۱۴ شهريور ۱۳۹۱ - ۰۹:۰۲

جادوي‌كلاه‌قرمزي و نكات فراموش‌شده

عروسك‌هاي‌ محبوب تلويزيوني دهه ۶۰ و ۷۰ و همتايان نوپديد آنها در دو سال گذشته، اين روزها نبض سينماي ايران را در دست گرفته و تازه‌ترين اثر سينمايي‌شان خوب مي‌فروشد.
کد خبر : ۷۷۶۶۶
به گزارش صراط، جذب درآمد ۵/۲ ميليارد توماني فروش طي دو هفته در سينماي ايران كه البته نيمي از آن بدون در دست داشتن سالن‌هاي مدرن و درجه يك سينمايي پايتخت كسب شده است، در ساده‌ترين شكل ممكن يادآور چند نكته فراموش شده در سينماي ملي ماست كه گويا قرار نيست از سوي سينماگران ديگر به اين زودي‌ها ديده شود.

سال‌ها پيش سيدمرتضي آويني در قالب يادداشت‌هاي سينمايي خود به اين نكته معترف بود كه مهم‌ترين عامل در موفق بودن يا نبودن در سينما شناخت و توانايي به كار بردن عنصري به نام جذابيت در ساخت اثر سينمايي است و عروسك‌هاي جادويي ايرج طهماسب و حميد جبلي اين روزها نشان مي‌دهند كه اين درس را خوب ياد گرفته و پس داده‌اند. كلاه قرمزي و پسرخاله قبل از هر چيز نمايشي است از تدبير سازنده آن در جذب سالم و بدون حاشيه مخاطب به سوژه‌هاي اجتماعي؛ سوژه‌هايي كه با زباني غير از زبان عرف براي مخاطب روايت مي‌شود؛ زباني كه جدي نيست و در عين حال لودگي هم نمي‌كند، به دنبال تصويرسازي‌هاي غلوآميز نيست، قهرمانانش با مردم نشسته روي صندلي‌هاي سينما چندان تفاوتي نمي‌كنند، جنسشان يكي است و قابل لمس هستند، در همان كوچه و خيابان راه مي‌روند، ادعاهاي روشنفكرمآبانه ندارند، زندگي‌شان هم قرار نيست ناگهان از اين رو به آن رو شود، عشق رمانتيك ندارند و در عين حال وضعيت ‌عاطفي سوررئال هم ندارند، نان بربري مي‌خورند، دعوا مي‌كنند و گاهي هم گريه!

لفاظي‌ها، نافهمي‌ها، خنده‌ها و وارونه نگاه كردن اين عروسك‌ها به دنيا و نيز ايجاد موقعيت‌هاي طنز بكر كه در كمتر برنامه رسانه ملي مي‌توان سراغي از آنها گرفت به سرعت آنها را با محبوبيت روبه‌رو كرد و طبيعي است كه علاقه‌مندان به آنها اين روزها در سالن‌هاي نمايش‌دهنده اين اثر دوباره به دنبال آن بگردند. «كلاه قرمزي و بچه ننه» يادآور نوستالژي‌هاي دو نسل از ايران است. اگر روزي روزگاري نه چندان دور «قيصر» چنين نقشي در سينماي ايران برعهده داشته‌ است اما اين روزها ديگر بار جايگاه خود را به اين عروسك و شيطنت‌هاي او و همراهانش واگذار كرده است؛ عروسكي كه آوازخواني‌هاي او با يك الاغ در كوچه، حتي براي چند ثانيه گاه به جاي خنده، اشكي نوستال‍‍ژيك را هم بر چشم مخاطب مي‌نشاند و خاطرات او را زنده مي‌كند.

از سوي ديگر «كلاه قرمزي و بچه ننه» فارغ از تمامي جنجال‌هاي پبراموني خود براي اكران و جداي از اينكه در چند سالن سينما و به چه كيفيتي به نمايش درآيد، نشان داد كه اثري متكي به خود به شمار مي‌رود؛ فيلمي كه جز چند عروسك كه حتي لباس آنها در چند سال اخير نيز عوض نشده و لفاظي‌هاي آنها، سرمايه ديگري براي عرضه ندارد و صد البته طهماسب و جبلي در اين مورد به درستي سرمايه‌گذاري كرده‌اند.

كلاه قرمزي و پسر خاله الگوي ساده مخاطب‌شناسي در كنار جذابيت بصري و شنيداري را با چاشني برافروخته كردن حس نوستالژيك مخاطبان دهه ۶۰ و ۷۰ خود كه اين روزها خود صاحب فرزند هستند، مخلوط كرده و ملغمه‌اي ۵/۱ ساعته براي مخاطبش فراهم مي‌آورد.
 
شايد سينماگران ايراني كمتر باورشان شود اما مخاطب سينما در جهان و به ويژه سينماي ايران كمتر از نگاه جشنواره‌اي به سينما نگاه مي‌كند. سينما جايي براي تفريح او است، نه برآوردن احساسات روشنفكرمآبانه‌اش و بر همين اساس است كه وقتي به تماشاي جادوي عروسكي طهماسب و جبلي مي‌نشيند، راحت بر صندلي تكيه داده و تا انتها در سالن مي‌ماند، شايد كمي هم بخندد و مهم‌تر از همه آنها در خارج از سالن سينما به همه كساني كه دنبال راهي براي تجربه چنين حسي هستند هم اين فيلم را پيشنهاد مي‌كند.

موفقيت كلاه قرمزي و پسر خاله از سوي ديگر مرهون نكته‌سنجي و واقع‌بيني سازندگان آن در ايجاد ارتباط مناسب با مخاطبانشان نيز است. تجربه موفق ساخت چند برنامه تلويزيوني هر چند مناسبتي و تلاش براي ايجاد مديوم‌هاي تازه نمايشي در آن و دخالت دادن ماجراهاي حقيقي از زندگي اجتماعي با چاشني طنز نيز در فروش قابل اعتناي اين اثر بي‌تأثير نيست.

كلاه قرمزي و ساير عروسك‌هاي همراهش در اين سال‌ها روي فرش قرمز راه نرفته‌اند، اسير مبالغ پروژه‌هاي ميلياردي نشده‌اند، بر سر ارزشي‌بودن يا نبودنشان چندان دعوايي نيست، در ليست سياه نرفتند، در نمايش‌ها و حضور تلويزيوني خود طعنه سياسي نزدند، به شهرستان‌ها سفر نكردند كه براي ديدنشان هجوم مخاطبان موجب كشته شدن تعدادي از آنها زير دست و پاي سايرين شود، آوازخوان نشدند، آلبوم موسيقي به نام خود بيرون نياوردند، تبديل به مدل نشدند، دماغ و گونه و ابرويشان را عمل نكردند، فيلم‌هاي خانوادگي‌شان به وب پا نگذاشت و حضوري در مراسم شبانه آنچناني نداشتند، كسي در شب سال نو به استوديوي پخش زنده دعوتشان نكرد و حتي براي حضور در جشنواره فيلم فجر نه كلاه بر سر خودشان گذاشتند و نه بر سر مخاطبانشان.

اين سرمايه‌گذاري در نهايت امروز به جايي منتهي شده است كه مخاطب مشكل‌پسند سينماي ايران حاضر شده است به پاس اين ثبات به ديدار خانوادگي با آنها برود، با آنها بخندد و گريه كند و اين اقبال اين روزها به اندازه‌اي است كه در تهران براي ديدن آنها بايد از چند روز قبل برنامه‌ريزي كرد.

اما سؤال اصلي در اين است كه چرا تازه‌ترين حضور سينمايي كلاه قرمزي با اقبالي روبه‌رو شده كه ديدن آن در سالن سينما نياز به برنامه‌ريزي قبلي و رزرو بليت پيدا كرده است؟ پاسخ ساده است.

اين فيلم چيزي را به نمايش مي‌گذارد كه در هيچ اثري مشابه نمي‌توان آن را ديد؛ چيزي مانند آرزوها و آمال فراموش شده همه مخاطبانش كه گاه با شوخي و گاه با طعنه نداشتن و فراموشي‌اش به او يادآوري مي‌شود.

جوان آنلاین / حميد نورشمسي