۰۷ آذر ۱۳۹۱ - ۱۵:۵۹

وقتی مکانیک‌های بعث پرستار می‌شوند

همزمان شدن ورود اعضای صلیب سرخ و واکسیناسیون اسرا برای هیچ کس جای تردید باقی نگذاشت که عراقی ها برای اینکه بتوانند بچه ها را در روزهای تاسوعا و عاشورا کنترل نمایند دست به این حیله زده اند.
کد خبر : ۸۸۰۳۶

به گزارش صراط، در دوران اسارت آزادگان ایرانی در اردوگاه‌های رژیم بعث اتفاقاتی می‌افتاد که نقل آن برای نسل امروز ضروری است. حال که در ایام شهادت سالار و سرور شهیدان قرار داریم، خاطره‌ای در این زمینه برای مخاطبین خود منتشر می کنیم.

حدود نیمه مهر ماه سال 62 مصادف بود با ماه محرم الحرام. ماهی که برای همه دوستداران اسلام و مکتب تشیع جایگاه خاصی دارد. ماهی که پیام پیروزی خون بر شمشیر و رسوایی ظلم و ستمگری را در بر داشت. ماهی که تمام ستمکاران و جباران از آن گریزان بودند و اگر دست ناپاک شان قادر بود که آن را از صفحه روزگار محو کنند لحظه ای درنگ را در آن جایز نمی دانستند.

عراقی ها هم از این ماه خوششان نمی آمد زیر آنان نیز به مانند بقیه ظالمین از محرم ها سیلی خورده اند و خواهند خورد.

با فرا رسیدن این ماه کنترل نگهبانان افزایش یافت. آن ها دو الی سه شب سعی کردند به طور مخفیانه به نحوی که بچه ها متوجه ورود آنان به اردوگاه نشوند داخل شده و حرکات آنها را تحت نظر بگیرند.

با حضور نگهبانان در محوطه داخلی عملاً کلیه برنامه لغو می گردید. هدف نگهبانان از انداختن فاصله در ورود به اردوگاه ایجاد یک جو خاص بود. آنان در نظر داشتند با ورودها و سرکشی های غیرمرتب خود، این فکر را در ذهن اسرا به وجود بیاورند که آنها ممکن است هر لحظه از شب به منظور سرکشی داخل شوند و وجود این فکر موجب خواهد شد که کلیه برنامه های جمعی اجرا نشود. بچه های قدیمی می گفتند:«از اینکه عراقی ها این مقدار به فعالیت خود افزوده اند نباید بر آن ها خرده گرفت زیرا آنان در همین محیط بسته در ماه محرم ضربه خورده اند.» وقتی علت را جویا شدیم، گفتند: «سال گذشته در همین اردوگاه در روز عاشورا فریادهای الله اکبر و مرگ بر آمریکا، لرزه بر اندام مسئولان اردوگاه انداخت. سال گذشته همین چهار خواهری که در قاطع یک گاهی قدم می زنند(1) با فریادهای ملکوتی الله اکبر عامل همصدا شدن کلیه اسرای اردوگاه گردیدند. از این فریاد، آمریکا نیز بی بهره نبود.

بچه ها با فریادهای مرگ بر آمریکا در روز عاشورا یک بار دیگر ضدیت و مبارزه خود را در این روز مقدس به دشمن اصلی اسلام اعلام کردند. با بلند شدن فریادها نگهبانان دستپاچه شده بودند و قدرت تفکر از آنان سلب شده بود و در مقابل اتحاد یکپارچه بچه ها فقط به تهدید اکتفا می کردند که آن هم موثر واقع نشد. بچه ها با شعارهایشان کاملا کینه خود را نسبت به آمریکا و نوکران حلقه به گوشش اعلام نمودند. آن شب از عراقی ها کاری برنیامد ولی در شب های بعد بچه ها را گروه گروه به اتاق مخصوص شکنجه می بردند و به اذیت و آزار آنان می پرداختند. توجیهی که در این رابطه برای خود به کار گرفته بودند این بود که شما جو اردوگاه را به هم زده اید و باعث اغتشاش گریده اید.»

در هر حال عراقی ها با کسب این تجربه تلخ، محرمی دیگر را پیش رو داشتند. با آغاز ماه محرم بچه های کارهای خود را آغاز کردند و با یاد و ذکر مصائب حضرت سیدالشهدا(ع) در آسایشگاه ها به سوگواری و سینه زنی پرداختند. با وجود اینکه عراقی ها سعی می کردند حضور خود را در اردوگاه نمایش دهند، بچه ها با گذاردن نگهبانی از خودشان که از پشت پنجره مراقب رفت و آمد عراقی ها بود، حرکت های آنان را کنترل می کردند. به خاطر در ورودی بلندی که در مدخل ورودی اردوگاه واقع شده بود ـ که هر کسی هنگام ورود یا خروج باید از آنجا عبور می کرد ـ بچه ها با تکان خوردن قسمت بالای درب متوجه می شدند که کسی در حال ورود و یا احیاناً خارج شدن است. به این صورت برنامه ها تا شب هشتم محرم ادامه داشت.

روز هشتم ماه محرم اعضای صلیب سرخ  خارج از موعد همیشگی  وارد اردوگاه شدند و به حساب خود مژده آوردن نامه های جدید را می دادند. آمدن بی موقع این نفرات به داخل اردوگاه بچه ها را متوجه نیرنگ جدید عراقی ها کرده بود.

آنها قصد داشتند با دادن نامه های جدید به اسرا، آنها را از سه روز باقیمانده دهه اول محرم ناغافل نمایند و ذهن ها را مشغول نوشتن نامه کنند. از طرفی دیگر همان روز چند نفر عراقی با پوشیدن روپوش سفید رنگی برای واکسیناسیون کردن بچه ها به جهت مبارزه با بیماری واگیردار ـ که هنوز در عراق مهار نشده است ـ وارد اردوگاه شدند.

عراقی ها عمل واکسیناسیون را در مقابل اعضای صلیب سرخ امتیازی برای خود در رابطه به رسیدگی به اسرا تلقی می کردند. دو نفر از کسانی که روپوش به اصطلاح پرستاری پوشیده بودند از مکانیک های عراقی بودند که سرو کار آنها با اتومبیل بود. نفر سوم نیز از نیروهای مهندسی رزمی آنجا بود که هر روز می آمد و بر طول و عرض سیم های خاردار می افزود. شکم بزرگ این سومی خود معرف حالش بود و احتیاجی نداشت که ما بخواهیم در مورد اینکه او هیچ اطلاعی در مورد نحوه واکسن زدن ندارد به اعضای صلیب سرخ اعتراض کنیم.

همزمان شدن این دو واقعه برای هیچ کس جای تردید باقی نگذاشت که عراقی ها برای اینکه بتوانند بچه ها را در روزهای تاسوعا و عاشورا کنترل نمایند دست به این حیله زده اند. عراقی ها همه را وادار کردند که خود را واکسیناسیون کنند. بعد از گذشت چند ساعت از زدن واکسن هر یک از بچه ها دچار سردرد و سیرگیجه و کمر درد شدیدی شدند که غیرقابل تحمل بود.

آنهایی که از لحاظ جسمی تنومند تر بودند ساعات بیشتری مقاومت کردند ولی در نهایت همه تسلیم آثار عارضی واکسن ها شدند و بدون استثنا کلیه نفرات اردوگاه تا روز یازدهم محرم یعنی در حدود 72 ساعت از ناراحتی های حاصل از واکسیناسیون در آسایشگاه ها زمین گیر شده بودند، به طوری که اکثر بچه ها از نوشتن نامه های خود به علت فشار بیش از حد ناراحتی های جسمی خودداری کردند.

توان هر گونه کاری از همه سلب شده بود و هر کس از شدت ناراحتی و درد به خود می پیچید. روز سومِ واکسیناسیون ، بچه ها رفته رفته حالت طبیعی خود را باز یافتند. عراقی ها به هدف خود رسیده بودند و به زعم خود موفق شده بودند که با پشت سر گذاشتن عاشورا، به صورت مسالمت آمیزی قضیه را خاتمه بخشند.

اعضای صلیب سرخ هم بعد از انجام عملیات ثمربخش خود! اردوگاه را ترک کرده بودند.

1- چهار نفر از خواهران عزیز ایرانی که اوایل جنگ برای امدادرسانی در امور درمانی به مناطق جنوب کشور آمده بودند، در یورش های اشغالگرانه دشمن به اسارت آنان درآمدند. هر چهار نفر این عزیزان در اطاقکی چوبی و محقر در گوشه ای از قاطع یک زندگی میکردند. یکی از بزرگ ترین ناراحتی های اسرای این اردوگاه دیدن این چهار خواهر دربند اسارت بود که همواره به عنوان یک عامل روحی همه را رنج می داد.

منبع: فارس