بر دوش خود نهاده،پالان پیره خر را/اینک چرا نخواهیم،اعدام فتنه گر را
خشمی به ما رسیده،گوید که هان عزیزا/با شعله اش بسوزان،اندام فتنه گر را
تیغی است در دو دستم،برنده چو زبانم/باید برید با آن،افکار فتنه گر را
ای شست و شو کننده،حالا چه وقت خواب است/از آینه بروبان،زنگار فتنه گر را
با گونیا نشسته،صد نقشه می کشد او/باید شکست در دَم،پرگار فتنه گر را
یا رب اگر دوباره،مولا حسن (ع) بجنگد/بر دارها برقصان،سردار فتنه گر را
چندی است این شراره،در مغز استخوان ها است/دیگر چگونه بخشیم،رفتار فتنه گر را
هر روز یک نمایش،دارد ولی جماعت/خواهد زدی لگد ها،رقاص فتنه گر را
این حیلتی عظیم است،زیراکه می شمارد/دشمن چه زیرکانه،دندان فتنه گر را
یک شیخ بی سواد و،میری که ابن نوح است/باید گرفت زانان،دَستار فتنه گر را
هرگز نمی گذارد،در شهر و کوی و برزن/گردن به جز منافق،فرمان فتنه گر را
از گرگ توبه خیزد،آری ولی به فوتش/جز مرگ هم نباشد،درمان فتنه گر را
سرخی خون ژاله،بر دست زشت آنان/باید که شست با خون،اشرار فتنه گر را
هرچند ما صبوریم،اما چه می دَرانیم/با پنجه ی ولایت،چَشمان فتنه گر را
زهر هزار افعی،سهل است یا خدایا/بر کام ما مریزان،گندآب فتنه گر را
آغاز این حماقت،ماتیک سرخ و صدر است/جز نار هم نباشد،انجام فتنه گر را
گویا زبیر و طلحه،جنگ جمل ندیدند/در گِل فرو نهادیم،اجداد فتنه گر را
ای دوست قدیمی،گر یار انقلابی/باید که رد کنی تو،افعال فتنه گر را
اُشتر دو ساله ای کو،مولا علی مدد کن/از شهر ما جدا کن،دستان فتنه گر را
اینک «فراز» برخیز،روشن کن این هوا را/باران بیا بشویان،رنگآب فتنه گر را