به گزارش سرویس وبلاگ صراط، سرباز صفر جنگ نرم در آخرین به روز رسانی خود نوشت:

طلاب عزيز لحظه اى از فكر اين مارهاى خوش خط و خال كوتاهى نكنند، اينها مروّج اسلام امريكايی اند و دشمن رسول اللَّه. آيا در مقابل اين افعي ها نبايد اتحاد طلاب عزيز حفظ شود؟
استكبار وقتى كه از نابودى مطلق روحانيت و حوزه ها مأيوس شد، دو راه براى ضربه زدن انتخاب نمود؛ يكى راه ارعاب و زور و ديگرى راه خدعه و نفوذ در قرن معاصر. وقتى حربه ارعاب و تهديد چندان كارگر نشد، راههاى نفوذ تقويت گرديد. اولين و مهمترين حركت، القاى شعار جدايى دين از سياست است كه متأسفانه اين حربه در حوزه و روحانيت تا اندازه اى كارگر شده است تا جايى كه دخالت در سياست دون شأن فقيه و ورود در معركه سياسيون تهمت وابستگى به اجانب را به همراه می آورد؛ يقيناً روحانيون مجاهد از نفوذ بيشتر زخم برداشته اند. گمان نكنيد كه تهمت وابستگى و افتراى بى دينى را تنها اغيار به روحانيت زده است، هرگز؛ ضربات روحانيت ناآگاه و آگاه وابسته، به مراتب كاريتر از اغيار بوده و هست .
در شروع مبارزات اسلامى اگر می خواستى بگويى شاه خائن است، بلافاصله جواب می شنيدى كه شاه شيعه است! عده اى مقدس نماى واپسگرا همه چيز را حرام می دانستند و هيچ كس قدرت اين را نداشت كه در مقابل آنها قد علم كند. خون دلى كه پدر پيرتان از اين دسته متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختي هاى ديگران نخورده است. وقتى شعار جدايى دين از سياست جا افتاد و فقاهت در منطق ناآگاهان غرق شدن در احكام فردى و عبادى شد و قهراً فقيه هم مجاز نبود كه از اين دايره و حصار بيرون رود و در سياست [و] حكومت دخالت نمايد، حماقت روحانى در معاشرت با مردم فضيلت شد.
به زعم بعض افراد، روحانيت زمانى قابل احترام و تكريم بود كه حماقت از سراپاى وجودش ببارد و الّا عالم سيّاس و روحانى كاردان و زيرك، كاسه اى زير نيم كاسه داشت. صحيفه امام، ج21، ص: 279
یکی از متفکرین عصر ما می گفت روزی اگر بخواهد حوزه ضربه بخورد و محو شود مطمئنا این عمل فقط به دست همین قشر رقم خواهد خورد والا هیچ گاه دشمنان قدرت ضربه زدن به دین و حوزه های علمیه را دارا نیستند.
اما آیا این قشری که برخورد با آنها خون به دل امام امت نمود در زمان ما نیستند؟ آیا رویه حوزه های علمیه و تفکر حاکم بر عوام و خواص طلاب پس از انقلاب به طور کلی اصلاح شده است؟
آیا تا بحال از خود پرسیده اید که چرا حوزه علمیه امروز ما ذاتا تحول گریز است و تحولات و تغییرات زیر بنایی و غیر زیر بنایی جامعه ما تغییر محسوسی در منش و روش آن ایجاد نمی کند؟
بعد از انقلاب اسلامی حوزه علمیه نسبت به قبل دارای سازمان و مدیریت منظم و برنامه ریزی شده است؛ اما آیا حوزه علمیه در حکومت اسلامی سی و چند ساله ما توانسته است نیاز های جامعه امروز و نیاز های تخصصی حکومت اسلامی در بخش های مختلف سیاست و اقتصاد و غیره را تامین کند؟
به نظر می رسد با توجه به سوالات فوق و پاسخ های مشخصی که از این سوالات در ذهن مخاطب واقف به وضعیت فعلی حوزه می آید؛ بدنه اصلی حوزه به هیچ وجه همگام با نیاز های دینی در عرصه حکومتی پیش نرفته است،ممکن است تلاشهایی در این عرصه با اصرار های مکرر مقام عظمای ولایت صورت پذیرفته باشد اما فریاد های عمومی امروز حاکم حکیم و رهبر دلسوز و غریب این نظام و حکومت اسلامی بعد از گذشت سی و چند سال از تولد نظام اسلامی ،شاهد بر آن است که هیچ گاه کلیت حوزه علمیه و مسئولان موثر و تصمیم ساز آن آنطور که باید دست یاری به این احساس نیاز ها و لبیکِ اطاعت به این اصرار ها و دستورات حضرت ایشان نداده و نگفته اند.
اما باز باید برای این واقعیت تلخ که نشستن گرد سکولاریسم بر بدنه حوزه و ترویج روحیه های برامده از تفکر سکولاری در حوزه است به دنبال علت بود که شاید بشود این علت را در تفکر و روحیه حاکم در اغلب خواص حوزه و اخص الخواص این نام و رسم مقدس جستجو نمود.
در اینجا بار دیگر توصیه می شود بخش های مهم سخنان رهبر حکیم و نافذ انقلاب در دیدار اخیرشان با طلاب خراسان شمالی را مرور نماییم و به عمق درد حضرت ایشان در این بیانات توجه کنیم و توجه نشدن به خدمات نظام به روحانیت و اسلام و بی انصافی ها را در ورای آن ببینیم و به عباراتی چون ننگ و سکولاریسم که هیچ گاه ایشان تا بحال در مورد حوزه و حوزویان از سوی ایشان بکار نرقته است توجه کنیم.
گزیده ای از بیانات اخیر امام خامنه ای در جمع طلاب خراسان شمالی
آنچه كه لازم است عرض بكنم - كه از همهى اين مطالب مهمتر است - نسبت حوزههاى علميه است با انقلاب و نظام اسلامى. هيچ كس در عالم روحانيت، اگر انصاف و خرد را ميزان قرار بدهد، نميتواند خودش را از نظام اسلامى جدا بگيرد. نظام اسلامى يك امكان عظيمى را در اختيار داعيان الىاللّه و مبلّغان اسلام قرار داده. كِى چنين چيزى در اختيار شما بود؟ امروز يك طلبهى فاضل در تلويزيون مىنشيند نيم ساعت حرف ميزند، ده ميليون، بيست ميليون مستمع از روى شوق به حرف او گوش ميدهند. كِى چنين چيزى براى من و شما در طول تاريخ روحانيت، از اول اسلام تا حالا، وجود داشته؟ اين اجتماعات بزرگ كِى وجود داشت؟ اين نمازجمعهها كِى وجود داشت؟ اين همه جوان مشتاق و تشنهى معارف كِى وجود داشت؟ امروز اين جوانهاى دانشجو و غير دانشجو را كه مشاهده ميكنيد - حالا من دانشجوها را ميگويم - همهشان تقريباً و تغليباً مشتاقند از مفاهيم اسلامى و معارف اسلامى چيزهائى را بشناسند و چيزهائى را بفهمند و سر در بياورند.
من و شما بايد زمينه فراهم كنيم كه بتوانيم به آنها جواب دهيم. اين فرصت تا امروز كِى براى روحانيت وجود داشته؟ علاوه بر اين، ابزارهاى تسهيلكننده، مثل رايانهها و ارتباطات اينترنتى و فضاى مجازى و سايبرى هم كه الان در اختيار شماست. اگر بتوانيد اينها را ياد بگيريد، ميتوانيد يك كلمه حرف درستِ خودتان را به هزاران مستمعى كه شما آنها را نميشناسيد، برسانيد؛ اين فرصت فوقالعادهاى است؛ نبادا اين فرصت ضايع شود. اگر ضايع شد، خداى متعال از من و شما روز قيامت سؤال خواهد كرد: از فرصت اين همه جوان، اين همه استبصار، اين همه ميل و شوق به دانستن، شما براى ترويج معارف اسلامى چه استفادهاى كرديد؟ نظام اسلامى يك چنين خدمتى به ما معممين و روحانيون كرده. مگر ميتوانيم خودمان را كنار بگيريم؟
اين كه يك آقائى در يك گوشهاى عبايش را بكشد به كول خودش، بگويد من به كارهاى كشور كار ندارم، من به نظام كار ندارم، افتخار نيست؛ اين ننگ است. روحانى بايد از وجود يك چنين نظامى كه پرچمش اسلام است، قانونش فقه اسلامى است، با همهى وجود استقبال كند. مراجع تقليد كنونى، مكرر متعددىشان به بنده گفتند كه ما تضعيف اين نظام را به هر كيفيتى حرام قطعى ميدانيم. خيلىشان از روى لطف به من پيغام ميدهند يا ميگويند كه ما تو را مرتباً دعا ميكنيم.
اين نشان دهندهى قدرشناسى از نظام اسلامى است. حالا يك معممى يك گوشهاى بيايد خودش را از نظام كنار بگيرد؛ بهانه هم اين است كه ما فلان انتقاد را داريم. خيلى خوب، صد تا انتقاد داشته باش؛ دويست تايش به خود ما عمامهاىها وارد است. مگر به ما انتقاد وارد نيست؟ وجود انتقاد و عيب در يك مجموعه مگر موجب ميشود كه انسان اين همه محسّنات و نقاط قوت را در آن مجموعه نبيند و ملاحظه نكند؟ در روحانيت هم همين جور است؛ عيوب الى ماشاءاللّه. بنده آخوندم، طلبه هستم، از قبل از بلوغ طلبه بودم تا الان؛ بيائيد براى شما همين جا يك فهرست از بر بنويسم. صد تا اشكال در ما هست؛ اما اين صد تا اشكال موجب ميشود ما از روحانيت اعراض كنيم؟ ابداً. در مقابل اين صد تا اشكال، هزار تا حُسن وجود دارد. در كسر و انكسار مصالح و مفاسد است كه انسان ميتواند خط مستقيم را پيدا كند.
حوزههاى علميه بايد خود را سربازان نظام بدانند، براى نظام كار كنند، براى نظام دل بسوزانند، در خدمت تقويت نظام حركت كنند؛ و اين درست عكس آن چيزى است كه سياست سرويسهاى امنيتى انگليس و آمريكا و اسرائيل و ديگران و ديگران دنبال ميكنند. آنها تلاش ميكنند بلكه بتوانند يك منفذى پيدا كنند. يك آخوندى يك گوشهاى حرفى ميزند، كه علىالظاهر برخلاف خواست و فهم و عقيدهى كلى نظام است، بزرگش ميكنند؛ آن آدم را اگر كوچك هم باشد، از او يك تصوير بزرگى درست ميكنند، براى اينكه فاصلهى بين نظام و روحانيت را برجسته كنند؛ القاء كنند كه چنين فاصلهاى وجود دارد. بنابراين حوزههاى علميه نميتوانند سكولار باشند. اينكه ما به مسائل نظام كار نداريم، به مسائل حكومت كار نداريم، اين سكولاريسم است.