" صراط ورزشی " - از اولین مرتبه ای که کارلوس کی روش در بازی دوستانه با ماداگاسکار روی نیمکت تیم ملی ایران نشست تا چهارشنبه گذشته که تیم ملی در امان با اردن مساوی کرد، قریب به 400 روز می گذرد. در فوتبالی که دربدر به دنبال «تحول» و «خروج از رخوت» است، حضور یک مربی سرشناس با کارنامه ای مملو از اسم های بزرگ، از منچستر یونایتد و رئال مادرید تا تیم ملی پرتغال، یک «اکازیون واقعی» بود.
فوتبال دوستان ایرانی پیش از این دیده بودند، صندلی بزرگ هدایت تیم ملی کشورشان چقدر ساده، به نام های کوچک تعارف می شود و بی دلیل نبود که همگی یکصدا فدراسیون ضعیف و پرانتقاد کفاشیان را به خاطر این «حسن انتخاب» ستودند. اما آیا این مربی بزرگ و نامدار در این چهارصد روز توانسته، باعث ایجاد «تحول» در فوتبال ملی ایران شود؟ و یا اگر بخواهیم سطح توقع مان را تقلیل دهیم، آیا «نشانه های تحول» در تیمی که این روزها کی روش به زمین می فرستد، دیده می شود؟
با یک نگاه منصفانه، به جز یک استثنا، یعنی بازی ایران و بحرین در ورزشگاه آزادی که شوق فوتبال را دوباره در سطح ملی زنده کرد، در بقیه موارد تیم ملی ایران به طرز حیرت آوری، قابل پیش بینی، بی برنامه و کسالت آور بازی می کند. هیچ تغییر و تحولی در کار نیست و متاسفانه نشانه های امیدوارکننده ای هم دیده نمی شود.
یک دیدگاه غالب در دفاع از تیم کارلوس کی روش این است که «تیم ملی جای آموزش نیست و از این کوزه لیگ، همین تیم ملی می تراود» در درستی این گزاره شکی نیست، ولی دقیقاً مشکل آن است که مربی تیم ملی توجهی به لیگ و افت و خیزهایش ندارد و با کمی تغییر، همان نفراتی را مدام به اردو فرا می خواند که یک سال و چند ماه پیش دعوت می کرد. عادلانه قضاوت کنیم؛ آیا در همین هفت هفته ای که از لیگ گذشته، مدافع و هافبک آماده تر از علی حمودی، مازیار زارع و قاسم حدادی فر نداشتیم؟ این سه نفر که امروز در اردو حضور دارند، فصل پیش خیلی درخشان بودند که دعوت به تیم ملی، پاداش عملکرد یک فصل فوق العاده شان باشد؟ بازیکنان بین المللی هستند که انتظار داشته باشیم در «روز مسابقه» از پتانسیل های خود استفاده کنند؟
از یک منظر به نظر می رسد کارلوس کی روش، نوعی نگاه توأم با تحقیر نسبت به بازیکنان شاغل در ایران دارد و بین «حسن» و «حسین» تفاوت چندانی قائل نیست. انگار در نظر مربی پرتغالی تیم ملی، همه بازیکنان ایرانی که در لیگ داخلی بازی می کنند، سر و ته یک کرباس هستند و به همین دلیل است که بازیکن دورگه شاغل در لیگ 2 سوئد، به همتایان ایرانی خود در تیم ملی ترجیح داده می شود. علیرضا حقیقی تقریباً 270 روز است که در یک بازی رسمی به زمین نرفته و قبل از آن هم در پرسپولیس، دروازه بان شش دانگی نبوده اما به صرف ذخیره بودن در لیگ روسیه، حضور خود در تیم ملی را گارانتی کرده است. با این منطق، امیر شاپورزاده بدشانس بود که دوره حضورش در بوندس لیگا2 با دوره مربیگری کی روش همزمان نبود، وگرنه هافبک چپ ثابت تیم ملی می شد.
***
در فیلم سوته دلان ساخته مرحوم علی حاتمی دیالوگ ماندگاری با این مضمون از زبان یکی از بازیگران شنیده می شود: «توی خواننده ها، یکی ش میشه قمر، باقی... ای .. می خونن» اگر 400 روز پیش از آمدن کارلوس کی روش به شوق آمدیم، برای این بود که تصور می کردیم او همان «قمر» فوتبال ایران خواهد شد که کاری خواهد کارستان ولی در این مدت، متفاوت تر از مربیان پیشین تیم ملی ایران نبوده است. در فضای رسانه ای این روزها که منتقدان کی روش بی درنگ متهم به «نفهمی» می شوند و با پرسش «تو بیشتر می فهمی یا کی روش؟» ناگزیر به سکوت می شوند، چاره ای نیست جز ابراز امیدواری های کلیشه ای و آرزوی صعود به جام جهانی..... به امید صعود تیم ملی ایران به جام جهانی 2014 !
فوتبال دوستان ایرانی پیش از این دیده بودند، صندلی بزرگ هدایت تیم ملی کشورشان چقدر ساده، به نام های کوچک تعارف می شود و بی دلیل نبود که همگی یکصدا فدراسیون ضعیف و پرانتقاد کفاشیان را به خاطر این «حسن انتخاب» ستودند. اما آیا این مربی بزرگ و نامدار در این چهارصد روز توانسته، باعث ایجاد «تحول» در فوتبال ملی ایران شود؟ و یا اگر بخواهیم سطح توقع مان را تقلیل دهیم، آیا «نشانه های تحول» در تیمی که این روزها کی روش به زمین می فرستد، دیده می شود؟
با یک نگاه منصفانه، به جز یک استثنا، یعنی بازی ایران و بحرین در ورزشگاه آزادی که شوق فوتبال را دوباره در سطح ملی زنده کرد، در بقیه موارد تیم ملی ایران به طرز حیرت آوری، قابل پیش بینی، بی برنامه و کسالت آور بازی می کند. هیچ تغییر و تحولی در کار نیست و متاسفانه نشانه های امیدوارکننده ای هم دیده نمی شود.
یک دیدگاه غالب در دفاع از تیم کارلوس کی روش این است که «تیم ملی جای آموزش نیست و از این کوزه لیگ، همین تیم ملی می تراود» در درستی این گزاره شکی نیست، ولی دقیقاً مشکل آن است که مربی تیم ملی توجهی به لیگ و افت و خیزهایش ندارد و با کمی تغییر، همان نفراتی را مدام به اردو فرا می خواند که یک سال و چند ماه پیش دعوت می کرد. عادلانه قضاوت کنیم؛ آیا در همین هفت هفته ای که از لیگ گذشته، مدافع و هافبک آماده تر از علی حمودی، مازیار زارع و قاسم حدادی فر نداشتیم؟ این سه نفر که امروز در اردو حضور دارند، فصل پیش خیلی درخشان بودند که دعوت به تیم ملی، پاداش عملکرد یک فصل فوق العاده شان باشد؟ بازیکنان بین المللی هستند که انتظار داشته باشیم در «روز مسابقه» از پتانسیل های خود استفاده کنند؟
از یک منظر به نظر می رسد کارلوس کی روش، نوعی نگاه توأم با تحقیر نسبت به بازیکنان شاغل در ایران دارد و بین «حسن» و «حسین» تفاوت چندانی قائل نیست. انگار در نظر مربی پرتغالی تیم ملی، همه بازیکنان ایرانی که در لیگ داخلی بازی می کنند، سر و ته یک کرباس هستند و به همین دلیل است که بازیکن دورگه شاغل در لیگ 2 سوئد، به همتایان ایرانی خود در تیم ملی ترجیح داده می شود. علیرضا حقیقی تقریباً 270 روز است که در یک بازی رسمی به زمین نرفته و قبل از آن هم در پرسپولیس، دروازه بان شش دانگی نبوده اما به صرف ذخیره بودن در لیگ روسیه، حضور خود در تیم ملی را گارانتی کرده است. با این منطق، امیر شاپورزاده بدشانس بود که دوره حضورش در بوندس لیگا2 با دوره مربیگری کی روش همزمان نبود، وگرنه هافبک چپ ثابت تیم ملی می شد.
***
در فیلم سوته دلان ساخته مرحوم علی حاتمی دیالوگ ماندگاری با این مضمون از زبان یکی از بازیگران شنیده می شود: «توی خواننده ها، یکی ش میشه قمر، باقی... ای .. می خونن» اگر 400 روز پیش از آمدن کارلوس کی روش به شوق آمدیم، برای این بود که تصور می کردیم او همان «قمر» فوتبال ایران خواهد شد که کاری خواهد کارستان ولی در این مدت، متفاوت تر از مربیان پیشین تیم ملی ایران نبوده است. در فضای رسانه ای این روزها که منتقدان کی روش بی درنگ متهم به «نفهمی» می شوند و با پرسش «تو بیشتر می فهمی یا کی روش؟» ناگزیر به سکوت می شوند، چاره ای نیست جز ابراز امیدواری های کلیشه ای و آرزوی صعود به جام جهانی..... به امید صعود تیم ملی ایران به جام جهانی 2014 !