۱۶ دی ۱۳۹۱ - ۲۰:۵۷
نعمت الله سعیدی

میزان و مزون

کد خبر : ۹۲۱۷۳
"صراط" - هفته‌نامه پنجره در شماره 155 خود پرونده‌ای را پیرامون سومین جشنواره عمار تدارک دیده است. آن‌چه در زیر می خوانید، یادداشتی از «نعمت‌ الله سعیدی» است.

***
در یک اجلاس جهانی «بشار اسد» را می‎بینیم که با یکی از شیوخ مرتجع عرب در حال گفت‎وگو است. اطراف او پر است از شیخ و رییس‎جمهوری و پادشاه و غیره که در سالنی ایستاده‎اند و گپ می‎زنند. «شارون» اسراییلی پشت سر بشار اسد ایستاده و دارد با رییس‎جمهوری ترکیه خوش و بش می‎کند. ناگهان رو به طرفی که اسد ایستاده است، راه می‎افتد و به بهانه احوال‎پرسی کردن از «مبارک» (فرعون مخلوع مصر) می‎خواهد اسد را غافلگیر کرده و جلوی دوربین‎‎های تلویزیونی و خبرنگاران با او دست بدهد و… بله! یعنی آ‎های افکار عمومی جهان! ببینید که بشار اسد هم دستش توی دست ماست…

اما بشار اسد که سایه خبیث «شارون» را پشت سرش احساس کرده و می‎داند قصدش چیست، پیش‎دستی کرده و برای طفره رفتن از نقشه او، به طرف شیخ دبی و تنی چند از شیوخ دیگر می‎رود. شارون تیرش به سنگ می‎خورد. این صحنه را دوربین‎‎ها ضبط کرده‎اند و در بسیاری از کشور‎ها دارند به‎صورت زنده پخش می‎کنند. بی‎محلی بشار اسد می‎تواند آبروی اسراییل را به خطر بیندازد. اما چند ثانیه بعد اتفاق دیگری می‎افتد. شیوخ عرب یکی یکی از اطراف بشار اسد پراکنده شده و به‎سمت ارباب «شارون» می‎روند! شیخ دبی حتی حاضر نمی‎شود با اسد هم‎کلام شود و… . بشار اسد در جمع سران سیاسی داخل سالن تنها می‎ماند! هیچ‎کس حاضر نیست بشار اسد را به هم‎صحبتی قبول کند.

اما اطراف شارون پر است از رجاله‎‎هایی که با لبخند‎های خاضعانه‎شان برای اثبات مراتب خوش‎خدمتی از یکدیگر سبقت می‎گیرند.

این‎ها بخش کوتاهی بود از مستند «بشار اسد تنها می‎ماند» که در جشنواره عمار شرکت کرد، اما نه جایزه‎ای آورد و نه تقدیر خاصی شد. اما همین چند ثانیه از فیلم اگر به اندازه ضریب داده می‎شد و به موقع از رسانه‎‎های جهان مخصوصا رسانه‎‎های کشور‎های اسلامی پخش می‎گردید و به قدر کفایت تکرار می‎شد، می‎توانست بر سرنوشت فعلی سوریه تأثیرات عجیب و غریبی بگذارد؛ می‎توانست از ویرانی‎ها، بی‎خانمانی‎‎ها و کشته شدن هزاران کودک بی‎گناه و زن و مرد جلوگیری کند یا حداقل رقم‎های‎شان را کاهش بدهد؛ می‎توانست بسیاری از مخالفان نظام کنونی سوریه را رسوا کند یا دست کم می‎توانست در همین کشور خودمان خیلی از بحث و جدل‎‎ها و شک و شبهه‎‎ها را برطرف کند. سرسپردگی به صهیونیسم و خیانت به آرمان قدس به کنار؛ همین چند ثانیه از فیلم به وضوح نشان می‎داد که سران ارتجاع عرب حتی عادی‎ترین آداب معاشرت را نیز رعایت نخواهند کرد، اگر ارباب شارون یک ذره اخم کند! چون بشار اسد دشمن عَجَمان نیست…

بروم سراغ اصل مطلب. شیعه هر وقت قیام و جهاد کرد پیروز شد؛ مگر این‎که در جنگ رسانه‎ای و فرهنگی شکست خورده باشد. از ماجرای سقیفه و انکار غدیرخم بگیر تا قرآن به نیزه کردن عمروعاص در صفین تا هراس شیعیان کوفه از شایعه واهی لشکر شام و عهدشکنی و فاجعه کربلا و… تا فتنه انتخابات دهم.

امام راحل در جمع مردم انقلابی حاضر در بهشت‎زهرا فرمود: «ما با سینما مخالف نیستیم؛ با فحشا مخالفیم.» اما جشنواره فیلم فجر قدم به قدم تضاد و ارتباط سینما و فحشا را فراموش کرد. سینما در غرب مهم‎ترین ابزار اشاعه فحشا و ابتذال است؛ غارت کشور‎های ضعیف، تولید بیشتر، مصرف بیشتر و خلاصه رسیدن به آرمانی تحت عنوان «رفاه شهروندی» (منظورم فروشگاه‎ رفاه و شهروند نیست!). اما کمی بعد بشر معاصر متوجه شد که مهم‎ترین عامل تهدید «رفاه»، همان اصلی‎ترین محصول «رفاه» است؛ یعنی به‎وجود آمدن اوقات فراغت و مصیبت جدیدی تحت عنوان مشکل پر کردن این اوقات (یک دور باطل عجیب و غریب! ) حالا باید فکری به حال این اوقات مثلا فراغت کرد و «سینما» یکی از راه‎حل‎‎های جدی برخورد با این مشکل بود. اگر سینما نبود، این پوچی اوقات فراغت را فقط مرگ و خودکشی پر می‎کرد و به دور باطل تولید و مصرف پایان می‎داد.

بنابراین ابتدا باید هنر – و به تبع آن سینما – از هرگونه تعهد خالی می‎شد و متعهد به بی‎تعهدی؛ (که آماده شود برای ابزار فساد شدن و اشاعه فحشا) سپس جایگزینی می‎شد برای تخدیر و غفلت‎زدگی. این شد که مثلا مردم آمریکا به‎عنوان شهروندان درجه یک آرمان‎ شهر دنیای جدید شناخته شدند؛ مردمی که روزانه بیش از هشت ساعت پای تلویزیون می‎نشینند و فیلم می‎بینند.

انقلاب اسلامی از همان ابتدا به‎گونه‎ای خاص با سینما ارتباط یافت. مثلا ماجرای سینما رکس آبادان شد یکی از نقاط عطف قیام مردم یا آتش زدن سر درِ سینما‎‎ها یکی از اهداف مرسوم گروه‎‎های معترض انقلابی هنگام تظاهرات مردمی بود. نگارنده معتقد است که این سینمای فاسد و مبتذل رژیم قبلی بود که بسیاری از احساسات دینی، ارزشی و انقلابی توده مسلمان مردم ایران را تحریک کرد و به آتش انقلاب دامن زد. خلاصه اگر حضرت امام تأکید نمی‎کرد «ما با فحشا مخالفیم نه سینما»، بسیاری از مردم لزوما تفاوت و تمایز خاصی بین این دو – سینما و فحشا – نمی‎دیدند. اما این تذکر هوشمندانه پیر انقلاب از همان ابتدا ثابت می‎کرد که هنر و زیبایی فی‎نفسه مطلوب ذاتی به‎شمار می‎آیند؛ چراکه خداوند زیباست و زیبایی را دوست دارد. مگر نه این‎که پیامبر خاتم (صلی‎الله‎علیه‎وآله‎وسلم) برای مکارم اخلاق مبعوث شده بود و اخلاق چیزی نیست غیر از هنر معاشرت و زیبایی در رفتار و کردار و پندار؟! دینی که معجزه جاوید آن یک کتاب است و کتابی که پر است از تمثیل و قصه، چگونه می‎تواند دین گفت‎وگو و زیبایی نباشد؟

جشنواره فیلم فجر با همین مقدمات تأسیس شد و خیلی طول نکشید که تبدیل به یکی از مهم‎ترین رویداد‎های فرهنگی – هنری انقلاب اسلامی شد. این‎جا را داشته باشید که به قول سینمایی‎ها، کات بزنیم به اوضاع فعلی.

از ریشه‎یابی‎‎های فلسفی و اجتماعی و غیره صرف‎نظر کرده و فقط به ذکر یک مثال بسنده می‎کنیم. کافیست نگاهی بیندازیم به سینمای برج میلاد؛ یعنی کانون جشنواره فیلم فجر و جایی که اصحاب قلم و رسانه برای دیدن و پوشش خبری فیلم‎‎ها جمع می‎شوند. گاهی که تصاویری از افتتاحیه و اختتامیه و برگزاری این جشنواره از تلویزیون پخش می‎شود، دقت کنید! آرایش‎‎های غلیظ، مو‎های برون ریخته و نیمه – بلکه چهار پنجم- آویخته بر شانه‎ها، آخرین مد لباس‎‎های تبلیغ شده از ماهواره، غش-غش خندیدن و… یکباره بفرمایید «مزون جشنواره فجر» و راحت! (یا جشنواره فشن فجر) چرا؟ چون خیلی از فیلم‎‎ها اگر توسط چنین آدم‎‎هایی ساخته نشده باشد، برای این آدم‎‎ها ساخته شده است. شما اگر فیلم ارزشی و انقلابی بسازی و در جشنواره فجر شرکت کنی، بین چنین مخاطبانی و چنین شکل و قیافه‎‎هایی احساس غربت، امل بودن، سلفی‎گری، گروه فشار بودن، شوت بودن و خلاصه احساس شرمندگی می‎کنی. (ماجرای اکران پایان‎نامه یادتان هست؟) دمِ در نگران هستی که با تروریست‎‎های انتحاری طالبان اشتباه نگیرند. منظورم اتمسفر روانی برگزاری جشنواره فجر است. این حرف‎‎ها فقط اعتراض به ظواهر نیست؛ بلکه اتفاقا برعکس. دقیقا این باطن جشنواره است که به‎تدریج و در طول سال‎‎ها این‎گونه زده است بالا. این‎که آثار جشنواره مختص شده است به چهره‎‎های متعلق به میدان ونک به بالای تهران، سیاه‎نمایی‎‎های اجتماعی و سیاسی، حرکات اروتیک، سکس زیرپوستی، کلیشه‎‎های مثلث عشقی و خیانت و… توهین علنی و مستقیم و کاملا شعاری است به ماهیت انقلاب و ارزش‎‎های دینی و فجر و هست و نیست این مردم؛ از ایمان و اعتقادات‎شان گرفته تا واضح‎ترین مؤلفه‎‎های منافع ملی‎شان؛ و البته اینها حرف‎هایی است که بار‎ها و سال‎هاست می‎گوییم و می‎گویند. آن هم نه این‎که خیال کنید کسی با این فیلم‎‎ها آزادانه به بیان افکار و عقاید خود می‎پردازد؛ نه! این‎ها ابزار عقده‎گشایی و فحش و شعار است.

به ندرت خبری از تحلیل فکری و این حرف‎‎ها در این‎گونه فیلم‎‎ها دیده می‎شود که اگر اتفاقا بیان افکار بود – نه بروز امیال و اغراض – می‎توانست حداقل به رونق بحث و نظریه‎پردازی و خردورزی جمعی کمک کند. اما نکته این‎جاست که آیا هدف از برگزاری جشنواره عمار هم این است که به سبک سایر جشنواره‎ها یک روز در یکی از سالن‎‎های بزرگ تهران مراسم باشکوهی برگزار شده و به برندگان جایزه بدهند یا این‎که بچه مذهبی‎‎ها پیش‎قدم شوند و در شهرستان‎‎ها اکران مردمی راه بیندازند یا کمی در طراحی موضوعات مسابقه دقت شود که مثلا جنگ نرم و بیداری اسلامی هم لیاقت محوریت برای فیلم‎سازی و ارائه آثار را داشته باشد. «از بیست به دویست و سپس به هفتصد فیلم» آن هم فقط به‎خاطر یک فراخوان! یعنی فیلم‎ساز‎هایی که قبلا خودشان برای این محور‎ها و موضوعات فیلم ساخته‎اند و جایی نبوده است که عرضه شود.

گفتمان انقلاب اسلامی به اندازه خود هنرمند و فیلم‎ساز هم دارد. اگر جشنواره فیلم فجر عنوان «فجر» را یدک نمی‎کشید، می‎شد اسم جشنواره فیلم عمار را جشنواره فجر گذاشت. اجازه بدهید ادامه این مطلب را موکول کنیم به ذکر و نقد و بررسی چند نمونه از آثار ارسال شده به جشنواره عمار! آن وقت از نوع نگاه بگیر تا کثرت سوژه‎ها، ادبیات انتقادی و… به بهانه این آثار قابل طرح و تجزیه و تحلیل است. آیا لزوما توجه به محتوا با ارائه فرم جذاب و فنون هنری و ساختاری در سینما در تضاد است؟ یا برعکس