"صراط" - جنگ روانی رسانه های حامی چهره منحرف دولت برای ناکارآمد کردن و تصاحب خیالی وزارت اطلاعات توسط جریان انحرافی ،وارد مرحله تازهایی شد.
به گزارش صراط نیوز، علیرغم گذشت 48 ساعت از صدور حکم حکومتی مقام معظم رهبری مبنی بر لزوم ابقای وزیر اطلاعات و شکست جنگ روانی این رسانه ها برای تحمیل عزل استعفا گونه مصلحی به نظام و کور کردن چشم بینای جمهوری اسلامی ، شب گذشته یکی از این سایتها در خبری فوری مدعی شد رییس جمهور اعلام کرده که دیگر مصلحی وزیر اطلاعات نیست و خود شخصا سرپرستی وزارت اطلاعات را برعهده گرفته است!
این سایت دروغپرداز تصریح کرد در پی جلسه شب گذشته رییس جمهور با رهبر معظم انقلاب و بیان دلایل آقای احمدی نژاد برای پذیرش استعفای! مصلحی این اتفاق افتاده است ، هرچند خبر یاد شده اشاره ایی به پذیرش یا عدم پذیرش دلایل آقای احمدی نژاد از سوی رهبر معظم انقلاب نکرد.
بر اساس این گزارش، این خبر ساعتی پیش از روی خروجی این سایت حذف شده اما همچنان در بعضی از سایتهای حامی فرد منحرف نزدیک به رییس جمهور قابل رویت است.
نکته قابل توجه در این خبر ایجاد شبهه قوی در ولایت پذیری آقای احمدی نژاد و نمایش دروغین حاکمیت دوگانه در جمهوری اسلامی است که جریان منحرف اطرافیان رئیس جمهور سعی در القاء آن دارند.
شایان ذکر است که به عقیده برخی از صاحب نظران با توجه به نزدیک بودن انتخابات مجلس شورای اسلامی و نیاز جریان انحرافی برای فتح مجلس نهم به منظور پیگیری و تشدید جریان انحرافی در کشور ، ناکارآمد کردن وزارت اطلاعات اهمیت زیادی برای این جریان منحرف و خطرناک دارد.
به گزارش صراط نیوز، علیرغم گذشت 48 ساعت از صدور حکم حکومتی مقام معظم رهبری مبنی بر لزوم ابقای وزیر اطلاعات و شکست جنگ روانی این رسانه ها برای تحمیل عزل استعفا گونه مصلحی به نظام و کور کردن چشم بینای جمهوری اسلامی ، شب گذشته یکی از این سایتها در خبری فوری مدعی شد رییس جمهور اعلام کرده که دیگر مصلحی وزیر اطلاعات نیست و خود شخصا سرپرستی وزارت اطلاعات را برعهده گرفته است!
این سایت دروغپرداز تصریح کرد در پی جلسه شب گذشته رییس جمهور با رهبر معظم انقلاب و بیان دلایل آقای احمدی نژاد برای پذیرش استعفای! مصلحی این اتفاق افتاده است ، هرچند خبر یاد شده اشاره ایی به پذیرش یا عدم پذیرش دلایل آقای احمدی نژاد از سوی رهبر معظم انقلاب نکرد.
بر اساس این گزارش، این خبر ساعتی پیش از روی خروجی این سایت حذف شده اما همچنان در بعضی از سایتهای حامی فرد منحرف نزدیک به رییس جمهور قابل رویت است.
نکته قابل توجه در این خبر ایجاد شبهه قوی در ولایت پذیری آقای احمدی نژاد و نمایش دروغین حاکمیت دوگانه در جمهوری اسلامی است که جریان منحرف اطرافیان رئیس جمهور سعی در القاء آن دارند.
شایان ذکر است که به عقیده برخی از صاحب نظران با توجه به نزدیک بودن انتخابات مجلس شورای اسلامی و نیاز جریان انحرافی برای فتح مجلس نهم به منظور پیگیری و تشدید جریان انحرافی در کشور ، ناکارآمد کردن وزارت اطلاعات اهمیت زیادی برای این جریان منحرف و خطرناک دارد.
همچنین خاطر نشان می گردد حجت الاسلام والمسلمین مصلحی امروز در دفتر کار خود به عنوان وزیر حاضر و چند سند مهم دولتی را با این عنوان امضا کرده است.

قطعا خود ایشان هم اگر نگوییم مرید لااقل همفکر اطرافیانشان هستند پس سعی در عوامفریبی نکنید .
اما در این دولت نمیدانم که چه اتفاقی افتاده که این مسائل را بزرگ میکنند وهمه میشوند دلسوز مملکت
اقای احمدی نزاد قاطع ومحکم است . اتفاقا چون کاملا میتواند دوست ودشمن را تشخیص دهد . برخیها از جمله جنابعالی. عصبانی هستید
بله احمدی نژاد قاطع و محکم است اما این قاطعیت را فقط در برابر مخالفان مش... به کار می برد
ثانیا برادرم آقا که فرمودن جهاد اقتصادی منظورشون نفی باقی جهات جهاد نیست
پس این شمایید که عربده ی هل من مبترز میکشید که حتی در این حد هم قدرت تحلیل ندارید
شما برو خودت رو امده جنگ کن
پس بگو بر شیطان لعنت...
السلام علیک یا تالی کتاب الله وترجمانه
یاحسین کنت ربیع الایتام
یا مطلعا علی نیات
یا اله الخلق اجمعین
یاجاری الصیق
یاجبار السموات والارض
یامجیب الدعوات
یااقرب من کل قریب
یا سامع الاصوات
یا سامع الدعا
یا سامع الشکایا
یا من لا یخفی علیه ذره فی العالمین
یا من لایخفی علیه شی لا اله الا انت سبحا نک انی کنت من الظالمین
وما انا من المشرکین
یا وکیل یا کفیل یا الله یا رب العالمین
جمله (و کذلک ننجى المؤ منين ) وعده به نجات دادن هر مؤ من مبتلاى به اندوه است ، البته مؤ منى که مانند يونس رو به درگاه وى آورد، و او را چون وى ندا کند
وَلَا تَيْأَسُوامِن رَّوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لَا يَيْأَسُ مِن رَّوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ
در كتاب عيون اخبار الرضا، و در كتاب معانى ، از حضرت رضا عليه السلام ، روايت آورده اند: كه در معناى جمله (بسم اللّه ) فرمود: معنايش اين است كه من خود را به داغ و علامتى از علامتهاى خدا داغ مى زنم ، و آن داغ عبادت است ، (تا همه بدانند من بنده چه كسى هستم )، شخصى پرسيد: سمة (داغ ) چيست ؟ فرمود: علامت .
گفتم مگر به گریه دلش مهربان کنم در نقش سنگ قطره باران اثر نکرد
معناى عبادت ، حضور و اخلاص است ، چون عبادت بمنظور ثواب ، و يا دفع عذاب ، با خلوص و حضور منافات دارد.
یاعلی
یاحسین
اين مؤ منين از محروميت از سعادت هم آن مقدار سهم دارند كه شرك در ايمان و عملشان رخنه كرده باشد،
و رخـنـه هـم مـى كند، چون همانطور كه در بالا گفتيم غير از صالحان از اولياى خدا، آنها كـه از رتـبـه پـايـيـن ترند از شرك خالى نيستند، همچنان كه فرمود: (و ما يومن اكثرهم بـاللّه الا و هم مشركون ) و از سوى ديگر به طور مطلق فرموده : (ان اللّه لا يغفر ان يشرك به ).
و نـيـز فـرمـوده : (و انـى لغـفـار لمـن تـاب و امـن و عمل صالحا)، يعنى هر كسى كه از شرك توبه كند، و باز به طور مطلق فرموده : (و استغفروا اللّه ان اللّه غفور رحيم ).
پـس مـؤ مـن بـه هيچ درجه از درجات ولايت الله بالا نمى رود مگر با توبه از شرك خفى كه هر مرحله از آن پايين تر از درجه ولايت آن مرحله است .
آيـه مـورد بـحـث از آيـات بـرجـسـتـه قـرآن اسـت ، و مـفسرين درباره جمله جمله آن سخنانى پراكنده دارند، كه از نقلش صرفنظر مى كنيم .
وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ
السلام علی ساکن کربلا
السلام علی سید السادات
السلام علی نور الانوار
معناى (خشيت )، (خوف ) و (فزع )
(فـفزع منهم ) - راغب مى گويد كلمه (فزع ) به معناى انقباض و نفرتى است كه در اثـر برخورد با منظرهاى هولناك به آدمى دست مى دهد، و اين خود از جنس جزع است ، و فرقش با ترس اين است كه نمى گويند: (فزعت من اللّه ) ولى گفته مى شود (خفت منه ).
و قـبـلا هـم گـفـتـيم كه (خشيت ) عبارت است از تاءثر قلب ، تاءثرى كه به دنبالش اضـطـراب و نـگـرانـى بـاشـد، و ايـن خـود يـكـى از رذايـل اخـلاقـى و مـذمـوم اسـت ، مـگـر در مـورد خـداى تـعـالى كـه خـشـيـت از او از فـضـايل است ، و به همين جهت است كه انبياء (عليهم السلام ) به جز از خدا از كس ديگرى خشيت ندارند. و خداى تعالى درباره شان فرموده : (و لا يخشون احدا الا اللّه ).
ولى كـلمـه (خـوف ) بـه مـعـنـاى تـاءثـر از نـامـلايـمـات در مـقـام عـمـل اسـت ، يعنى به معناى آن جنب و جوشى است كه شخص ترسيده براى دفع شر انجام مـى دهـد، بـه خـلاف (خـشـيـت ) كـه گـفـتـيـم تاءثر در مقام ادراك است ، بنابراين خوف بـالذات رذيـله و مـذمـوم نـيـسـت ، بـلكـه در مـواردى جـزو اعـمـال نـيـك شـمـرده مـى شـود، هـمـچـنـان كـه خـداى تـعـالى در خـطـابـش بـه رسول گرامى اش فرموده : (و اما تخافن من قوم خيانة ).
و چـون (فـزع ) عـبـارت اسـت از انـقـبـاض و نـفـرتـى كـه از مـنـظـرهـاى مـخـوف در دل حـاصـل مـى شـود، قـهـرا امـرى خـواهـد بـود كـه بـه مـقـام عـمـل بـرگـشـت مـى كـنـد، نـه بـه ادراك ، پـس بـالذات از رذايل نيست ، بلكه فضيلتى است مربوط به مواردى كه مكروه و ناملايمى در شرف پيش آمـدن اسـت ، و دارنـدگـان ايـن فضيلت آن مكروه را دفع مى كنند. پس اگر در آيه شريفه نـسـبـت فـزع به داوود (عليه السلام ) داده ، براى او نقصى نيست تا بگويى آن جناب از انبيا بوده كه جز از خدا خشيت ندارند.
و تـــوضـــيــحـى دربـاره فـزع داوود (عـليـه السـلام ) در ماجراى مراجعه دو خصم نزد اوبراى داورى
(قـالوا لا تخف خصمان بغى بعضنا على بعض ) - وقتى ديدند داوود (عليه السلام ) بـه فـزع افتاده ، خواستند او را دلخوش و آرام ساخته و فزعش را تسكين دهند، لذا گفتند: (لا تـخـف مـتـرس ). و ايـن در حقيقت نهى از فزع است به صورت نهى از علت فزع كه هـمـان خوف باشد. (خصمان بغى ) اين جمله در تقدير (نحن خصمان ) است ، يعنى ما دو خصم هستيم ، و مراد از دو خصم دو نفر نيست ، بلكه دو طايفه متخاصم است ، كه بعضى بر بعضى ظلم كرده اند.
(فـاحـكـم بـيـننا بالحق و لا تشطط...) - كلمه (شطط) به معناى جور است و معناى جمله اين است كه : اى داوود بين ما حكمى كن كه به حق باشد، و در حكم كردنت جور مكن . و ما را به راه وسط و طريق عدل راه بنما.
بيان مطلب مورد نزاع در پيشگاه داود(ع )
فرق ميان (خشيت ) و (خوف ) و موارداستعمال هر يك
و ظاهرا فرق ميان (خشيت ) و (خوف ) اين است كه خشيت به معناى تاثر قلب از اقبال و روى آوردن شر و يا نظير آن است ، و خوف به معناى تاثر عملى انسان است به اينكه از ترس در مقام اقدام برآمده و وسائل گريز از شر و محذور را هم فراهم سازد، هر چند كه در دل متاثر نگشته ، دچار هراس نشده باشد، و لذا مى بينيم خداى سبحان در توصيف انبياء (عليهم السلام ) مى فرمايد: (و لا يخشون احدا الا اللّه )، و ترس از غير خدا را از ايشان نفى مى كند، و حال آنكه خوف را در بسيارى از جاها براى آنان اثبات نموده ، از آن جمله مى فرمايد: (فاوجس فى نفسه خيفه موسى ) و نيز مى فرمايد: (و اما تخافن من قوم خيانه ) و جمع ميان آن نفى و اين اثبات بهمين است كه بگوئيم انبياء از غير خدا هيچ نمى ترسند، و در موارد مذكور در بالا در مقام پيش گيرى برآمده اند).
و بعيد نيست برگشت كلام راغب در فرق ميان خوف و خشيت نيز بهمين باشد، او گفته است : فرق ميان اين دو اين است كه خشيت خوفى است كه توام با تعظيم و بيشتر اوقات از دانائى ناشى شود، و لذا خداى سبحان آن را به علماء اختصاص داده مى فرمايد: (انما يخشى اللّه من عباده العلموا) (و پر واضح است كه مقصود از خوف در اين موارد همان ترس درونى است ).
و همچنين گفتار بعضى ديگر كه در فرق ميان اين دو واژه گفته اند: خوف هم از ناحيه مكروه حاصل مى شود و هم از ناحيه كسى كه ممكن است اين مكروه را به آدمى برساند هم گفته مى شود: من از مرض خوف دارم ، و هم گفته مى شود من خوف دارم از اينكه فلان چيز مريضم كند، بخلاف خشيت كه تنها از آورنده مكروه و شر است ، نه از خود مكروه ، و لذا گفته مى شود: (خشيت الله ) من از خدا ترسيدم (ولى گفته نمى شود: خشيت المرض - از مرض ترسيدم ). و اگر برگشت اين كلام به همان معنايى نباشد كه ما گفتيم ، كلامى قابل نقض خواهد بود و كليت نخواهد داشت .
بعضى ديگر گفته اند: فرقهايى كه ميان اين دو كلمه گذاشته اند اغلبى است ، نه كلى ، يعنى در بيشتر موارد استعمال ديده مى شود، نه در همه آنها.
بعضى ديگر گفته اند: اصلا فرقى ميان اين دو لغت نيست .
ولى آياتيكه ما بعنوان مثال آورديم اين گفتار را رد مى كند.
یا من رای العباس کر علی جماهیر النقد ووراه من ابناءحیدرکل ذی لبد
الهی بلطفت دنیا را ازمن گرفته ی بکرمت آخرت را هم ازمن بگیر.
الهی انگشتری سلیمانیم دادی انگشت سلیمانیم ده.
الهی گروهی کو کو گویند وحسن هوهو.
الهی توفیق امتثال آن رویای شیرین یا حسن خذ الکتاب بقوه مرحمت بفرما.
الهی عمری کو کو مگفتم وحالا هو هو میگویم.
الهی در صورت انبیاییم داشتی در سیرت آنانم هم بدار.
الهی در این جهان پر هیاهو چرا من هو هو نکنم.
الهی شکرت که پریشانی به مقام یقین رسیده است.
الهی چگونه شور نوایم نباشدکه از آن چه در کامم ریختی اگرکوه دماوند از آن لب تر کند پای کوبان سر از پا نشناسدودست افشان ازدست برود.
الهی آنکه درنماز جواب سلام نمی شنود هنوز نمازگذار نشده ما را با نماز گذاران بدار.
الهی شکرت که بسر من مات ولم یعرف امام زمانه مت میته الجاهلیه رسیدم و اما شناس شدم و فهمیدم که امام اصل او قائم است ونسل او دائم است.
الهی همه ددان را درکوه جنگل می بینند حسن در شهر ده.
الهی
چون بسيار مى شود سائل نعمتى گوارا درخواست مى كند، كه اگر فورا به او داده شود گوارا نمى شود، لذا اجابتش تاخير مى افتد تا سائل تشنه تر شود،
و نعمت نامبرده گواراتر گردد، چون خودش درسؤ ال خود قيد گوارا را ذكر كرده بود، پس در حقيقت خودش خواست ه كه اجابتش تاءخير افتد،
كذلك يبين اللّه لكم آياته لعلكم تعقلون
معناى كلمه (عقل ) و بيان كلماتى كه در قرآن كريم درباره انواع ادركات انسانى آمده است)
كلمه (عقل ) در لغت به معناى بستن و گره زدن است .
و به همين مناسبت ادراكاتى هم كه انسان دارد و آنها را در دل پذيرفته و پيمان قلبى نسبت به آنها بسته ، عقل ناميده اند، و نيز مدركات آدمى را و آن قوه اى را كه در خود سراغ دارد و به وسيله آن خير و شر و حق و باطل را تشخيص مى دهد، عقل ناميده اند، و در مقابل اين عقل ، جنون و سفاهت و حماقت و جهل قرار دارد كه مجموع آنها كمبود نيروى عقل است ، و اين كمبود به اعتبارى جنون ، و به اعتبارى ديگر سفاهت ، و به اعت بار سوم حماقت ، و به اعتبار چهارم جهل ناميده مى شود.
كلماتى كه در قرآن كريم در باره انواع ادراكات انسانى آمده ، بسيار است و چه بسا تا بيست جور لفظ برسد، مانند (ظن )، (حسبان )، (شعور)، (ذكر)، (عرفان )،(فهم )، (فقه )، (درايت )، (يقين )، (فكر)، (راى )، (زعم )، (حفظ)، (حكمت )، (خبرت )، (شهادت )، و (عقل )، كه كلماتى نظير (فتوى ) و (بصيرت ) نيز ملحق به آنها است و بد نيست در اينجا معناى اين كلمات را بدانيم ، لذا مى گوئيم :
معانى كلمات زن ، حسبان ، شعور، ذكر و عرفان و معرفت
كلمه (ظن ) به معناى تصديق بيش از پنجاه درصد و نرسيده به صد در صد است ، زيرا كه اگر به درجه صد در صد برسد جزم و قطع مى شود.
كلمه (حسبان ) هم به معناى ظن است ، با اين تفاوت كه گويا استعمال كلمه حسبان در مورد ظن استعمالى است استعارى ، مانند كلمه عد - شمردن چون همه مى دانيم كه لفظ حساب كردن و لفظ شمردن ، معناى اصلى اش چيست ، ولى ما همين دو كلمه را در مورد احتمال راجح نيز استعمال مى كنيم ،
و مى گوييم : من فلانى را از شجاعان مى دانستم ، و از دلاوران به حساب مى آوردم ، و منظور اين است كه او را در هنگام شمردن شجاعان ، ملحق به آنان مى دانستم .
و اما كلمه (شعور) كه به معناى ادراك دقيق است از ماده (شعر - به فتح شين ) گرفته شده ، كه به معناى مو بوده و ادراك دقيق را از آنجا كه مانند مو باريك است ، شعور خوانده اند و مورد استعمال اين كلمه محسوسات است ، نه معقولات و به همين جهت حواس ظاهرى را مشاعر مى گويند.
و كلمه (ذكر)، به معناى پيش كشيدن صورتهايى است كه در خزينه ذهن انبار شده ، و آن را بعد از آنكه از نظر و فكر غايب بوده ، حاضر سازيم ، و يا اگر حاضر بوده ، نگذاريم غايب شود.
و اما كلمه عرفان و معرفت ، به معناى آن است كه انسان صورتى را كه در قوه دراكه اش ترسيم شده ، با آنچه كه در خزينه ذهنش پنهان دارد، تطبيق كند، و تشخيص دهد كه اين همان است يا غير آن ، و بدين جهت است كه گفته اند معرفت عبارت است از ادراك بعد از علم قبلى .
معانى كلمات فهم ، فقه ، درايت ، فكر و راءى
اما كلمه (فهم ) به معناى آن است كه ذهن آدمى در برخورد با خارج به نوعى عكس العمل نشان داده و صورت خارج را در خود نقش كند.
و كلمه (فقه ) به معناى آن است كه فهم ، يعنى همان صورت ذهنى را بپذيرد، و در پذيرش و تصديق آن مستقر شود.
و كلمه درايت به معناى فرو رفتن در اين نقش و دقت در آن براى درك خصوصيات و اسرار و مزاياى نهفته آن است ، و به همين جهت ، اين كلمه در مقام بزرگداشت و تعظيم به كار مى رود، همچنانكه مى بينيم در آيات شريفه (الحاقه ما الحاقه و ما ادريك ما الحاقه ) و آيات (انا انزلناه فى ليلة القدر و ما ادريك ما ليلة القدر) استعمال شده ، مى فهماند كه تشخيص خصوصيات و اسرار قيامت و اسرار ليلة القدر امرى عظيم است كه كسى قادر به درك آن نيست و اما يقين عبارت است از اينكه همان درك ذهنى آنچنان قوت و شدت داشته باشد كه ديگر قابل سستى وزوال نباشد.
و كلمه (فكر) به معناى نوعى سير و مرور بر معلومات موجود حاضر در ذهن است ، تا شايد از مرور در آن ، و يك بار ديگر در نظر گرفتن آن ،
مجهولاتى براى انسان كشف شود. و كلمه (راى ) به معناى تصديقى است كه از همان فكر و تجديد نظر در مطالب حاضر در ذهن پيدا مى شود، چيزى كه هست بيشتر در علوم عملى كه پيرامون آنچه (بايد كرد) و آنچه نبايد كرد، بحث مى كند، استعمال مى شود، نه در علوم نظرى كه مربوط است به امور تكوينى . كلمات سه گانه (قول ) و (بصيرت ) و (افتاء) هم نزديك به همين معنا را مى دهد، با اين تفاوت كه استعمال (قول ) در تصديق حاصل از فكر، استعمال در معناى لغوى آن (گفتن ) نيست ، بلكه تقريبا شبيه به استعمال مجازى و استعارى و از قبيل بكار بردن لازم در مورد ملزوم است ، چون قول در هر چيز، بعد از آن است كه اعتقاد به آن پيدا شده باشد، پس استعمال قول در خود اعتقاد، استعمال لازم در مورد ملزوم است .
معانى كلمات زعم ، علم ، حفظ، حكمت ، خبرت و شهادت
و اما كلمه (زعم ) به معناى تصديق مطلب است ، تصديق از اين حيث كه مطلب نامبرده صورتى است در ذهن ، حال يا اين تصديق شصت در صد باشد، و يا صد در صد. (پس كلمه نامبرده هم در مورد ظن استعمال مى شود و هم در مورد قطع و جزم ).
و كلمه (علم ) همانطور كه گفتيم به معناى احتمال صد در صد است ، بطورى كه حتى يك در صد هم احتمال خلاف آن داده نمى شود.
و كلمه (حفظ) به معناى ضبط كردن صورت آن چيزى است كه براى ما معلوم شده است ، بطورى كه هيچ دگرگونى و تغييرى در آن پيدا نشود.
و كلمه (حكمت )، به معناى صورت علميه است ، اما از اين جهت كه مطلبى محكم و استوار است .
و كلمه (خبرت ) به معناى اين است كه شخص خبره صورت علميه اى را كه در ذهن دارد آنچنان بدان احاطه داشته باشد كه بداند از مقدمات آن چه نتائجى بر آن مترتب مى شود.
و كلمه (شهادت )، به معناى ديدن و رسيدن به عين يك چيز و يا يك صحنه است ، حال يا به حس ظاهرى مانند (ديدن )، (شنيدن )، (بوئيدن )، و (لمس محسوسات )، و يا به حس باطن مانند (مشاهده )، (درك يقينى وجدانيات )، درك اين كه مثلا (من ميدانم و اراده و محبت و بغض و نظائر آن را دارم ).
همه الفاظى كه تاكنون معنا كرديم به غير از پنج لفظ اخير تا حدى سر و كار با ماده و حركت و دگرگونى دارند، و به همين جهت در مورد خداى تعالى استعمال نمى شوند، مثلا گفته نمى شود: خداى تعالى ظن مى كند و مى پندارد، و يا خيال مى كند و يا مى فهمد، و يا تفقه مى كند و...
و اما الفاظ پنجگانه اخير از آنجائى كه مستلزم نقص و فقدانى نيست ، در مورد خداى سبحان نيز به كار مى رود،
همچنانكه مى بينيم در آيات زير بكار رفته (و اللّه بكل شى ء عليم ) و (ربك على كل شى ء حفيظ) (واللّه بما تعملون خبير) (انه هو العليم الحكيم ) (انه على كل شى ء شهيد).
تشويق مردم به احسان و فضل نسبت به يكديگر در روابط بين خود دربارهعقل و خردمندى انسان
حال به بحثى كه داشتيم برگشته و مى گوئيم : لفظ (عقل ) همانطور كه توجه فرموديد از اين باب بر ادراك اطلاق مى شود كه در ادراك عقد قلبى به تصديق هست و انسان را به اين جهت عاقل مى گويند، و به اين خصيصه ممتاز از ساير جانداران مى دانند كه خداى سبحان انسان را فطرتا اينچنين آفريده كه در مسائل فكرى و نظرى حق را از باطل ، و در مسائل عملى خير را از شر، و نافع را از مضر تشخيص دهد، چون از ميان همه جانداران او را چنين آفريده كه در همان اول پيدا شدن و هست شدن خود را درك كند و بداند كه او، اوست و سپس او را به حواس ظاهرى مجهز كرده تا به وسيله آن ، ظواهر موجودات محسوس پيرامون خود را احساس كند، ببيند و بشنود و بچشد و ببويد و لمس كند و نيز او را به حواسى باطنى چون : (اراده )، (حب )، (بغض )، (اميد)، (ترس ) و امثال آن مجهز كرده تا معانى روحى را به وسيله آنها درك كند، و به وسيله آن معانى ، نفس او را با موجودات خارج از ذات او مرتبط سازد و پس از مرتبط شدن ، در آن موجودات دخل و تصرف كند، ترتيب دهد، از هم جدا كند، تخصيص دهد و تعميم دهد و آنگاه در آنچه مربوط به مسائل نظرى و خارج از مرحله عمل است ، تنها نظر دهد و حكم كند، و در آنچه كه مربوط به مسائل عملى است و مربوط به عمل است حكمى عملى كند، و ترتيب اثر عملى بدهد و همه اين كارهائى را كه مى كند بر طبق مجرائى مى كند كه فطرت اصلى او آن را تشخيص داده ، و اين همان عقل است .
ليكن بسا مى شود كه يكى يا چند قوه آدمى بر ساير قوا غلبه مى كند و كورانى و طوفانى در درون به راه مى اندازد، مثلا درجه شهوتش از آن مقدارى كه بايد باشد تجاوز مى كند، و يا درجه خشمش بالا مى رود، (و به حكم اين كه گفته اند: حقيقت سرابى است آراسته - هوا و هوس گرد برخاسته ) چشم عقلش نمى تواند حقيقت را درك كند، در نتيجه حكم بقيه قواى درونيش باطل و يا ضعيف مى شود، و انسان از مرز اعتدال يا به طرف وادى افراط، و يا به طرف وادى تفريط سقوط مى كند،
آن وقت عقل آدمى نظير آن قاضى مى شود كه بر طبق مدارك باطل و شهادتهاى كاذب و منحرف و تحريف شده ، حكم مى كند، يعنى در حكمش از مرز حق منحرف مى شود، هر چند كه خيلى مراقب است به باطل حكم نكند، اما نمى تواند. چنين قاضى اى در عين اينكه در مسند قضا نشسته ، قاضى نيست .
انسان عاقل هم در مواردى كه يك يا چند تا از غرائز و اميال درونيش طغيان كرده يا عينك محبت به چشم عقل خود بسته ، و يا عينك خشم ، يا ترس زياده از حد، يا اميد بيجا، يا حرص ، يا بخل ، يا تكبر، در عين اينكه هم انسان است و هم عاقل نمى تواند به حق حكم كند، بلكه هر حكمى كه مى كند باطل است ، ولو اينكه (مانند معاويه ها) حكم خود را از روى عقل بداند، اما اطلاق عقل به چنين عقلى ، اطلاق به مسامحه است و عقل واقعى نيست ، براى اينكه آدمى در چنين حالى از سلامت فطرت و سنن صواب بيرون است .
در قرآن ، مراد از تعقل ادراك تواءم با سلامت فطرت است ، نهتعقل تحت تاءثير غرائز و اميال نفسانى
و خداى عزوجل هم ، كلام خود را بر همين اساس ادا نموده و عقل را به نيروئى تعريف كرده كه انسان در دينش از آن بهره مند شود، و به وسيله آن راه را به سوى حقائق معارف و اعمال صالحه پيدا نموده و پيش بگيرد، پس اگر عقل انسان در چنين مجرائى قرار نگيرد، و قلمرو علمش به چهار ديوار خير و شرهاى دنيوى محدود گردد، ديگر عقل ناميده نمى شود، همچنانكه قرآن كريم از خود چنين انسانهائى حكايت مى كند كه در قيامت ميگويند: (لو كنا نسمع او نعقل ما كنا فى اصحاب السعير) اگر ما مى شنيديم و تعقل مى كرديم ديگر از دوزخيان نمى بوديم .
و نيز فرموده : (افلم يسيروا فى الارض فتكون لهم قلوب يعقلون بها، او آذان يسمعون بها فانها لا تعمى الابصار و لكن تعمى القلوب التى فى الصدور) چرا در زمين سير نكردند تا داراى دلهائى شوند كه با آن تعقل كنند، و يا گوش هائى كه با آن بشنوند؟ آخر تاريك شدن چشم سر، كورى نيست ، اين چشم دل است كه كور مى شود، دلهائى كه در سينه ها است .
پس اين آيات همانطور كه ملاحظه گرديد كلمه عقل را در علمى استعمال كرده كه انسان خودش بدون كمك ديگران به آن دست يابد، و كلمه سمع را در علمى بكار برده كه انسان به كمك ديگران آن را به دست مى آورد، البته با سلامت فطرت در هر دو براى اينكه مى فرمايد آن عقل ، عقلى است كه با دل روشن تواءم باشد نه با دل كور.
و نيز فرموده : (ومن يرغب عن ملة ابراهيم الا من سفه نفسه ) و چه كسى از ملت ابراهيم كه دين فطرى است روى مى گرداند بجز كسيكه خود را سفيه و نادان كرده باشد.
در سابق هم گفتيم كه آيه شريفه ، به منزله عكس نقيض است ، براى آن حديثى كه مى فرمايد: (العقل ما عبد به الرحمن ...) عقل آن است كه به وسيله آن خداى رحمان پرستش شود...
پس از همه آنچه تا اينجا گفتيم اين معنا روشن گرديد كه مراد از عقل در كلام خداى تعالى آن ادراكى است كه با سلامت فطرت براى انسان دست دهد، و اينجا است كه معناى جمله : (كذلك يبين اللّه لكم آياته لعلكم تعقلون ) به خوبى روشن مى شود، چون در اين جمله بيان خدا مقدمه تماميت علم است ، و تماميت علم هم مقدمه عقل و وسيله اى به سوى آن است ، همچنانكه در جاى ديگر نيز فرموده : (وتلك الامثال نضربها للناس و ما يعقلها الا العالمون ) همه اين مثل ها را براى انسان مى زنيم ، ولى وى آنها را تعقل نمى كند، مگر كسانيكه عالم باشند.
بحث روايتى
چيزى كه هست خداى تعالى وعده داده كه دعاى دعا كننده را اجابت كند، و فرموده : (اجيب دعوه الداع اذا دعان ) و اين اجابت موقوف بر دعا و طلب حقيقى و جدى است ، و نيز همانطورى كه در تفسير آيه فوق گذشت موقوف بر اين است كه درخواست از خود خدا شود نه از ديگرى . آرى ، كسى كه دست از تمامى وسائل و اسباب برداشته و در حاجتى از حوائحش به پروردگارش متصل شود، در حقيقت متصل به حقيقت اسمى شده كه مناسب با حاجتش است ، در نتيجه آن اسم نيز به حقيقتش تاثير كرده و دعاى او مستجاب مى شود، اين است حقيقت دعاى به اسم ، و به همين جهت خصوصيت و عموميت تاثير بحسب حال آن اسمى است كه حاجتمند به آن تمسك جسته است ، پس اگر اين اسم ، اسم اعظم باشد تمامى اشياء رام و به فرمان حقيقت آن شده ، و دعاى دعا كننده بطور مطلق و همه جا مستجاب مى شود، بنابراين ، روايات و ادعيه اين باب بايد به اين معنا حمل شود.
معناى (طيب ) و (طاهر) و مقصود از طيب بودن متقين درحال توفى و مرگ
اين آيه بيان وضع متقين است ، كه چگونه مردمى هستند، همچنانكه آيه (الذين تتوفيهم الملائكة ظالمى انفسهم ...)، بيان وضع مستكبرين بود، و كلمه (طيب ) به معناى عارى بودن هر چيزى است از خلطى كه آن را تيره و ناپاك سازد و خلوص آن را از بين ببرد، گفته مى شود: (طاب لى العيش : زندگى برايم طيب شد) يعنى از هر چيزى كه كدر و ناگوارش كند پاك گرديد، و (قول طيب ) آن كلامى است كه از لغو و شتم و خشونت و ساير كدورتها پاك باشد، و فرق ميان (طيب ) و (طهارت ) اين است كه طهارت به معناى بودن هر چيزى است بر وضع و طبع اوليش ، بطورى كه از هر چيزى كه مايه تنفر باشد پاك بوده باشد، و اما طيب به معناى بودن
هر چيزى است بر وضع اصلى خود، بطورى كه از هر چيزى كه آن را كدر و فاسد كند خالى و عارى باشد، چه اينكه از آن تنفر بشود و چه نشود، و بهمين جهت طيب را در مقابل خبيث بكار مى برند، كه مشتمل بر خبائث زائد بر اصل خود باشد، و در قرآن كريم فرموده : (الخبيثات للخبيثين و الخبيثون للخبيثات و الطيبات للطيبين و الطيبون للطيبات ) و نيز فرموده : (و البلد الطيب يخرج نباته باذن ربه و الذى خبث لا يخرج الا نكدا).
و بنا بر اين ، معناى طيب بودن متقين ، در حال توفى و مرگ ، خلوص آنان از خبث ظلم است ، در مقابل مستكبرين ، كه ايشان را به ظلم در حال مرگ توصيف كرده ، و فرموده : (الذين تتوفيهم الملائكة ظالمى انفسهم ).
و معناى آيه چنين مى شود: متقين كسانى هستند كه ملائكه آنان را قبض روح مى كنند، در حالى كه از خبث ظلم - شرك و معاصى - عاريند، و به ايشان مى گويند سلام عليكم - كه تامين قولى آنان است به ايشان - به بهشت وارد شويد به پاداش آنچه مى كرديد، و با اين سخن ايشان را بسوى بهشت راهنمايى مى كنند.
پس اين آيه همانطور كه ملاحظه مى فرماييد متقين را به پاكى و تخلص از آلودگى به ظلم توصيف نموده ، و به ايشان وعده امنيت و راهنمايى بسوى بهشت مى دهد، پس در نتيجه برگشت معنايش به اين آيه است كه مى فرمايد: (الذين آمنوا و لم يلبسوا ايمانهم بظلم اولئك لهم الامن و هم مهتدون ).
بعضى از مفسرين گفته اند: مراد از طيب ، در آيه شريفه پاكى از پليدى شرك است . بعضى ديگر به پاكى گفتار و كردار تفسيرش كرده اند. ولى اكثر مفسرين بر آنند كه به طهارت از آلودگى گناهان تفسيرش كنند، و تو خواننده عزيز با دقت در آنچه گذرانديم مى فهمى كه هيچ يك از اين تفسيرها خالى از مسامحه و سهل انگارى نيست .
کلمه (اب ) - با تشديد (باء) - به معناى گياه و چراگاه است
کلمه (اکواب ) جمع کوب است ، که در عرب به معناى ظرفى است که نه دسته داشته باشد و نه لوله به خلاف اباريق که جمع ابريق است و به معناى ظرفى است که هم دسته دارد، و هم لوله ، و در فارسى آن آفتابه مى گويند.
و بعضى گفته اند: ابريق به معناى ظرفى است که تنها لوله داشته باشد.
و کلمه (کاس ) همان کاسه فارسى است .
بعضى از مفسرين در پاسخ از اين سوال که چرا اکواب و اباريق را جمع آورد،
و در خصوص کاس آن را به صيغه مفرد آورد، گفته اند: جهتش اين است که کلمه کاس تنها در موردى بر ظرف اطلاق مى شود که پر باشد، و کاسه خالى را کاس نمى گويند.
و مراد از (معين ) خمر معين است ، يعنى شرابى که پيش روى آدمى جريان داشته باشد.
(اباق ) به معناى فرار کردن عبد از مولايش ميباشد...
کلمه اثاث به معناى متاع خانه است ، ولى بعضى گفته اند که : جز بر اثاث بسيار اطلاق نمى شود، و يک تکه از وسائل زندگى را اثاث نمى گويند، و اين کلمه در نتيجه جمعى است که واحد ندارد، و کلمه (رءى ) - به کسره راء و سکون همره - به معناى هر چيزى است که از چشم انداز به نظر بيايد، و در مجمع البيان از بعضى نقل کرده که گفته اند: کلمه مذکور اسم براى هر چيزى است که ظاهر باشد، و مصدر نيست ، مصدر آن (راءى ) و نيز (رويه ) است ، به دليل اينکه فرمود (يرونهم مثليهم راى العين ) پس (راى )، فعلى از افعال آدمى است ، و (رءى ) آن موجودى است که مرئى آدمى باشد، نظير طحن و طحن ، و سقى و سقى ، و رمى و رمى .
کلمه (خمط) - به طورى که گفته اند -: به معناى هر گياهى است که کمى تلخ مره باشد، و هر چه بگذرد، تلخ تر شود. و کلمه (اثل ) به معناى گياه معروف طرفاء است و بعضى گفته اند شبيه طرفاء است ولى از آن بزرگتر است و بار و ميوه ندارد
کلمه (اد) - به کسره همره - به معناى هر چيزى است که منکر و شنيع باشد
(شطاء گياه ) به معناى آن جوانه هايى است که از خود گياه به وجود مى آيد و در اطراف آن مى رويد، و کلمه (ايزار) که مصدر (ازره ) است ، به معناى اعانت و يارى است
کلمه (عدن ) به معناى اقامت است ، و جنات عدن يعنى بهشت اقامت و زندگى . بعضى گفته اند: کلمه (اساور) جمع (اسورة ) است و (اسورة ) هم جمع (سوار) - به کسر سين - است که دستبند زنان را گويند. ولى راغب گفته اين کلمه فارسى است ، و اصل آن دستواره است ، (سندس ) به معناى پارچه ابريشمى نازک است ، و (استبرق ) پارچه ابريشمى ضخيم را گويند،
فيها انهار من ماء غير آسن ) - يعنى آبى که با زياد ماندنش بو و طعم خود را از دست نمى دهد
اگر یا باب الحوائج حاجت ما را ندهی خدا هم حاجت تو را ندهد.
.ا
.
اسفندیار مشایی از خدا بترس و دست از این عبارت پرانی های ناشی از وراجی وحرافی بردار. کتاب ما قرآن و وطن ما کربلاست.هرکس کربلایی است هم وطن ماست و هرکس کربلایی نیست دشمن است چون یزیدی است.مکتب اسلامیه قرآنیه محمدیه علویه فاطمیه حسنیه حسینیه چه کم دارد که مکتب ایرانیه تو میخواد نقص اونو جبران کنه نادان. از زرگری به کوزه فروشی رسیده ای؟/............ ترقی معکوس کرده ای؟
رییس جمهور وزیر اطلاعات را عزل کرده یا این افراد؟ اگر رییس جمهور این کار را کرده و رهبری هم دستور به ابقاء داده اند، یعنی حاکمیت دوگانه! اگر هم رییس جمهور اصلاً در جریان عزل مصلحی نیست(!!!!) ولی این افراد ایشان را عزل کرده اند و رهبری دستور به ابقا داده اند، یعنی حاکمیت دوگانه!
پس لطفاً به شعور مخاطب خود توهین نکنید برادر عزیز من!
در قانون اساسی هم آمده است که یکی از مناصبی که باید به امر رهبر تعیین شود وزارت اطلاعات است
اول مطالعه بفرمایید بعد نظرتونو ثبت کنید
فكر كنم خيلي هامون سرمون رو مثل كبك كرديم زير برف و داريم اسير اين خبرگزاري هاي زرد و رنگ و رو رفته مي شيم....!
يادمون نره كه كلا تعقل و استفاده از عقل و آكبند نگه نداشتنش هم چيز خوبيه!
ميثم جون دمت گرم كتاب كپي كردي جيگر يه هو بگو عشق است آقا حله داداش من باهاتم ، ببينيد من از طول و تفسير دادن و اسم اول و آخر نوشتن مثل ( ر ح ) و از اين جور كارها بلد نيستم ،گوشمو سپردم دم دهان مبارك آقا ( آقاي علامه حسن زاده و فرمايشاتشونو كه يادتونه ) مشايي روهم نكته انحرافي مي دونم البته يخورده ....... بيش از حد در مياره ولي اصل ماجرا تشخيص مصلحت و نشستاشو كنارگيري هاي موضعي و مظلوم نمايي هاي معنادار رو هك شدن سايت و فيلم دخترو .... ست ، داداشا سعي كنيد خبرهاي كشور رو هم از ديد خودتون هم منتقدين و هم موافقين و از طرفي منافقين و دشمنان بخونيد و تحليل كنيد ، يكي تو شولوغي آروم آروم ميره كنار !!!! فردا چه خبره انتخابات چي نزديكه چي ؟؟ خب ديگه تحليلش با شما
تو نهادم چي ميگزره دكي جون حواسش از من و شما بيشتر هست ميگي نه بزار به وقتش ببينيد چي ميشه كي ميره كي مياد فيلم رو رو ميكنن سناريو رو براتون ميخونن كه اينا همش يه سياست بود ،
توجه توجه
شما فكر كرديد حركتهاي پيچيده سياسي فقط مال آمريكايي ها و اروپايي هاست يا فقط تو فيلما ست كه چه اتفاقات عجيبي ميفته تا يه دولت به مقاصدش برسه حالا مي بينيد كه آقاي دكتر آخر فيلم چه بلايي سر تمامي خوش خيالاي منافق و ضد نظام مياره ميگي نه من رو به ياد داشته باشيد ، فقط دوست دارم دكتر اين مواردرو بيشتر با آقا ( رهبرمون ) هماهنگ باشه .داداشتون .....
متاسفانه همه دوباره دارند از ولی فقیه امام خامنه ای جلو میزنند بهتره زود قضاوت نکنیم چون آخرتی هم وجود داره
بهتره شمشیر را زود از رو نبندیم و فقط از امر رهبری اطاعت کنیم
هر روز از یک فتنه جدید حرف میزنیم جاهایی آنقدر آش شور میشه که انگار یکسری میخوان الکی یک فتنه ایی درست کنند از این طریق افرادی رو حذف کنند
در مورد آقای مشائی هم اگر حرفای نامربوط میزنه مردم آنقدر شعور دارند که بفهمند درسته یا غلطه نیاز هم به قیم ندارند بهتره دوستان اطلاع رسانی خودشان را بکنند نیاز هم به انواع تفسیر و توضیح نداره
در انتخابات مردم میدونند به کی رای بدن نیاز نیست شما خط بدید
با تشکر
فقط متوجه نمی شم چرا یک عده ای این قدر جوشی هستند و الکی داد و بیداد راه می ندازن!!؟؟
اگه ولایی هستید که نباید فکر خودتون رو با داد و هوار به مولا تحمیل کنید! در صورتی که مقام معظم رهبری خودشون از همه ما و شما به همه مسایل آگاه ترند.
بعد هم نمی دونم تو این مملکت چه اتفاقی افتاده که هر کس تو کاری که تخصص نداره اظهار نظر می کنه!!؟؟
بابا مملکت داری که بچه بازی نیست
امام زمان(عج) و امداد غیبی و فلان و بهمان هم نمی خواد. مملکت داری یه علم هستش که چینی های کمونیست از خدا بی خبر توی دنیا به خوبی دارن اونو انجام میدن... اگه مردم چین روزی فقط یک لیوان آب و یک قرص نان بخورند کل ذخایر آب پشت سدها و آرد و گندم سیلوهای ایران یک هفته ای تموم می شه.... پس اونا چجوری مملکت خودشون رو اداره می کنند و اقتصاد چین تمام کشورهای سرمایه داری رو به زانو در اورده؟
به نظرم اگر به جای این همه کار سیاسی که تو این مملکت میشه یک درصد کار علمی بی حاشیه انجام میشد الان تو دنیا سرآمد بودیم
شما هم بهتره رو آتیش به جای بنزین آب بپاشین!!!
(منظورم جنگلهای استان گلستانه فکر بد نکن)
رییس جمهور میگه آزادی در کشور ما به اندازه ی مطلقه بعد سایت خودش رو هم فیلتر میکنن. نه خدایییییی مملکته داریم؟
اینو بگم نظام از همه می ترسه هم از موافق وهم از مخالف چون نمیشه با اسلام همیشه مردم رو فریب داد!!!
واینکه خدا جای حقه ودنیا دار مکافات اوستا احمدنژاد تهمت دورغ دشنام تحقیر دیگران که در انتخابات وبعد آن را انجام دادی حال نوبت به کوچکی مثل تو رسیده آماده تخریب باش که اول توفان است!!!
هیچ وقت به آدمهای کوچیک نباید پست های بزرگ داد چون هم خودشو نابود می کنه هم اطرافیاشو ونابود این جور آدما یعنی نابودی یه نظام!!!
***یا علی***
چي بگم
مهم اینه که ملاک ما این باشه هر کی که بارای دادن او بنظرمان رضایت الهی و امام زمان و نایبشان تامین می شود باید مورد تایید ما باشد
اینکه دارن تخریب می کنند از صحبت های آقا هم بر میاد که جهت گیری های غیر واقعی است....
اما بخش از انتقادات انصافا وارده
پس نباید فقط اونور رو دید نه طرف دیگه
عدالت بهترین ملاک در قضاوت است
یاحق