۲۱ بهمن ۱۳۸۹ - ۱۲:۰۱
پيام فضلي نژاد

برآورد امنيتي انقلاب اسلامي ايران

کد خبر : ۱۶۸۲۷
جاسوسي به سبك فرانسوي
سابقه دوستي رئيس سرويس جاسوسي فرانسه با محمدرضا شاه به سال 1351 بازمي گشت؛ يعني دو سال پس از آنكه ژرژ پمپيدو، رئيس جمهور فرانسه، كنت الكساندر دمارانش 49 ساله را در روزهاي اوج جنگ سرد به رياست سرويس اسناد خارجي و ضد جاسوسي با 2 هزار پرسنل برگزيد و به او مأموريت بازسازي سيستم جاسوسي فرانسه را داد18. او سال هاي آغازين جنگ سرد را به عنوان يك جاسوس جوان در آمريكا گذراند و اين شانس را داشت كه همراه ژنرال جرج مارشال در جلسات سه جانبه سري وزارت امور خارجه، پنتاگون و سيا براي براندازي احزاب و دولت هاي ضد سرمايه داري در سراسر قاره اروپا شركت كند؛ جلساتي سرنوشت ساز كه اولين بار خطوط كلي استراتژي «بي ثبات سازي سياسي» در آن تعريف شد19. همچنين آموخته بود كه در بسياري از مأموريت هاي امنيتي بايد كارها را بدون جا گذاشتن ردپا و خيلي تميز با كمك روشنفكران نخبه، هنرمندان و روزنامه نگاران پيش برد، هدف هاي جاسوسي را تحقق بخشيد و در عين حال، آنان و خود را گرفتار رسوايي هاي جبران ناپذيري مانند «قتل هاي زنجيره اي روشنفكران» 20 يا ماجراي لو رفتن «شبكه فيلسوفان يهودي» در سيا و ام.آي6. نكرد21. انگليسي ها و آمريكايي ها عاشق استخدام نخبگان و دانشگاهيان در سرويس هايشان بودند و از آنان به عنوان رهبران عمليات نيز استفاده مي كردند، اما دمارانش چنين افراطي را نمي پسنديد و از رسوايي هاي آن هم مي ترسيد. هر چند زير و بم پروژه «براندازي نرم» را مي شناخت و به نقش حياتي انديشمندان واقف بود. وقتي به رياست سرويس رسيد، اين استراتژي آمريكايي در اوج ناكارآمدي به سر مي برد،22 در حالي كه غربي ها براي براندازي ايدئولوژي ها و دولت هاي رقيب خود نياز مبرمي به آن داشتند. رئيس سرويس جاسوسي فرانسه در فكر احياء استراتژي از دست رفته و ارتقاء نقش كشورش بود و مدام از خود مي پرسيد «گند كار كجا درآمد؟»
سال 1351 كه ديدارهاي او با محمدرضا پهلوي آغاز گشت، آن ها خيلي زود رفاقتي نزديك با يكديگر به هم زدند، تا جايي كه الكساندر دمارانش لقب «مشاور ويژه اعليحضرت» را گرفت23. سرويس جاسوسي او به سرعت درگير مسائل انقلاب اسلامي شد و به عنوان يكي از نخستين سرويس ها، ابتداي دهه 1350 به بررسي جامع فعاليت هاي شيعيان در ايران پرداخت. رويكرد اطلاعاتي الكساندر دمارانش به انتخاب يك دستيار ايراني براي رئيس سرويس جاسوسي فرانسه انجاميد24 كه تا سال هاي پس از انقلاب اسلامي نيز در پست خود ماند. اين دستيار كه از او با عنوان «جوان سرشناس» ياد شده است، در همه جلسات تحليل «مسأله ايران» كنار دست رئيس سرويس، رؤساي اطلاعاتي فرانسه در خاورميانه و رئيس ايستگاه جاسوسي ايران مي نشست و سرپرستي «گروه متخصصان ايران» را برعهده داشت. دمارانش در يكي از همين جلسات جمله اي كنايه آميز گفت كه استراتژي آينده جهان ليبرال سرمايه داري را در برابر جهان اسلام باز مي تاباند: «فكر كنيد ما مردان زمان جنگ هاي صليبي هستيم.»25
گزارش هاي سرويس از طريق بولتن هاي اطلاعاتي BR به اطلاع شاه مي رسيد و «علائم طغيان در ميان روحانيت» را هشدار مي داد26. برپايه همين علائم سرهنگ ال، رئيس ايستگاه جاسوسي فرانسه در تهران، مجري «پروژه نفوذ به درون جامعه شيعي ايران» شد و «با استفاده از دام هاي اطلاعاتي كوشيد تا به درون مغز و ذهن كساني كه دشمن غرب تعريف مي شدند، نفوذ كند.»27 و براي همين، يك «شبكه اطلاعاتي در مساجد و هيأت هاي مذهبي» تشكيل دادند و مدام به گسترش آن مي انديشيدند.»28 اين شبكه از نيمه دهه 1360 با سرويس هاي جاسوسي موساد و سيا پيوند خورد تا «طرح براندازي تشيع تا سال 1388» را پيش ببرد.
گرچه «پروژه نفوذ» را سازمان جاسوسي سيا نيز با صدها عامل اجرايي تعقيب مي كرد و مسأله ايران چنان اهميتي يافت كه در اسفند 1351 ريچارد هلمز، رئيس سابق سيا در مقام سفير آمريكا به همراه همسر انگليسي اش وارد تهران شد، اما روش تحليل كنت دمارانش با هلمز سراسر متفاوت بود. او مي گفت كه آمريكايي ها اطلاعات خود را از درون فيلتر «ذهنيت غربي» رد مي كنند و سپس به تفسير آن مي پردازند. در حالي كه بايد اطلاعات را براساس «ذهنيت روحانيون» و «انقلابيون شيعه» تفسير كرد و به تصويري روشن از انگيزه ها و اهداف آنان رسيد29. از ديگر سو، روش تحليل سياسي رهبران ايالات متحده در تقسيم جهان به 2 بلوك دوستان و دشمنان را نمي پسنديد و معتقد بود «آن ها به تفاسير مخالف با اين قاعده كلي جغرافيايي- سياسي، تمايلي نشان نمي دادند.»30 دمارانش همين نگاه را سبب شكل گيري «بزرگترين تعابير غلط اطلاعاتي» در قرن بيستم مي دانست كه كار را به «جنگ جهاني چهارم» رساند؛ چون هيچ تلقي درستي درباره نيروهاي مذهبي در حال جوشش از درون جامعه ايران وجود نداشت31. بنابراين، پس از به قدرت رسيدن آنها نيز استراتژي مطلوبي براي مهارشان تدوين نگشت. تخمين ها و تحليل هاي اشتباه به سياست ها و تصميمات ناكارآمد انجاميد و اين، يك «حلقه اطلاعاتي گمشده» بود كه دمارانش پس از پيروزي انقلاب اسلامي نيز براي جستجويش حتي تا پشت جبهه هاي دفاع مقدس و اردوگاه اسيران جنگي درعراق رفت.
همراه با اجراي «پروژه نفوذ» و «شبكه سازي در مساجد»، دمارانش پيشنهاد مشاركت در چندين عمليات مخفي سياسي را به شاه ايران داد كه يكي از آن ها تاسيس دانشگاه جهاني سوئيس در سال 1352 بود. دمارانش مي گفت كه چون حكومت سلطنتي پشتوانه تئوريك لازم را ندارد، نيازمند يك «پشتوانه معرفتي» است. كنت به شاهان ايران و عربستان پيشنهاد داد كه روشنفكران و دانشگاهيان راستگرا تربيت كنند؛ يعني جمعي از نخبگان كه هم گرايش هاي محافظه كارانه به سود رژيم سلطنتي داشته باشند و هم فضاي روشنفكري ماركسيستي را بشكنند32. هر 2 شاه شيفته طرح شدند. امتياز اين پيشنهاد، «پوشش امنيتي» آن بود، چون سوئيس راهمواره نماد يك «كشور بي طرف» مي شناختند كه خيلي دشوار به مشاركت در پروژه هاي بزرگ جاسوسي تن مي دهد. با اين حال، 2 پادشاه پول كلاني را براي تأسيس دانشگاه جهاني خود كنار گذاشتند و سرانجام دمارانش در مذاكراتش، موافقت دولتمردان اين كشور بي طرف را براي مشاركت در يك «جنگ علمي» به نفع سلطنت طلبان گرفت33. سال 1353، او مشاركت شاه را براي سرمايه گذاري در بزرگترين عمليات جاسوسي قرن بيستم در حوزه با اسم رمز كيوكپريا (Qkopera) جلب كرد34. يكي از اهداف عمليات، انتشار مجلات روشنفكري ضدكمونيستي بود و از دل آن ده ها ژورنال فكري براي ساختن فضاي گفتمان هاي ليبرالي درآمد؛ مانند مجله معروف اينكانتر كه يهوديان سرشناسي چون آيزايا برلين و ريمون آرون رهبري مي كردند، اما سال 1966 ارتباطات گسترده آنان با سازمان سيا فاش گشت و آبروي بزرگترين تئوريسين هاي جهان ليبرال سرمايه داري رفت35. شاه كه روحيه ضدكمونيستي كم نظيري داشت، پيشنهاد دمارانش را پذيرفت و به ساواك دستور داد تا سالي 600 هزار دلار به سرويس جاسوسي فرانسه براي حمايت از اين پروژه بپردازد36.
¤ منابع در آرشيو «دفترپژوهش هاي كيهان» موجود است.