"صراط" - سرویس فرهنگی/ سال ها گذشت و اينك اين منم. ناآشنايي از آن سوي نسبت هاي نسبي و سببي و اين همه آويزان كه معلوم نيست بي هيچ نسبتي در دل و ديده و فكر و عمل، چگونه خود را به تو مي آويزند و حظ خود مي برند و زحمت تو مي دارند.
نه؛ من نه با تو نسبت سبب و نسب دارم و نه ميلي كه از تو آويزان شوم كه از اين اتصال ها و اتصالي ها زخم ها خورده ام كه... بماند.
نسبت من با تو از لابلاي كلمات تو مي آيد و آيين تو كه راستي و درستي بود و صداقت و صراحت.
تو براي من نه قابي هستي در پس خاك خوردگي طاقچه دلم و نه مينياتوري از كلمات گزيده و بي جهت، كه در تعلق مادي اين و آن معلق مانده باشد.
تو براي من سيد شهيدان اهل قلمي و يادگاري هايت بهتر و بيشتر از هر كس و ناكسي گويا و جوياي توست.
تو را به نام شهادت و سينما مي شناسم و عجبا از تو كه تو بودي آن چنان و اين چنين خيلي دور و خيلي نزديك.
و اهل دل مي دانند كه اگر جز اين بود، تو نبودي آنچنان كه بودي و هستي و خواهي بود...
تو به من و ما نشان دادي كه مي توان در وادي حيرت و غفلت و ظلمت و دروغ گام نهاد و از مرز باريك ميان كفر و ايمان گذشت و در سيطره بلامنازع فريب و نيرنگ، به تماشاگه راز بار يافت و به شهادت ايمان و يقين نشانگر خدا و آسمان شد.
تو مصداق بارز ظهور ناب شهاب ثاقب در پرده پنداري شدي كه دريدي به مدد مجاهدت و شهامت و شهادت.
و سينما ميداني شد براي اعتمادبه نفس دوباره ايمان و تو راز هويداي آن بودي.
باري؛ فقر كلمات در ارائه تصويري از تو بارزترين تصور از ماهيت دنياست در مصاف با دل و اهلش.
تو با همان قلم كه «فتح خون» را نوشتي، «سرگيجه» را ستايش كردي و از «انفجار اطلاعات» گفتي و از غفلت فراگير امروز و آدميانش.
اينك اما جاي خالي تو در ميان ما و سينما و شهادت، مثل ماهي در محاق يا خورشيدي در پس ابراندودي تلخ و تيره دي، زجري است غمبار حرماني تلنبار شده در ميانه روزمرگي و روي و ريا و حرافي و... جاي خالي عشق و رنگ آبي اش!
يا بگذار اين طور بگويم كه در ميان آدمياني كه به درد بي دردي مبتلا و مشغول آموزش گام به گام خنثي گري و بي تفاوتي و آسودگي اند چه دريغ آلود و حسرت بار است خاطره ستيهندگي و صراحت و صداقت تو كه اين زمان و زمانه تشنه قطره اي از آن درياست كه تو بودي.
محمدرضا محقق / به مناسبت 19شهريور، سالگرد ولادت شهيد سيدمرتضي آويني