"صراط" - «بغض» نخستين ساخته رضا درميشيان در مقام كارگرداني فيلم سينمايي محسوب مي شود كه روايتي پيرامون مهاجرت و جوانان بحران زده است.
به گزارش سرویس اجتماعی صراط، تمام صحنه هاي فيلم در شهر استانبول كشور تركيه فيلمبرداري شده است. قصه دو جوان به نام هاي ژاله و حامد كه تنها چند ساعت براي پرواز فرصت دارند. داستاني تلخ درباره دو جوان از نسل سوم؛ مهاجراني كه در خارج از كشور زندگي مي كنند.
فيلم «بغض» را از دو منظر مي توان بررسي كرد. اول بحث ساختار و فرم روايي آن و دوم بحث محتوايي و تم اصلي.
كارگردان در ساختار فيلم تلاش مي كند با دوربين روي دست، اضطراب و استرس منتشر در فضاي ذهني و رفتاري دو كاراكتر اصلي اش را به همراه رنگ آميزي سرد و زمخت صحنه در تماشاگر دروني و باورپذير كند و از همين رهاورد، موقعيتي فراهم مي آيد كه بغض، تبديل به فيلمي سرگيجه آور و خسته كننده مي شود. چرا كه به نظر مي رسد اين حجم از تباهي رفتاري و «اتفاق»ي و فكري و خيانت آلودگي و چيزهايي از اين دست كه در فيلم موج مي زند و از آنها سرشار است، بيش از حد تحمل بيننده است. بخصوص بيننده ايراني سينما.
هر چند، ناگفته نماند كه داستانك هاي فرعي و مضامين جزئي ديگري هم در روايت فيلم گنجانده شده كه اشاره غيرمستقيم به سبك زندگي و شيوه مراودات افرادي دارد كه قبل از مهاجرت جسمشان از جغرافياي وطني، روحشان از عرصه گفتمان فكري بومي و وطني و ديني شان مهاجرت مي كند. اما از سوي ديگر، فيلم بغض، روايت استحاله و انفعال و سرگشتگي و بيچارگي به معناي تام و تمام كلمه است.
آدم هايي كه گرچه دليل و معنا و باعث و باني مهاجرت و اين همه سرگشتگي شان مشخص نيست اما با اين حال، آنچه به تصوير درآمده، مطلق نكبت و بدبختي و خيانت و آوارگي و فلاكت است. اما اين همه، چرا؟ و چگونه؟ و از كجا؟ نمي دانيم! يا لااقل، متن فيلم چيزي به ما نمي گويد.
آنچنان كه بايد و شايد! فيلم تلاش مي كند فضاي سرد و تيره و يأس آلود و وخيمي را از كاراكترهايش به تصوير بكشد؛ آن هم دو جوان عاشق پيشه كه موادمخدر هم مصرف مي كنند.
يكي شيفته و مجنون و سرگشته است و ديگري خائن پيشه اي آزارنده و البته باز هم معلوم نيست چرا و به چه دليل و از كجا؟! ظاهرا فيلم و كارگردانش همه اين ها را مي دانسته و مفروض گرفته، در حالي كه ما به عنوان تماشاگر نمي دانيم!
واقعا جاي اين سؤال باقي است كه اين حجم از آوارگي و سرگشتگي و يأس و نااميدي و بدبختي و چرك و كثافت، براي جامعه ايران اسلامي كه اين دو تن از آن مهاجرت نموده و به قصد مهاجرت به ينگه دنيا به ديگر سوي اين عالم گريخته اند منصفانه و انساني است؟ بايد از سازندگان فيلم پرسيد، فكر نمي كنيد قدري زياده روي و بي انصافي روا داشته ايد؟
«بغض» اگر هم در ساختار به موفقيتي دست يافته باشد- كه نيافته و در نهايت به يك روايت سردردآور حجيم بي ريخت و بي اصالت تبديل شده- در مضمون و محتوايش به يك شكست عجيب نائل آمده! شكستي كه كارگردان، نه از تماشاگر يا دولت يا حتي سينما، بلكه از خودش خورده!
بغض، بغض است اما ريشه اش نه اينكه معلوم نباشد ولي پيدا نيست در اين فيلم! ريشه اش را در كجا بايد جست؟ در ذهنيت كارگردان؟ در چشمداشت به جشنواره هاي آن سوي آبي؟ در تجربه يك بازي فرمي؟
مي توان پاسخ اين سؤال را نه در متن و حواشي فيلم، بلكه از محك زدن و سنجش و تطبيق آن بر اوضاع جامعه و تحليل فضاي ادعايي فيلم به دست آورد و فراموش نكرد كه سينما حداقل در بخشي از وظايفش، بايد براي سينما، آينه داري كند نه اينكه همه چيز را واژگون و وارونه نمايان سازد و با تعميم فكر و ذهنيت خود به فضا و آدم ها و جامعه، جامه فريب بپوشد و خرقه ريا بر تن كند!
محمد قمي
رهبر ایران داره میگه مشکلات کشور گرانی و بیکاریست اونوقت شما تملق مسببین رو میکنید و اگر کسی فیلمی ساخت نقدی کرد انتقادی کرد متهمش میکنید به فرافکنی؟؟
اخرت خودرا فدای دنیای کسی نکنید ای کسانی که با کسی عهد اخوت نبسته اید!
حالا ما که دهه شصتی هم هستیم باید به خاطر این مشکلات اقتصادی و بیکاری(که از اول انقلاب بوده) بریم معتاد شیم؟ بحران زدگی و ضعف خودتو به همه جوونای بچه شیعه این مملکت تعمیم نده.به جاش یه کم رو خودت کار کن
احتمالا تهیه کننده اش ورشکست خواهدشد..
البته در مورد پارتی مادر و پدرش کاملا موافقم . ایرانه دیگه .