۱۷ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۷:۱۷
آیا یمن به شریک استراتژیک ایران تبدیل خواهد شد؟

ظهور قدرت مردمی جدید در یمن

ظهور قدرت مردمی جدید در یمن که در انصارالله متجلی شده است، برخی از کشورهای منطقه ای و خصوصا عربستان سعودی را به شدت نگران کرده است. مدیریت سیاسی و امنیتی انصارالله به قدری دقیق و هوشمندانه بود که دوست و دشمن را به تعجب وا داشته است.
کد خبر : ۲۳۱۷۱۷
صراط: ظهور قدرت مردمی جدید در یمن که در انصارالله متجلی شده است، برخی از کشورهای منطقه ای و خصوصا عربستان سعودی را به شدت نگران کرده است. مدیریت سیاسی و امنیتی انصارالله که فاقد تجربه سیاسی قبلی هستند و صرفا سابقه مبارزاتی دارند، به قدری دقیق و هوشمندانه بود که دوست و دشمن را به تعجب وا داشته است. در صورت استمرار این وضعیت، انصارالله نه تنها به یک نیروی بازدارنده در مقابل تکفیری ها و القاعده تبدیل می شود، بلکه نمونه دیگری از «اسلام سیاسی» را به نمایش می گذارد؛ چیزی که تاکنون سایر جریان های اسلامی در صحنه عربی قادر به انجام آن نبوده اند.

مثلث ریاض، القاعده و واشنگتن منافع مشترکی در این خصوص دارند و «همگرایی راهبردی» بین آن ها حاصل شده است. ضد انقلاب داخلی نیز که شامل مهره های حکومت سابق و برخی از مفسدان اقتصادی و جریان های وابسته هستند، بستر لازم برای فعالیت منصورهادی را فراهم می کنند.
با توجه به قدرت و تسلط انصارالله بر صنعا، عملا منصورهادی و ضد انقلابیون توان مقابله با حوثی ها در این شهر را ندارند لذا در تلاش هستند با تشکیل ساختار موازی  در عدن، ضمن تضعیف روند سیاسی موجود در یمن که مبتنی بر ارده سیاسی مردم است، با استفاده از ظرفیت حمایت برخی اعضای دائم شورای امنیت، به ویژه آمریکا، انگلیس و فرانسه، برای منصورهادی مشروعیت بسازند و با ایجاد بحران های داخلی و تحریک مردم به تظاهرات و.. از انصارالله سلب مشروعیت نمایند.
نباید فراموش کرد که یمن حداقل دارای چهار موقعیت ویژه ژئوپلیتیک است؛ اشراف بر خلیج عدن، اشراف کامل و بی رقیب بر مهم ترین تنگه راهبردی جهان (باب المندب)، اشراف کامل بر آبراه حساس دریای سرخ، تسلط بر کوه های راهبردی (مران) که از سواحل عدن آغاز و تا منطقه طائف در جنوب غرب کشیده می شود و نقطه اتصال خلیج فارس به آفریقاست. بنابراین  قدرت های بین المللی و بازیگران منطقه ای در راستای تأمین منافع استراتژیک خود در این منطقه حساس، تحولات یمن را با دقت دنبال می کنند و در مواردی به طور مستقیم مداخله می نمایند.
تحرکات آغاز شده در مناطق جنوبی، می تواند بخشی از سناریوی جدیدی باشد که علیه یمن در حال اجراست و احتمالاً خروج رئیس جمهور سابق نیز بخشی از این سناریو است. دومین هدف از استقرار منصورهادی در عدن، تشکیل گروه های مسلح مشابه «ارتش آزاد سوریه» در یمن است تا با ایجاد درگیری های نظامی، توان نظامی این جنبش را کاهش دهند تا در صحنه سیاسی امتیاز بیشتری کسب نمایند. نگاهی به رسانه های سعودی و اسرائیلی و اظهارات برخی شیوخ قبابل وابسته به سعودی، طی روزهای اخیر این موضوع را تأیید می کند.
عربستان به طور آشکار و آمریکا به طور غیرآشکار در صدد اجرای طرح جدیدی در یمن هستند تا براساس آن یک بار دیگر مردم مظلوم یمن را از تحقق خواسته خود که اصلاح روند داخلی و خارجی یمن می باشد، دور نمایند. این دو کشور با سلاح شورای امنیت و با تکیه بر بعضی از افراد و گروههایی که جایگاه مؤثری در یمن ندارند، در صدد هستند که بر اکثریت در شمال و جنوب غلبه نمایند. اقدام هفته گذشته منصورهادی که براساس شواهد و قرائن زیاد در چارچوب یک طرح آمریکایی - سعودی  انجام شده، نقطه آغاز طرح جدید دشمنان یمن به حساب می آید.
در این نوشتار سعی داریم تحلیلی بر آخرین تحولات یمن داشته باشیم. *

پیروزی انقلابیون یمن، بار دیگر خواب را از چشم مرتجعین عرب و دشمنان محور مقاومت در منطقه ربوده، چراکه انقلابیون به دنبال حاکمیت ملت ها هستند و این چیزی  نیست که برای پادشاهان و وابستگان آمریکا در منطقه مطلوب باشد. از این رو از همان روزهای نخست فاز دوم انقلاب یمن، شروع به دسیسه چینی کردند.
در گام اول «عبدربه منصورهادی» رئیس جمهور وابسته یمن به همراه نخست وزیر این کشور با هدف تشدید فشارها بر جنبش انصارالله استعفا دادند. سپس موجی از تعطیلی سفارتخانه ها در یمن به راه افتاد و در این میان رئیس جمهور مستعفی با کمک حامیان خود از پایتخت یمن گریخت و به شهر جنوبی عدن رفت. تمام تلاش «منصورهادی» تبدیل عدن به دولتی کوچک و به اصطلاح پایتخت دوم یمن است. در این میان کشورهای عربی و غربی به کمک وی شتافته اند و با انتقال سفارتخانه های خود به عدن در حال دوپاره کردن کشور هستند.
اما این توطئه چندان نمی تواند با واقعیت همخوانی داشته باشد چراکه جنبش های جنوب یمن با آن مخالف هستند و قدرت برتر در یمن اکنون جنبش انصارالله است. از سوی دیگر نخستین هواپیمای ایران این هفته و پس از چندین دهه در فرودگاه صنعا به زمین نشست تا ضمن رساندن کمک های بشردوستانه، پیام خود را به گوش متحصنین برساند. اکنون آن ها که در سه سال گذشته چیزی جز شکست از تحولات خاورمیانه کسب نکرده اند به فکر چاره اندیشی افتادند. چاره کار از نظر آن ها تشکیل جبهه بندی جدید در منطقه است، لذا همگی برای کسب تکلیف به ریاض رفتند. البته با توجه به بیماری آلزایمر پادشاه عربستان، این کشور تنها نقش میزبان را بازی کرده و دستورات از اسرائیل و آمریکا صادر می شود. با مروری بر رفت و آمدهای انجام شده به ریاض در یک ماه اخیر به خوبی می توان این سردرگمی را میان بازندگان منطقه مشاهده کرد.
پس از آن که در یک ماه گذشته پادشاه قطر، کویت، بحرین، اردن و ولیعهد ابوظبی از ریاض دیدن کردند، همچنین «رجب طیب اردوغان» رئیس جمهورترکیه و «عبدالفتاح سیسی» رئیس جمهور مصر وارد عربستان شدند تا با «ملک سلمان» پادشاه این کشور دیدار و گفت و گو کنند. در مورد اهداف این دیدارها بنابر سیاست های مرسوم، «تحکیم روابط و زمینه سازی برای همکاری های بیشتر» به عنوان هدف اصلی ذکر شده است اما، این همه دیدار در یک ماه گذشته بسیار تعجب برانگیز است، به ویژه این که قطر و ترکیه که در چند سال گذشته با عربستان در مورد اخوان المسلمین اختلافات اساسی داشتند، اکنون با یکدیگر دیدار کرده اند. نکته قابل تامل دیگر در این میان، سفر همزمان «سیسی» و «اردوغان» به ریاض است که در مورد کودتای مصر با یکدیگر به شدت اختلاف دارند. هرچند که رئیس جمهور مصر همزمانی این سفر را «تصادفی» خوانده و رئیس جمهور ترکیه نیز پیش از سفر سه روزه خود اعلام کرده که هیچ برنامه ای برای دیدار با «سیسی» ندارد اما نمی توان به سادگی از کنار این دیدارها گذشت.
نکته مشترکی که در بین این کشورها وجود دارد این است که تمامی آن ها به نوعی «بازندگان بیداری اسلامی» و به صورت مشخص بازندگان «تحولات یمن» هستند. «اردوغان» اکنون احساس انزوای بیشتری می کند، زیرا بیشتر متحدان او که در تحولات بیداری اسلامی به آنان چشم امید دوخته بود، با ناکامی و شکست بزرگی روبه رو شدند، به این ترتیب که متحدان «اردوغان» در مصر و تونس و بخشی از لیبی قدرت خود را از دست دادند. در سوریه نیز کسانی که رئیس جمهور ترکیه به آنان چشم امید داشت، درجا می زنند، زیرا آرزوهایشان مبنی بر سرنگونی نظام «بشار اسد» نقش بر آب شده است.
عربستان نیز روزهای سختی را سپری می کند و با خطرات زیادی دست به گریبان است زیرا انصارالله در یمن که حیاط خلوت ریاض به شمار می رفت، در حال قدرت گرفتن هستند، از سوی دیگر عربستان «قمار سوریه» را به صورت کامل باخته و چهره منفوری از خود در میان مردم منطقه بر جای گذاشته است. کشورهای دیگر مانند قطر و اردن نیز در مورد سوریه تلاش زیادی برای تجهیز تروریست ها انجام دادند که شکست خوردند و در مورد یمن نیز تاکنون، بازنده و به اصطلاح تماشاگری بیش نبودند. ژنرال سیسی پیش از سفر به ریاض گفته بود «در مورد یمن دیر عمل کردیم» تا بدین ترتیب مهر تأییدی زده باشد بر پیروزی انقلاب اسلامی در یمن.
اکنون ریاض به محفلی برای جمع بازنده ها تبدیل شده تا توطئه ای دیگر طراحی کنند و علیه قدرت ها و جریان های برتر منطقه اقدام کنند. اگرچه از جزئیات این دیدارهای منظم و هماهنگ خبری منتشر نشده است اما قطعا در راستای تلاش جدیدی برای جبهه بندی های تازه در منطقه است که به زودی جزئیات آن رسانه ای خواهد شد. در این بین اما، می توان بدون تردید ادعا کرد، یمن و انقلاب اسلامی این کشور محور این دیدارها و گفت وگوها بوده است.

    در خصوص تحولات جاری یمن نکاتی وجود دارد:
1- کناره گیری منصورهادی از ریاست جمهوری یمن، زمانی صورت گرفت که عربستان و آمریکا سرگرم انتقال قدرت از پادشاه متوفی به ولیعهد بیمار او در ریاض بودند و در واقع این استعفا تنها اقدام مستقلی بود که «عبدربه» در طول دوران مسؤولیت خود اعم از زمانی که وزیر دفاع بود تا زمانی که معاون رئیس جمهور و دو سال اخیر که به عنوان رئیس جمهور در حاکمیت حضور داشته، گرفته بود. همانگونه که سید عبدالملک الحوثی در سخنرانی خود گفت: «هادی خادم مطلق آمریکا و عربستان بود»، خبرهای زیادی وجود داشت که حکایت از آن می کرد که عربستان و آمریکا از اقدام به استعفای  هادی عصبانی هستند و آن را پاره شدن نخ های نحیفی به حساب می آورند که یمن را به واشنگتن و ریاض متصل می کند. براین اساس می توان گفت بازگشت دوباره  هادی و انتخاب «عدن» یک تصمیم سعودی - آمریکایی است و چندان ربطی به خود او ندارد. براین اساس بسیاری از اعضای کابینه یمن که هنوز هم با عبدربه ارتباط دارند از او نقل می کنند که تمایلی به بازگشت به قدرت ندارد.
2- انتخاب «عدن» پایتخت سابق یمن جنوبی، از سوی عربستان و آمریکا برای آن بود که صنعا کاملاً در اختیار جنبش انصارالله و گروههای مرتبط با آن قرار دارد و قبایل شمالی امنیت داخلی و بیرونی آن را در دست دارند. از سوی دیگر عدن از نظر نمادین حائز اهمیت بود به خصوص این که «ابین» شهر زادگاه  هادی که طایفه او در آن قرار دارد و در طول نزدیک به 40 سال گذشته از سوی وی حمایت شده است، در اطراف «پایتخت سابق» قرار دارد. منصور امیدوار است بتواند حمایت بعضی  از شهرهای همجوار شامل «ضالع»، «یافع» و «ردقان» را به دست آورد اما اینک یک هفته از حضور هادی در عدن می گذرد و آنچه می توانست انجام شود، انجام شده است. منصور هادی یک فرد شافعی مذهب است اما رهبران دینی شافعی تاکنون از اعلام حمایت او خودداری کرده اند. اکثر رهبران دینی شافعی  روابط صمیمانه ای با سیدعبدالملک بدرالدین الحوثی دارند کما این که در طول سه ماهه تظاهرات علیه اقدامات هادی، این رهبران در صفوف و اجتماعات انصارالله حضور داشتند. هادی گمان می کرد به دلیل نزدیک به 30 سال تصدی وزارت دفاع، فرماندهان جنوبی ارتش از او حمایت می کنند اما این اتفاق هم نیفتاد و تلاش های  بسیار گسترده علی محسن الاحمر و حمید الاحمر برای جلب حمایت آنان از عبدربه به جایی نرسید. عبدربه با طرح موضوع تبدیل جنوب به دو فدرالی با مرکزیت عدن و بیضا گمان می کرد می تواند حمایت بخش زیادی از جنوبی ها را به دست آورد.
او افرادی را نزد علی سالم البیض و علی ناصر محمد دو تن از رهبران برجسته جنوب فرستاد و از آنان خواست علیه صنعا با او همراه شوند اما سالم البیض که رهبری  جریان انفصال جنوب را در دست دارد، طی بیانیه ای رسمی از حضور عبدربه در عدن ابراز ناخشنودی کرد و از جنوبی ها خواست که به هیچ وجه در بازی  هادی  علیه صنعا شرکت نکنند. علی ناصر محمد نیز که در این زمان در نشست رهبران احزاب یمن در قاهره حضور داشت، طی بیانیه ای که از سوی اعضای شرکت کننده در نشست صادر نمود، اعلام کرد اقدام منصور را که تنش داخلی در یمن را زیادتر می کند، تأیید نمی نماید و تقابل عدن - صنعا را به ضرر یمن می داند. پس عبدربه که گمان می کرد با دادن امتیاز می تواند جنوب را با خود همراه نماید، موفقیتی نداشت. در همان حال منصور یقین داشت که در منازعه او با انصارالله، حزب مؤتمر که در دوره صالح حاکمیت یمن را در دست داشت، به او می پیوندد و اختلافات قبلی را کنار می گذارد اما این اتفاق هم نیفتاد و مؤتمر میز مذاکره با انصارالله در صنعا را ترک نکرد. در حال حاضر عبدربه به جز حمایت آمریکا و عربستان، از حمایت حزب اخوانی اصلاح که از قدیم مورد حمایت عربستان بوده است و «لقاء مشترک» که  ترکیبی از چهار حزب قومی و شیوعی - ناسیونالیست و کمونیست - است، حمایت می شود و بخش کمی از خاندان آل احمر را در کنار خود دارد.
3- اقدام عربستان و آمریکا در عدن می تواند مبنای یک فتنه گری خونین قرار گیرد و از این رو نگرانی های زیادی را با خود به همراه آورده است. اقدام آمریکا به تعطیل کردن سفارت خود در بهمن ماه گذشته و سوزاندن کلیه اسناد آن، بیانگر آن است که آمریکا از صنعا قطع امید کرده و تنها امید واشنگتن این است که مانع سیطره دشمنان آمریکا بر یمن گردد. تعطیلی سفارت عربستان در صنعا و انتقال آن به عدن که کاملا با اصول دیپلماتیک و حقوق کشورهای میزبان منافات دارد، بیانگر نوعی پرده دری  سعودی ها در این موضوع است کما این که اقدام کشور بسیار کوچک قطر هم در همین چارچوب قابل ارزیابی است.
اقدام عربستان نوعی دیوانگی هم به حساب می آید چراکه از یک سو این نوع مداخله خارجی، نفرت بیشتر مردم یمن را علیه خود برمی انگیزد و همان طور که رهبر انصارالله گفت، هیچ یمنی با شرافتی این نوع اقدامات را برنمی تابد و از سوی دیگر محبوبیت فراوانی را برای نیروهای مخالف اقدامات مداخله جویانه علیه یمن سبب می شود و تصمیمات متقابل این نیروها را مشروعیت بیشتری می بخشد. اگر خط درگیری عربستان صورت عینی پیدا کند، نیروهای وابسته به عربستان در مقابل انصارالله و کمیته های مردمی آن توان مقاومت ندارند. حزب اصلاح یمن و احزاب عضو لقاء مشترک به هیچ وجه از آن اندازه از توانایی برخوردار نیستند که این صحنه را به نفع خود مدیریت نمایند. در اینجا یک نکته اساسی وجود دارد و آن عدم علاقه انصارالله با درگیر شدن با گروههای یمنی است. به نظر می آید عربستان با درک این مسأله به میدان آمده و نیروهای وابسته به خود را به حضور در میدان فراخوانده است. با این وصف قصد واقعی عربستان ورود به درگیری نیست بلکه به دست گرفتن نوعی ابتکار عمل است تا در مذاکرات میان گروههای یمنی بتواند موقعیت بهتری پیدا نماید. کما این که از سخنان نماینده سازمان ملل در امور یمن جمال بن عمر که پس از دیدار با هادی بیان شد هم همین نکته به دست می آید. او پس از این دیدار گفت موضوع گفت وگو بین طرف های سیاسی تغییری نکرده و بر اصول ابتکار شورای  همکاری خلیج فارس، معاهده شورای امنیت و نتایج گفت وگوهای ملی مبتنی بر «صلح» و «مشارکت» متکی است.
در عین حال گروه انصارالله و جریانات حامی آن با صراحت اعلام کرده اند که ابتکار شورای همکاری خلیج فارس را نمی پذیرند و منصور هادی را به عنوان یک طرف مذاکره به رسمیت نمی شناسند، با این وصف برخلاف تصور عربستان، ابتکار انتقال  هادی از صنعا به عدن نتوانسته است پیشرفت چندانی داشته باشد.
4- اینک انصارالله در شرایط مهم تاریخی قرار گرفته است و نیاز به تصمیماتی دارد که در شرایط عادی از آن پرهیز می کند. انصارالله براساس یک فرمول قابل قبول بنا ندارد در رقابت قدرت شرکت کند اگرچه بیش از هر گروه دیگر یمنی شانس موفقیت دارد. امروزه نه فقط زیدی های شمال بلکه بخش وسیعی از شافعی های شمال و جنوب نیز از انصار حمایت می نمایند در حالیکه هر کدام از احزاب مخالف انصار به تنهایی یا به اجتماع قادر به رقابت با انصار نیستند. اما حالا یمن با یک توطئه ای  مواجه شده است که اگر انصار به موقع وارد نشود، با شرایط سختی مواجه خواهد شد. انصار باید فرمول اداره یمن که در 17 بهمن ماه و در بیانیه موسوم به بیانیه قانون اساسی اعلام کرد را بدون تاخیر اجرایی کند چراکه وقتی در صنعا یک قدرت رسمی وجود داشته باشد، امکان توطئه علیه آن تا حد زیادی از بین می رود.
5- در حوزه امنیتی نیز چند نکته مهم مشاهده می شود. گروه های تروریستی با محوریت القاعده در مناطق شمالی فعالیت های گسترده ای دارند و به نوعی می توان شرایط یمن را با سوریه، عراق و لیبی مشابه دانست. جالب توجه آن که آمریکا و کشورهای عربی در ماه های اخیر چندین تن از سران القاعده را از زندان آزاد کرده اند که گزارش ها از حضور آنان در یمن حکایت دارد. کمیته های مردمی یمن چندی پیش فاش کردند دولت به ریاست جمهوری منصور هادی، صدها میلیون دلار تسلیحات وارد کرده اما به انبارهای ارتش تحویل نگردیده و به انبارهایی در جنوب یمن انتقال یافته است؛ مناطقی که اکنون تحت نظر منصور هادی فراری و الاحمر است. عربستان در مرزهای شمالی آرایش جنگی گرفته و برخی منابع نیز از حضور نیروهای مصری در مرزها به بهانه رزمایش مشترک با عربستان خبر داده اند. شورای همکاری خلیج فارس به بهانه مقابله با کودتای انصارالله آرایش نظامی گرفته و ارتش آمریکا و فرانسه و انگلیس نیز با ادعای مقابله با القاعده، نیروی نظامی به آب های یمن اعزام کرده اند و عملاً هدایت جنوب یمن را در اختیار دارند. با توجه به این شرایط می توان گفت که در حوزه امنیتی در حالی که القاعده به عنوان پیاده نظام مستقیم در جنگ با کمیته های مردمی و انصارالله است، کشورهای عربی و غربی نیز از این تروریست ها پشتیبانی می کنند.
منابع خبری از دست داشتن تعدادی از عناصر ارتش یمن در حمایت های نظامی از القاعده خبر داده و تصریح کرده اند که این عناصر اجازه تسلط القاعده در مراکز ارتش و سرقت سلاح های آن ها و انتقال آن به مناطق تحت نفوذ خود را می دهند. القاعده سه بار به صورت پی درپی بر برخی مراکز نظامی مسلط شده و سلاح های آن را غارت کرده است. در تازه ترین این اقدامات که آخرین آن نخواهد بود، القاعده یک پادگان ارتش در استان مأرب را تحت تسلط گرفت و 30 تانک و 50 توپ علاوه بر تعداد زیادی از تسلیحات سنگین را غارت کرد.
هم چنین یک منبع قبیله ای در استان مأرب یمن، عربستان را به  دست داشتن در تجهیز و آماده سازی و مقدمه چینی برای جنگ در استان مأرب متهم کرد و گفت که عربستان ماهیانه بالغ بر 120 میلیون ریال در یمن به نفع جریان های تروریستی الاصلاح و القاعده هزینه می کند و آن ها را در اردوگاه های نخلا و السحیل و البنات در این استان گرد آورده است.
تروریست ها در حالی به کشتار می پردازند که در گام دوم کشورهای عربی، غربی و حتی نیروهای منصور هادی به بهانه مبارزه با تروریسم به اعمال فشار بر شمال یمن می پردازند. طرح نهایی آن است که کمیته های مردمی و انصارالله حذف شوند و در نهایت، ساختاری هم سو با عربستان و آمریکا تشکیل گردد. هر چند در مرحله مقدماتی، یمن به دو قسمت شمالی و جنوبی تقسیم می شود، اما در نهایت سناریوی یمن واحد دست نشانده، هدف طراحان بحران در این کشور است. چنان که اکنون در لیبی با نام مقابله با داعش، تقویت «خلیفه حفتر» برای تسلط کامل بر لیبی پیگیری می شود که تأمین کننده منافع غرب باشد. القاعده و ارتش های عربی، پیاده نظام غرب در منطقه شده اند.
عربستان و آمریکا به همراه تمامی متحدان خود، برآنند به سمتی گام برندارند که یک دولت شیعی دیگر در منطقه روی کار بیاید و حلقه دیگر به زنجیره مقاومت افزوده شود. بر این اساس سعی دارند تا با سوری سازی یمن به تزریق تروریسم، داعش و هم چنین تقویت القاعده در این کشور بپردازند. این سناریویی است که در حال حاضر بیش از همه، منطقه را تهدید می کند و در صورتی که اجرایی شود، مشکلات فراوانی را ایجاد خواهد کرد که البته دامن مجریان آن را خواهد گرفت.
به هر شکل یمن از موقعیت ژئوپلیتیکی بسیار حساسی برخوردار است که قرار گرفتن در حوزه خلیج عدن و تنگه باب المندب، تنها یکی از آن ها است. این موقعیت ارتباط بین شرق و غرب را تکمیل می کند. در حال حاضر اروپا به تنهایی 5/3 میلیون بشکه نفت از این تنگه وارد می کند که در صورت تشدید بحران و بسته شدن باب المندب، موقعیت خطرناکی را ایجاد خواهد کرد. نباید فراموش کرد که اروپا به لحاظ رویارویی کنونی با روسیه در زمینه انرژی از موقعیت بسیار لرزانی برخوردار است.
6- یکی از نسخه های اصلی کشورهای مخالف با انقلاب های مردمی، جنگ افروزی بوده است لیکن عربستان به عنوان همسایه مهم یمن و بزرگترین پایگاه رژیم های  ضدمردمی و مخالف انقلاب یمن در حال حاضر با مشکلات داخلی فراوانی روبه رو است؛ مخصوصاً بعد از ملک عبدالله، از این جهت دشوار بتوان تصور کرد که عربستان وارد جنگ شود اما ممکن است مصری ها به بهانه حفظ امنیت تنگه باب المندب مبادرت به برخی تحرکات و کارهای نظامی کنند.
تلاش های معاندین در این راستا است که روند برپایی نظام جدید را کند یا منحرف کنند؛ بدین ترتیب با ایجاد نزاع و فرسایش سیاسی و اقتصادی، ضمن فرسودن توان مردم و ایجاد بدبینی نسبت به انقلاب، مردم به نظام پیشین رجعت کنند. این احتمال اما منتفی است، چراکه انصارالله با حمایت مردمی به سرعت توانست کنترل دولت و مدیریت ملی را در دست گیرد.
در بعد دیگر، معاندین تقویت جریان هایی مثل القاعده (که باعث ناامنی می شود) را در دستور کار قرار داده اند. اگرچه آمریکایی ها در گذشته برخی از گروه های  القاعده را در یمن مورد حمله قرار می دادند، اما در حال حاضر کوشش بر این است که دست القاعده، گروه هایی شبیه داعش و انواع گروه های افراطی را بازگذارند.
آنچه مشخص است تفاوت یمن با کشورهای دیگر این است که جنبش انصارالله، ارتش را به عنوان نهادی جدا از انقلاب مردم نگاه نکرده است بلکه سعی کرده است که ارتش را به کار بگیرد. البته در جریان تحولات یمن، ارتش مواضع مناسبی اتخاذ کرد بدین ترتیب که بدنه ارتش در اوایل مهرماه و اواخر تابستان گذشته به تدریج به انصارالله پیوست. درنتیجه اهرم نظامی که بتوان از آن برای سدکردن استقرار نظام نوین انقلابی سوء استفاده کرد، وجود ندارد. البته امتیاز بسیار مهم دیگر یمن، عدم وجود طبقه خاص اشراف شهرنشینی است. در صورت قدرت و وسعت این قشر، غرب می توانست از آن ها به عنوان پیاده نظام علیه نظام و نظم انقلابی مردمی بهره ببرد.
در تحلیل نهایی می توان ابراز داشت که یمن راهی هموار دارد تا انقلاب خود را پیش ببرد و به  سر منزل نهایی برساند.
انصارالله در صحنه تحولات یمن مردم را در کنار خود دارد و به عنوان «مظهر ملی» شناخته می شود و از این رو مردم از او توقعاتی دارند و او نمی تواند به این توقعات توجه نکند. تاکنون انصار مسؤولیت امنیتی بخش زیادی از یمن را چه به شکل رسمی با درخواست مقامات و چه به شکل غیررسمی برعهده داشت و به خوبی از عهده آن برآمد اما اینک یمن با تهدیداتی در خارج از مرزها مواجه شده و برای برون رفت از آن به یک «دولت قوی» در مرکز احتیاج دارد. امروز غربی ها تلاش می کنند تا از یمن با عنوان «دولت ورشکسته» یاد کنند و این بدان معناست که آنان در صدد اعمال نوعی مداخلات خطرناک در یمن هستند.


منبع: تسنیم