حیات پرنشاط فرهنگی-معنوی چه در حوزهی فرهنگ و چه در تک تک افراد صرف نظر از اینکه در چه حوزهای فعالیت میکنند، مایه میگیرد.
تجارت نیز در خواب سنگینی فرو رفته و از وظیفهی حقیقی خود که کسب اطمینان از برآورده شدن نیازهای واقعی تمام مردم است، غافل شده است. متأسفانه فرهنگ نیز در حین انجام وظیفهاش که ایجاد فضایی برای آزاد شدن ظرفیتها و مواهب روحی بشر است و همچنین ایجاد زمینهای برای برخورداری کل جامعه از نتایج این آزادسازی که خلق افکار جدید و نشاط بخشیدن به حیات سیاسی و اقتصادی باشد، به خواب رفته است. متأسفانه ما به جای آزادی، برابری و همکاری در حیات سیاسی شاهد نقطهمقابلهای شوم آنها یعنی انقیاد، نابرابری و رقابت هستیم.
تا زمانی که حیات فرهنگی رونق گیرد و تک تک انسانها از نقش خود به عنوان شاهزادهی حقیقی و قانونی این جهان که بوسهی بیدار کننده را به سه حوزهی فرهنگ، سیاست و اقتصاد میزند واقف نگردند و همچنین به تأثیر منحصر به فرد خود در کل حیات اجتماعی علم نیابند این اژدها که شاهزادهی نامشروع این جهان باشد، از میان نمیرود.