۱۸ خرداد ۱۳۹۲ - ۰۹:۲۲

آقای يزدي چرا همه را گرفتند جز شما؟

«واشنگتن بايد بپذيرد که انتخابات ايران، رويدادي ايراني است نه مربوط به آمريکا و از لفاظي در اين باره پرهيز کند در غير اين صورت بار ديگر مسئله‌اي مانند ايران کنترا و ديگر مسائل مشابه با شکست مواجه خواهيم شد.»
کد خبر : ۱۱۵۲۰۲
 صراط: اين مطلب را جان ليبرت دستيار پيشين معاون وزير و رئيس ميز ايران در وزارت خارجه آمريکا عنوان کرد. وي در خبرگزاري اينترپرس سرويس نوشت: نبايد به جمهوري اسلامي فرصت بدهيم تا انتخابات را به مسئله ما تبديل کند. نظريه‌پردازان در تهران دوست دارند اين مسئله را سيلي به گوش دشمن جهاني (آمريکا) تبديل کنند يا نامزد مدافع عقلانيت را عامل آمريکا جلوه دهند. اگر خواستيم صحبتي در مورد انتخابات بکنيم بايد تا حد امکان اندک باشد و مراقب حرفهاي‌مان باشيم.

ليمبرت با بيان اينکه اغلب صاحب‌منصبان کليدي در جمهوري اسلامي نظير مهدوي کني، محمد يزدي، احمد جنتي در کنار آيت‌الله خامنه‌اي ايستاده‌اند و کمترين تمايلي به تغيير سياست خارجي نشان نمي‌دهند، افزود: «ما مايليم انتخاباتي آزاد و مطلوب در ايران برگزار شود اما تا رسيدن به آن روز مجبور خواهيم شد با دنيايي نامطلوب و نه چندان ايده‌آل سر و کار داشته باشيم. چنانچه انتخابات ۱۴ ژوئن ايران در نهايت به خوبي برگزار شود (اگر بهتر از انتخابات سال ۲۰۰۹ ميلادي ايران بود و بدتر از انتخابات رياست جمهوري ۲۰۰۰ آمريکا نباشد)، اوباما بايد يک يادداشت تبريک براي فرد پيروز اين انتخابات ارسال کند. او در آن يادداشت بايد جملاتش را با دقت انتخاب کند و از عبارات توهين‌آميز اجتناب و بالحن معقولانه‌اي در مورد احترام و منافع متقابل صحبت کند».

اينترپرس سرويس خاطرنشان کرد: هرچند ايراني‌ها به خوبي (طي تجربه بيش از ۳۰ ساله) مي‌دانند که چگونه به توهين‌هاي آمريکا پاسخ دهند، ولي لحن مناسب آمريکا موجب کاهش لفاظي‌هاي آنان و خنثي کردن شعارهاي ضدآمريکايي آنان مي‌شود. در نهايت، چگونه جمهوري اسلامي مي‌تواند کسي را دشمن جلوه دهد که خواستار صحبت براساس احترام متقابل است، همان چيزي که ايرانيان هميشه گفته‌اند که به عنوان شرط تعامل، خواهان آن هستند؟ اين کار مستلزم آن است که تا حد امکان کمتر صحبت شود.

برخلاف توصيه ليمبرت مقامات خشمگين آمريکايي که از موضع قانوني و قاطع شوراي نگهبان شوکه شده بودند طي کمتر از ۳ روز بالغ بر ۴ بار عليه انتخابات ايران موضع گرفته و از جمله از ليدر جريان فتنه و حلقه انحراف با ذکر نام جانبداري کردند. اما پس از يک هفته جان کري در موضع‌گيري دوم خود تصريح کرد: انتخابات ايران احتمالاً هيچ تغييري در سياست خارجي و آمال هسته‌اي ايران ايجاد نخواهد کرد و ما انتظار چنداني نداريم که محاسبات اين کشور تغيير کند.

اپوزيسيون عادت کرده در زمين حاکميت بازي کند

«بعضي دوستان ما اسير قواعد بازي حاکميت شده‌اند و در زمين حاکميت بازي مي‌کنند».
«ن - ک» کاريکاتوريست خارج‌نشين نشريات دوره اصلاحات در «خودنويس» نوشت: وقتي براساس قاعده بازي نظام بازي کنيد، رهبري پيروز مي‌شود. شايد برخي شرايط انگيزه‌اي براي شرکت در قماري باشد که ممکن است دست اول بازي را ببري، اما چهار سال قيافه بازنده‌ها را خواهي داشت. چيزي که در بحث‌ها مرا به فکر انداخته، توجه نکردن بسياري از دوستان به چرخه تحميلي رژيم است، نشاندن يک کانديداي تاييد شده بر مسند رياست جمهوري. سؤال اين است که اگر مي‌دانيم که اين راه بي‌سرانجام است، و قدرت تغيير قانون و روند انتخابات و اداره کشور از طريق اين چرخه را نداريم، چه دلايلي براي تداومش وجود دارد؟

وي ادامه مي‌دهد: برخي دوستان مي‌گويند که دست روي دست گذاشتن به نفع حاکميت است. نافرماني مدني را «دست روي دست گذاشتن» ديدن زماني است که هدفي نداشته باشيم. اگر هدف مشترک، کاهش مشروعيت نظام است، يکي از راه‌هايش به هم زدن قاعده بازي حاکميت خواهد بود. هيچ چيز براي رهبري مهم‌تر از پر بودن صفوف انتخابات جلوي دوربين‌هاي خبرنگاران خارجي نيست. هيچ چيز براي حاکميت، تحميل ارقام بالاي مشارکت نيست.

وي که در برخي محافل اپوزيسيون متهم به نفوذي بودن وزارت اطلاعات است، مي‌نويسد: گويي بخش بزرگي از افراد فکر مي‌کنند چاره‌اي جز عادت ندارند؛ مثل شاگرداني که قرباني نظام آموزشي کنترل‌گرا هستند. آنها مي‌خواهند جزئي از ديوار باشند. خداوندا همه اسيران را آزاد کن!

اصلاح‌طلبان مثل محمدرضا پهلوي آدرس غلط مي‌دهند

يک عضو متواري گروهک تحکيم تاکيد اپوزيسيون و طيفي از اصلاح‌طلبان تعمدا سياست هراس‌افکني و مهندسي ترس را پيش مي برند.
علي افشاري با بيان اينکه «در رفتار اپوزيسيون هراس‌افکني و جلو بردن سياست دلخواه خود از طريق ترساندن مردم ديده مي‌شود و حتي براي جا انداختن آن از بي‌اعتنايي بر حقيقت نيز ابايي ندارند» نوشت: هراس‌افکني پروژه‌اي است که عامدانه و در سطح خودآگاه کليد زده مي‌شود تا با بزرگنمايي خطرها و تحرک مخاطب، او را به سمت عملي هدايت‌ کنند که در شرايط طبيعي و محاسبه عقلاني امکان اقناع وي وجود ندارد.

در هراس‌افکني بايد دستگاه تشخيص و شعور افراد به نوعي مورد تهاجم قرار بگيرد که احساس ترس از مخاطره‌اي بزرگ تمامي ساحت ادراکي آنها را اشغال کند و در سايه مختل شدن گيرنده‌هاي حسي و پردازشگرهاي عقلاني جامعه مخاطب، فقط تلاش کند تا جلوي واقعه مهيب را بگيرد، ديگر کيفيت و عيار گزينه بديل مهم نيست بلکه بايد به هر چيزي متوسل شد تا خود را حفظ کرد. هراس افکني از جنس پروپاگندا است.

حقيقت و واقعيت در آن ارجي ندارند فقط بايد واقعيت را به صورت گزينشي و موردي به خدمت گرفت تا بسته محتويي «هراس‌ساز» خلق شود و چنان در ترس‌ها مبالغه کرد و از کاهي کوه ساخت تا باورپذيري ادعاهاي غيرواقعي آسان گردد. هراس‌افکني با پوپوليسم خويشاوند است و بر تنور تهييج کور مي‌دمد تا با اوج گرفتن رفتارهاي احساسي، چشمان عقل و دورانديشي خردگرايانه بسته شود.

وي که تا مدت‌ها به عنوان آلت دست تندروها در آشوب‌هاي بعد از دوم خرداد عمل کرد، با مرور رويکرد اپوزيسيون و اصلاح‌طلبان راديکال نسبت به انتخابات نوشت: کاربرد هراس‌افکني براي دفاع از کانديداتوري را مي‌توان ديد. در واقع هراس‌افکني پشتوانه ترسيم دوگانه کاذب «گزينش رئيس جمهور اصلاح طلب» و يا «نابود شدن ايراني و ايراني» بوده است.

کساني که عمدتا از اين شيوه استفاده کرده و مي‌کنند به دليل سوابق راديکال سياسي که در گذشته اتخاذ کرده بودند در جا انداختن طبيعي ضرورت راي دادن در انتخابات رياست جمهوري دشواري داشتند. لذا کوشيدند با ترسيم چشم‌اندازي وحشتناک و مملو از تاريکي از آينده کشور، معترضين به وضع موجود را در راستاي پروژه سياسي بسيج کنند تا بازار کانديداتوري خاتمي، رفسنجاني و... گرم شود. در اين هراس‌افکني، تکيه بر آزاد کردن ترس مردم است و هيچ برخورد عقلاني و استدلالي ديده نمي شود که پاسخ بدهند چگونه کسي که خود بخشي از متن و حاشيه بلوک قدرت در سه دهه اخير بوده است مي‌تواند منجي شود؟

افشاري در ادامه مي‌نويسد: آنها بحث ايجابي ندارند و در برابر سوالاتي که با توجه به تجربه دوران اصلاحات مطرح مي‌شود، سکوت پيشه مي‌ورزند اما مرتب بر وجه سلبي اصرار مي‌ورزند. ترجيع‌بند هراس‌افکنان که در سخنان رفسنجاني نيز قابل مشاهده است اقدام کنگره و دولت آمريکا براي تجزيه آذربايجان و سيستان‌وبلوچستان، بالکانيزه کردن جنگ، دادن چراغ سبز به اسرائيل براي حمله نظامي به ايران، سوريه‌اي کردن است. در وراي اين تبيين نادرست و مغاير با واقعيت‌هاي کنوني، نوعي پارادوکس دن‌کيشوت‌وار قابل مشاهده است.

از يکسو چنان قدرت مهيبي از آمريکا و متحدينش ترسيم مي‌شود که گويي قدرت فائقه و معمار همه اتفاقات منطقه و جهان هستند. آمريکا مي‌تواند بر اساس منافعش اراده‌هايش را تحميل سازد. در عين حال تبليغ مي‌شود با صرف رئيس‌جمهور شدن رفسنجاني و خاتمي مي‌توان جلوي اين پيشامد وحشتناک را گرفت! انگار شدت اهتمام به پريشان‌سازي ذهنيت جامعه و خاک پاشيدن به ديدگاه مردم از ياد آنان برده است که رفسنجاني در دوراني که مقتدرتر بود با تعطيلي همه سفارت خانه‌هاي غربي به کار خود پايان داد و منتقدين آن روز و شيفتگان کنوني‌اش راي آوردن سيد محمد خاتمي را موجب منتفي شدن خطر جنگي بشمار آوردند.

اين عضو دفتر تحکيم نوشت: چالش اصلي اين است که حتي اگر آمريکا تصميم به تجزيه ايران بگيرد، عملي شدن اين اراده قطعيت ندارد و با ده‌ها مانع مواجه خواهد شد آمريکا و هر قدرت جهاني چنين تواني ندارد که تصميماتش را محدوده مورد نظر پياده سازد... دادن آدرس غلط چاره کار نيست. اين ادعا مشابه سخن محمدرضا شاه پهلوي است که مي‌گفت در صورت سقوط او ايران، ايرانستان مي شود! ايران در جنگ با عراق روزهاي سختي را گذراند اما ايرانستان نشد.

پاسخ عبدي به ابراهيم يزدي چرا همه را گرفتند جز شما؟!

عضو مستعفي حزب مشارکت در پاسخ رئيس گروهک نهضت‌آزادي که دعوت به تندروي مي‌کرد، رويه افراط‌گري و بازداشت‌شدن را تخطئه نمود و تصريح کرد تعقل را بر تهوّر ترجيح مي‌دهد.

عباس عبدي در پاسخي به ابراهيم يزدي که در آخرين شماره انديشه پويا منتشر شد به انتقادات و نکاتي که يزدي متوجه وي کرده بود پاسخ داد. ابراهيم يزدي در پاسخي که به مقاله مارک گازيوروسکي درباره رابطه اطلاعاتي دولت موقت و آمريکايي‌ها نوشته بود اشاره کرده بود که «آقاي عباس عبدي هنوز هم جزء معدود افرادي هستند که از اين رويداد]اشغال لانه جاسوسي[ دفاع مي‌کنند و به رغم ساير هم‌رزمان سابق خويش از مصايب و گرفتاري‌هاي زمانه برحذر مانده‌اند» .

به گزارش گويانيوز عباس عبدي در پاسخ به کنايه ابراهيم يزدي نوشته است: «نمي‌دانم چرا به يک‌باره نام بنده در متن ايشان آمده است. خوب! شايد به دليل حسن‌ظن ايشان است و از موضع اينکه نسبت به بنده خيرخواه هستند خواسته‌اند که از باب نصيحت به برادر مسلمان خود اقدامي کرده باشند که اين رفتار موجب امتنان است.

ولي وقتي که به مطالب بعدي اشاره کنم، معلوم مي‌شود که اين نوع خيرخواهي به نحو درستي يا حداقل اينکه به نحو کاملي انجام نشده است. مگر قرار است که همه افراد دچار مصائب و گرفتاري شوند، من ده‌ها نفر از دوستان و همفکران ديگر را هم ذکر خواهم کرد که دچار اين مصائب نشدند، آيا بايد آنان را هم محکوم کرد و به نوعي مورد تعرض قرار داد؟

دوم اينکه بنده قبلا دوبار دچار اين وضع شدم، آيا بايد ساير دوستانم را که در آن زمان دچار اين وضع نشدند و حتي در پست و مقام هم حضور داشتند، محکوم کنم که چرا من شده‌ام و آنان نشده‌اند؟ سوم اينکه، اتفاقا در همين سال‌ها هم بنده يک حکم يک سال حبس تعليقي در دادگاه بدوي گرفتم، ولي چون علاقه‌اي به رسانه‌اي کردن اين موارد ندارم، ديگران از جمله جناب يزدي از آن مطلع نشده‌اند. چهارم اينکه مگر دچار مصائب شدن حقانيتي را براي افکار و آراي افراد ايجاد مي‌کند که دچار نشدن آن را موجب تعريض دانسته‌ايد؟

وي مي‌افزايد: مشابه همين اتفاق در سال‌هاي ۱۳۶۹ و ۱۳۸۰ براي دوستان آقاي يزدي رخ داد ولي ايشان دچار آن گرفتاري‌هاي دوستانشان نشدند. آيا بايد نسبت به ايشان تعرض کرد که چرا براي ايشان رخ نداده است؟ اصولا چرا بايد براي من چنين مصائبي رخ مي‌داد؟ مگر من طرفدار يا جزو جنبشي [سبز] بودم که براي اعضايش چنين مصائبي رخ داد؟ نه تنها نبودم، بلکه از همان ابتدا هم منتقد آن بودم. هرچند بيش از بسياري در اين زمينه مطلب انتقادي نوشته‌ام.

ولي هنوز هم معتقدم که بايد زودتر و بيشتر در نقد اين رفتار مي‌نوشتم. در هر حال چرا بايد دچار مصائب مذکور مي‌شدم؟ مگر حکومت فله‌اي و شانسي افراد را دچار گرفتاري مي‌کند؟ ديگر اينکه مگر دچار گرفتاري شدن ارزش است؟ من پيش از سايرين و دوبار دچارش شدم، ولي هيچ‌گاه کسي نشنيده و نديده که يک‌بار هم با اتکاي به آن بخواهم براي خودم حقانيتي يا مظلوميتي قائل شوم و اصولا از اينکه کسي در بحث و گفتگو بخواهد خود را زندان رفته و داراي سابقه مبارزاتي معرفي کند، نفرت دارم و آن را نشانه جايگزيني تهوّر بجاي تعقل مي‌دانم.»

يادآور مي‌شود گروهک‌هاي منافقي نظير نهضت‌آزادي به واسطه نزديکي به کساني مانند بهزاد نبوي و تاج‌زاده و... نقش مهمي در گذاشتن پوست خربزه تندروي زير پاي مدعيان اصلاح‌طلبي داشتند و آنها را به سمت انتحار سياسي و مقابله با جمهوري اسلامي هل دادند.
منبع: کیهان