توصیه های سایت فردا به سران جنبش سبز
این روزها این سه نفر تنها نقشی کوچک در «جنبش سبز»ی که در خیابانها سطل زباله آتش میزنند، فحش میدهند و حمله میکنند، ایفا مینمایند؛ چرا که اگر اینطور باشد، این سه نفر بر علیه هر آنچه که خود برای آن زندگی کردهاند ایستادهاند.
درحالیکه پرشورترین روزهای بهاری ایران 88 میتوانست به ماندگاترین روزهای تاریخ نظام جمهوری اسلامی ایران بدل گردید؛ اما با وقایع تاسف آور وقایع اخیر که چیزی جز «تاسف» همراه ندارد، اکنون باید در انتظار خروج گرد و غبار از سپهر سیاست ایران بود.
به گزارش بخش تحلیل سرویس سیاسی «فردا»، «جنبش سبز» اصطلاحی است که این روزها بیش از هر اصطلاح دیگری در کنار «خط امام و رهبری»، «نظام اسلامی»، «قانون اساسی»، «منافع ملی» و «وحدت» مطرح میگردد؛ اما به راستی «جنبش سبز» چیست و چه آیندهای برای آن باید متصور شد؟
«جنبش سبز» در بستر امید و آرزوهایی برای تغییر در چارچوب نظام جمهوری اسلامی ایران شکل گرفت، اما اشتباهات و «ندانم کاریها» آن را اکنون به یک جنبشی که نه به باروری سیزده میلیونیاش است و نه آرمانهای «سبز» در ایام انتخابات را دارد.
رهبران این جنبش به نوعی میرحسین موسوی و مهدی کروبی هستند و روایتهایی نیز از اثرگذاریهای بسیار خاتمی بر آن شنیده میشود؛ سه فردی که بیراه نیست بگوئیم عمر خود را در این نظام صرف کردهاند و از راه همین انقلاب وجههای برای خود کسب نمودهاند.
اما شاید بتوان گفت که این روزها این سه نفر تنها نقشی کوچک در «جنبش سبز»ی که در خیابانها سطل زباله آتش میزنند، فحش میدهند و حمله میکنند، ایفا مینمایند؛ چرا که اگر اینطور باشد، این سه نفر بر علیه هر آنچه که خود برای آن زندگی کردهاند ایستادهاند. این روزها «میرحسین» و «مهدی کروبی» تنها بهانهای برای قانونشکنی شده است.
«سران سبزها» به خوبی میدانند که بدون جمهوری اسلامی ایران معنایی ندارند، اما «سبزها»ی فعلی علیه این نظام برخاستهاند؛ «سران سبزها» باید اثبات کنند که به «جمهوری اسلامی» نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد معتقدند و با تمام جان قوانین آن را میپذیرند.
«سران سبزها» باید تاکید کنند که هرآنچه که در انتخابات گذشت، تمام شده است؛ «سران جنبش سبز» باید بدانند که بری از اشتباه نبودهاند و ضمن اعتراف به این اشتباهات در راه رفع آنها برآیند، اقدامی که نه تنها افکار عمومی آن را خواهد پسندید، بلکه توصیه دین مبین اسلام است.
میرحسین موسوی باید اثبات کند که هنوز همان میرحسینی است که با تمام وقایع تلخ اخیر، خاطره خوب مدیریت وی در زمان جنگ در یادها مانده است؛ وی این امر را با نگه داشتن جنبش سبز فعلی و هدایت آن به مسیری که به نفع «سبزها» و نظام و کشور و مردم است، انجام دهد.
مهدی کروبی باید اثبات کند که هنوز همان مهدی کروبی، فرزند احمدی است که در مجلس ششم جلوی تندرویها را گرفت؛ وی باید بگوید که آنچه که برایش عمر صرف کرده بیهوده نبوده اما برای تکامل آن تلاش میکند.
نظام جمهوری اسلامی درختی 30ساله است که اکنون میوههایش بیش از قبل قابل چیدن است، گرچه عدهای نمیخواهند این میوهها را ببینند و یا میخواهند آن را از بین ببرند، اما میرحسین و کروبی و دوستان آنان نیز جزیی از این درخت هستند؛ اینان باید در راستای پربار شدن شجره طیبه جمهوری اسلامی ایران گام بردارند.
میرحسین و کروبی باید در چارچوب قانون و شرع جمهوری اسلامی ایران حرکت کرده و هوایی تازه برای آن باشند؛ باید بدانند که 13 میلیونی که به هر حال به اصلاحطلبان بعد از چند انتخابات ناموفق رای دادند، سرمایهای است که باید به خوبی از آن استفاده شود.
«سبزها»، موسوی و کروبی باید بدانند که در صورتی که آنان موارد فوق را اثبات نمایند، اشخاصی در نظام که در راس آنان رهبر انقلاب قرار دارند، قطعا از آنها استقبال خواهند کرد؛ «سبزها» نیاز جمهوری اسلامی هستند، منتقدانی قوی و نخبه که به تکامل جمهوری اسلامی و زندگی بهتر میاندیشند تا ایرانی یکپارچه در تاریخ بدرخشد نه اینکه آن چه این روزها میگذرد و روزهای گذشته گذشت. البته «سبزها» در تصحیح مسیر خود تنها نیستند، اما باید راه بیشتری را طی کنند؛ دیگرانی هم هستند که باید به اشتباهات خود اعتراف کنند.
سران این جریان و مشاوران آنان به خوبی میدانند که زمان آغاز این جریان، چه کسانی با آن بودند و چه کسانی به چه دلایلی از آن جدا شدند؛ آنان باید بدانند که به هر حال راس متمرکز این جنبش هستند و باید بدنه متحرک خود را سازماندهی کرده و مرزبندیهای خود را مشخص کنند. آنان اعلام کنند که این حرکات چه سنخیتی با گذشته آنان دارد و چه سخنیتی با هدفی که برای آن وارد انتخابات شدند دارد.
آنان باید هرچه سریعتر این کار را انجام دهند؛ چرا که با گذشت زمان میتوان برههای را تصور نمودکه دیگر «نخست وزیر امام(ره)» و روحانی بودن و یا حتی رهبریت این افراد بر جنبش سبز فاقد جذبه سیاسی لازم باشد تا بتواند اوضاع را تحت کنترل خود بگیرد.
اینان باید بدانند که «توهم» بینظیر و سپس «عصبانیت» آنان در کنار اشتباهات برخی دیگر از افراد داخل و خارج جنبش سبز، سوژهای بسیار جذاب و بینظیر در اختیار کسانی قرار داده است که موسوی، کروبی و خاتمی برای آنان اهمیت ندارد؛ بلکه تنها عناد با نظام جمهوری اسلامی و ارکان آن اهمیت دارد و اینان دستمایهای زودگذر بیشتر نیستند.
گرچه که طبیعی است از هر بازگشت «واقعی» به انقلاب و گذشته استقبال شود، اما باید دانست که آغوشها همواره برای این استقبال به بازی امروز نخواهند بود؛ خانواده انقلاب قابلیت این را دارد که پذیرای اینان باشد، اختلافات را درون خود حل کند و منتقد را در کنار خود بعنوان نیاز داشته باشد، اگر همه بدانند که اصل نظام و رهبری آن حلقهای است که همه را کنار هم جمع میکند اگر بخواهند... فقط نباید دیر شود که تاخیر شاید چیزی جز پشیمانی در پی نداشته باشد.