۲۷ مهر ۱۳۹۱ - ۱۴:۴۵
سهم ما در مقابله با جنگ نرم......

آيا فتنه ديگري در راه است؟‏

بزرگان دو جناح سياسي، اصرار داشتند که نبرد انتخابات، رقابت برادران، يا رقابت بين سليقه‌هاست، ولي اين‌ها، همه تعارف بود؛ نبرد دو جناح، عملاً يک نبرد فرقه‌اي کوبنده ميان نيروهاي انقلاب بود.
کد خبر : ۸۳۵۷۴
به گزارش سرویس وبلاگ صراط، سهم ما در مقابله با جنگ نرم در آخرین به روز رسانی خود نوشت:
 
•‏تا سال هزار و سيصد و هشتاد و هشت، رقابت‌هاي سياسي، متکي بر جبهه‌بندي کوبنده ايدئولوژيک بود، و اين جبهه‌بندي ايدئولوژيک، هر هشت سال يک بار، مردمي را که براي حفظ "اصل اسلام"، احساس خطر مي‌کردند، و واقعاً احساس خطر مي‌کردند، به گسترده‌ترين وجهي به پاي صندوق‌هاي رأي مي‌کشانيد.
•‏ هر چند، اغلب، بزرگان دو جناح سياسي، اصرار داشتند که نبرد انتخابات، رقابت برادران، يا رقابت بين سليقه‌هاست، ولي اين‌ها، همه تعارف بود؛ نبرد دو جناح، عملاً يک نبرد فرقه‌اي کوبنده ميان نيروهاي انقلاب بود.
•‏ خب، پس از رويدادهاي سال هشتاد و هشت، که ناخواسته، يکي از دو جناح رفت و در باغ سفارت و بي بي سي، مشغول خوردن پلو شد، فضا فراهم گرديد که در متن جناح مقابل، رقابت‌هايي فعال شود که خصوصاً از سال گذشته، همچون رقابت پيشين چپ و راست، رنگ و بوي خشني به خود گرفت.
•‏ رقابت امروز، ميان (1) اصولگرايان، (2) جبهه پايداري، و (3) خط دولت، يک رقابت تند و شکننده است، که مي‌توان توقع داشت که لااقل به اندازه نبردهاي جناحي گذشته تلفات داشته باشد. شمار زيادي از افرادي که دلسوز و متعهدند، متهم خواهند شد، و بسياري از حکما و فضلا، از بيم ناتواني از مداخله مؤثر در فضاهاي فتنه‌آلود پياپي، شتر انقلاب را به حال خود رها خواهند کرد.
•‏ سئوال من اين است که آيا اين نحو رقابت کوبنده قابل اجتناب نيست؟
‏•‏ آيا براي ادامه انگيزه‌هاي مردم براي مشارکت در انتخابات، رقابت‌هاي کوبنده ايدئولوژيک لازم است؟
•‏ آيا مي‌توان واقعاً جنگ ميان عقيده‌ها را به رقابت‌هاي فني برادران بر سر سليقه‌ها تبديل کرد؟
•‏ به عبارت ديگر، آيا رقابت سياسيون، مي‌تواند سنخي از امر به معروف و نهي از منکر دو گروه شود که هر دو، در يک جبهه ايدئولوژيک هستند؟
•‏ اين فرمول، دقيقاً چيزي است که نيست. آنچه امروز، در رقابت‌هاي سياسي درون جمهوري اسلامي در شرف وقوع است، بازتوليد همان دوگانگي‌ها با همان ميزان خشونت و خصومت است؛ شايد بيشتر.
•‏ دموکراسي و نهادهاي معيوب‌اش و خصوصاً مطبوعات بيمار و پرخاشگر، امروز، فوتبال را به افليج و انسداد کامل رسانده‌اند، و دو روز بعد، سراسر جامعه را خشک و تسليم خواهند کرد. کپي‌برداري جنبه‌هاي سطحي مردم‌سالاري، بدون چارچوب‌هاي لازم بومي مورد نياز، برون‌دادهاي غير قابل تحملي را توليد کرده است. اين نوع از مردم‌سالاري، مطبوعات مخرب، رقابت‌هاي سياسي ويرانگر، بي‌ادبي‌هاي ناجور، و ناهمسازي‌هاي مستمر را به جامعه ما تزريق کرده است و همه را آزار مي‌دهد. در نهايت، اين وضع، به بي‌ميلي گسترده براي ورود و مشارکت در امور عمومي منجر خواهد شد.
•‏ من، در آستانه انتخابات رياست جمهوري آتي که از هم‌اکنون نشان مي‌دهد، آبستن فتنه و خصومت مجدد است، وظيفه خردمندان اين جامعه را دفع شر مقدر مي‌دانم. آشکار است که گفتگوها به درستي صورت نمي‌گيرد. آشکار است که خصومت‌ها، جاي قضاوت‌ها را گرفته است. تعارف‌بردار نيست که نبرد به نام عقيده‌ها، جاي رقابت سليقه‌ها را گرفته است. و روشن است که آن چه در ميان است، گفتگوهاي فني و تکنيکي بر سر حل مسائل نيست؛ تسويه حساب‌هايي است که به نام اصول کلي صورت مي‌گيرد. و در اين خبط و خطا، همه طرف‌ها کم و بيش مقصرند.
‏ ‏ تز اصلي
‏•‏ دقيقاً منظور از رقابت سليقه‌ها، به جاي نبرد به نام عقيده‌ها چيست؟
‏•‏ آن چه من از اين عبارت مي‌فهمم، اين است که افراد دخيل در رقابت، در اصول کلي مندرج در منويات کلي فقيه جامع‌الشرايط حاکم شرع، مشترک‌اند، و تنها به لحاظ فني و تکنيک‌هاي تحقق اصول، اختلاف نظر دارند.
•‏ رابطه رقباي سلايق، از فرمول "رُحَمَاء بَينَهُمْ" (فتح/29) + "َلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ" (کهف/6) تبعيت مي‌کند.
•‏ رابطه آن‌ها بر سبيل امر به معروف و نهي از منکر، و مشفقانه است.
•‏ تحقق اين قواعد عمومي، بر شرايط واقعي رقابت سياسي، تمرکز رقابت‌ها بر سر "مسائل فني" را ايجاب مي‌کند.
•‏ يک بخش از ماجرا برمي‌گردد به اين که آيا جناح‌هاي سياسي و فکري حاضر، آماده ورود فعال و معنادار در رقابت‌هاي فني هستند؟ يک فرض آن است که چون چنين آمادگي‌اي را ندارند، رقابت‌ها را به سمت کليات غيرفني مي‌کشانند که خود و ديگران توان اداره آن را دارند.
‏‏ برهان اول: ارزش‌ها و معيارهاي مشترک
•‏ اگر مردم‌سالاري ديني را به عنوان تحقق گسترده امر به معروف و نهي از منکر بينگاريم، آن وقت، بايد پذيرفت که مردم‌سالاري ديني، مستلزم سطح قابل ملاحظه‌اي از بلوغ و پختگي اجتماعي است.
•‏ تحمل امر به معروف و نهي از منکر، بردباري، و در عين حال، توان مسئولانه‌اي براي پيشبرد برنامه‌هاي مردم‌سالارانه، ويژگي لازم عامليت‌هاي مردم‌سالاري ديني است. بايد بپذيريم که ايام رونق و افول مردم‌سالاري ديني، تابع مستقيمي از ميزان فرهيختگي جامعه ديني است. شهروند قدرتمند و حکيم (با بصيرت)، يکي از الزامات شکل‌گيري مردم‌سالاري ديني است. انسان، در درون جامعه، به عنوان فردي آزاد، مختار و داراي آگاهي شکل گرفته و به او مسئوليّت‌هايي وانهاده شده و اختياراتي واگذار گرديد.
•‏ مردم‌سالاري ديني را بايد حاصل جهاد "عميق" + "مستمر" اجتماعي، و دستاورد تحولات فکري و فرهنگي به شمار آورد. جايي که افراد از ماهيّت مسايل اجتماعي آگاه نمي‌شوند، يا ابزارهاي موجود از جواب‌گويي به اين مشکلات ناتوانند، فرصت‌هاي مشارکت اجتماعي و حس قوي اجتماعي هم پايين‌تر خواهد بود.
•‏ شهروند نيرومند امروز، به عنوان يکي از پيام‌ها يا برآيندهاي حجم وافر اعتماد شناخته مي‌شود، آن‌چه که در اعتماد، بيش از همه موجبات شکل‌گيري اين مهم را در بر دارد، روابط برابر و افقي ميان افراد درون گروه يا، حتي، ميان گروه‌هاي مختلف است.
•‏ روابط ميان کنشگران اجتماعي و تأثير و تأثيرات آن‌ها بر يکديگر، محيط اطراف آن‌ها را به صورت شبکه‌اي با هنجارها، ارزش‌ها و قواعدي مانند اعتماد و مشارکت تبديل نموده، و بدين‌سان، موجب توان ايجاد تغيير در وضعيت سياسي مي‌گردد.
•‏ همه روابط، تعاملات و همکاري‌ها، ريشه در ارزش‌ها و معيارهاي جامعه دارند. چنين  ارزش‌ها و هنجارهايي افراد را فارغ از هر گونه دغدغه‌اي به ايفاي نقش‌ها و اعمال خويش ترغيب مي‌کند.
‏ ‏برهان دوم: اعتماد
‏•‏ خب؛ به اتکاء ارزش‌ها و معيارهاي مشترک، اعتماد پديد مي‌آيد، که به افراد کمک مي‌کند تا يکديگر را به عنوان "خودي" تلقي کنند و نسبت به يکديگر، تعهد "رُحَمَاء بَينَهُمْ" + "لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ" احساس نمايند.
•‏ اعتماد، متکي به فرض کلي رأفت يا دست کم پرهيز از خصومت از جانب طرف‌هاست. اعتماد، دست‌مايه اصلي غلبه بر مسايل کنش جمعي و تسهيل اقدامات مشترک جمعي است. مشارکت فعال در امور عمومي، زندگي نهادي قوي، و روابط افقي نيرومند متقابل و مبتني بر همکاري، نتيجه وجود اعتماد است.
•‏ اعتماد را مي‌توان وجود مجموعه بسنده‌اي از ارزش‌ها و هنجارهاي نيرومند تعريف کرد که اعضاي گروهي که همکاري و تعاوني ميانشان لازم است، در آن سهيم هستند. شکل‌گيري اعتماد، مستلزم، شفافيت قواعد مرزبندي‌ها نيز هست. لغزش در مرزبندي‌هاست که اعتماد را مي‌گسلد. اعتماد، حاصل شبکه‌اي بادوام از روابط کم و بيش نهادينه شده آشنايي و شناخت متقابل است.
•‏ روابط اعتماد در سه حوزه، خود را نشان مي‌دهند: نخستين حوزه، اعتماد شهروندان به همشهري‌هاي خود يا مقوله فرعي دنياي ديگران است. حوزه دوم اعتماد به نخبگان سياسي يا نخبگان ساير بخش‌ها از قبيل نمايندگان مذهبي، رسانه‌ها، پليس، دادگاه، ارتش يا پزشکان است. اعتماد نخبگان به يکديگر سومين حوزه اعتماد را تشکيل مي‌دهد. هر سه نوع اعتماد، البته، راه را براي تعامل اجتماعي و گسترش امر به معروف و نهي از منکر با فرمول "رُحَمَاء بَينَهُمْ" + "لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ" باز مي‌نماياند.
•‏ فرهنگ امر به معروف و نهي از منکر، هنگامي در جامعه پا مي‌گيرد که اکثريّت قابل ملاحظه‌اي از افراد و گروه‌هاي اجتماعي و احزاب سياسي، حق موجوديّت يکديگر را به رسميت بشناسند و اصل عدم برتري بالقوّه ميان يکديگر را پذيرفته، بر اين اصل، تفاهم اصولي داشته باشند و شفقت و خيرخواهي حاصل از اين تفاهم را ملاک عمل و اساس رقابت سياسي و اجتماعي خود قرار دهند. بر اين مبنا، فرهنگ شفقت و صلح پايدار، چيزي جز تعميم فرهنگ امر به معروف و نهي از منکر نيست. احترام و به‌رسميت‌شناسي، در عين، عدم بي‌تفاوتي اخلاقي و تلاش براي تداوم شرايط اخلاقي همزيستي. اگر فرهنگ امر به معروف و نهي از منکر که به عنوان مجموعه روابط و اساس فکري بينش جامعه مردم‌سالاري ديني بيان مي‌شود پذيرفته گردد، امکان تجديد حيات انحصارطلبي و ديکتاتوري به مرور زمان ريشه‌کن مي‌کند.
‏ ‏ برهان سوم: هيئت‌هاي اجتماعي
‏•‏ حاصل اشتراک در ارزش‌ها و معيارها، و اعتماد، و شفافيت مرزبندي‌ها، تشکيل هيئت‌هاي اجتماعي به عنوان شبکه‌هاي مشارکت است که به نوبه خود، بر تحکيم و گسترش خود اعتماد نيز اثرگذارند.
•‏ هيئت‌هاي اجتماعي، مجموعه تشکل‌هاي اجتماعي و سياسي قانونمند و مستقل گروه‌ها و اقشار اجتماعي است که از يک طرف، تنظيم کننده خواست‌ها و ديدگاه‌هاي اعضاي خود بوده و از طرف ديگر، منعکس‌کننده اين خواست‌ها و ديدگاه‌ها به نظام سياسي و جامعه جهت مشارکت در تصميم‌گيري‌هاي اجتماعي و سياسي است. هيئت‌هاي اجتماعي، شهروند قدرتمند را تثبيت کرده و به نهادها و ارگان‌هاي اجتماعي موجود معرفي مي‌نمايد.
•‏ وجود شبکه‌هاي مشارکت اجتماعي در هر جامعه‌اي، بيان‌گر ميزان اعتماد آن مي‌باشد. هر قدر شبکه‌هاي مشارکت، در يک جامعه گسترده‌تر باشد، نتيجه مي‌گيريم که اعتماد غني‌تري بين اعضا جريان دارد، و وقتي افراد تصميم مي‌گيرند که به گوشه‌اي بخزند و سر خويش گيرند و به کار خويش بروند، آن وقت، واضح است که مکانيسم‌هاي اعتمادساز کار خود را بدرستي انجام نمي‌دهند. در جوامعي که اعتماد اجتماعي و همکاري متقابل بين افراد ضعيف است، گسيختگي و شکاف‌هاي ژرفي ميان گروه‌ها مشاهده مي‌گردد. در چنين جوامعي، بايد انتظار فتنه و پارانوياي گسترده اجتماعي (همه‌دشمن‌پنداري‌ها) را داشت. و به استناد شرايط موجود، من فکر مي‌کنم که مجدداً، به سوي يک فتنه جديد گسيل مي‌شويم.‏