به گزارش سرویس وبلاگ صراط، نویسنده وبلاگ منم سلام در آخرین به روز رسانی وبلاگ خود نوشته است:
دعاي روز هفدهم ماه خدا
اللهمّ اهْدِنی فیهِ لِصالِحِ الأعْمالِ واقْضِ لی فیهِ الحَوائِجَ والآمالِ یا من لا یَحْتاجُ الى التّفْسیر والسؤالِ یا عالِماً بما فی صُدورِ العالَمین
صَلّ على محمّدٍ وآلهِ الطّاهِرین
................................
خدایا در این روز مرا به کارهاى شایسته و اعمال نیک راهنمایی فرما و در آن، حاجتها و آرزوهایم را برآور
اى آن که نیاز به تفسیر و سؤال ندارد اى دانا به آنچه در سینه هاى جهانیان است
درود فرست بر محمد و خاندان پاک او .
................................
هفده روز است رمضانى شده اى، و بهرهمند از راهنمایى هاى پروردگارت. از او - كه داناست به آنچه در دل توست و بى نیاز است از سؤال و تفسیر- بخواه تا حاجات و آرزوهاى تو را برآورد.
نزول قرآن از سطح ربوبی به سطح انسان فهم
در معنای انزال يك نكتهی كوتاهی را عرض میكنم: انزال يعنی (نازل شدن) از بالا به پائين فرو فرستادن در زبان عربی كه میگويند نزول باران، چون باران از بالا میآيد پائين، ( در بالا و پائين مادی و محسوس ) در يك مواردی پائين آمدن محسوس نيست و بالا و پائينی، بالا و پائينی مادی نيست. در اعتبارات عربی گفته میشود كه مثلاً: پيام فلان شخص امير را از محل او نازل كردند (فرو فرستادن) ممكن است آن جايی كه امير در آن ساكن هست يك زيرزمينی باشد، اما نمیگويند پيام امير از زير زمين بالا آمد اينجا پائين و بالائی مادی مورد نظر نيست، بلكه چون مقام امير را مقام والايی فرض كرده، میگويد: پيام او بر رعيتش كه از او پائينتر بود نازل شد. (اين تعبير، عربی است) پس نزول قرآن ونزول وحی الهی به اين خاطر تعبير به نزول میشود كه از ساحتالوهيت و از پيشگاه خداوند متعال كه يك ساحت والا و بالايی است،به سمت انسان كه در مرتبهی پائين و نازلی است فرود میآيد. اين يك اعتبار است و به يك اعتبار ديگر كه دقيقتر است، از اعتبار اول: مفاهيم كلی در كليت خودشان در حالی كه به شكل حقيقت خودشان هستند در يك سطح دست نيافتنیاند و اگر بخواهند به مغزهای انسانها منتقل بشوند بايستی به سطح كلمات تنزل كنند سطح حقيقت از سطح كلمات والاتر و بالاتر است. مثلاً: مسئلهی وجود خدا، يا وحدانيت خدا كه در قرآن مكرر ذكر شده يك حقيقت والايی است، اگر اين حقيقت بخواهد به ذهن انسانها منتقل بشوند، محتاج اين است كه در قالب كلمات قرار بگيرد، يعنی تنزل كند به شكل كلمات و به شكل امواج صوتی كه متكی بر دهان و زبان و حنجرهی انسانهاست در بيايد و اين را میگويند نزول.
معارف الهی از سطح الوهيت و ربوبيت خود كه در حد نفس معارف و اصل معارف است، تنزل میكند به شكل الفاظ و كلمات در میآيد و از دل پيغمبر بر زبان پيغمبر جاری میشود و از زبان پيغمبر در فضا پخش میشود و مستمعين آنرا میشنوند و قبل از آن هم كه به ذهن پيغمبر (ص) بيايد، چون پيغمبر(ص) در مرحلهی مادی است و يك بشر است برای اينكه به سطح پيغمبر برسد، باز از سطح ربوبی تنزل پيدامیكند (اين هم خودش يك تنزل است) و از ساحت پروردگار اين معرفت قرآنی فرود میآيد تا میرسد به قلب پيغمبر، يعنی بر پيغمبر نازل میشود. پس وقتی معرفت قرآنی به شكل انسان فهم درمیآيد اين تنزلی است كه آن معرفت از جايگاه خود پيدا كرده تا رسيده به سطح قابل دسترسی انسان، و به فرض محال اگر فرض میكرديم: بنابود اين معرفت را به شكلی در بياورند كه حيوانات هم بفهمند، باز يك تنزل بيشتری لازم داشت، كه البته چنين فرضی واقعيت خارجی ندارد، اما چون مرتبهی حيوان پائينتر از مرتبهی انسان است، اگر قرار بود اين آيات به حيوان هم برسد باز بايد از اين سطحی كه برای انسان قابل فهم و دسترسی هست بيشتر تنزل پيدا میكرد، و اگر فرض كنيم كه به جمادات هم برسد باز تنزل بيشتری لازم داشت كه به اين در قرآن اشاره شده میفرمايد: لوانزلنا هذا القرآن لرايته خاشعاً متصدعاً من خشية الله در اینجا آیه را با تعبیر «لو» آورده، و «لو» اگرِ نشدنی را گویند، یعنی آنجائی كه كار ممكن نیست انجام بگیرد آن را با «لو» میآورند.
اگر ما اين قرآن را بركوهی (كه يك جماد است) نازل میكرديم آنوقت میديدی كه كوه در مقابل خدا خاضع میشد و از خشيت الهی متلاشی میگشت، كه البته اين آيه جزو آن آيات قابل تدبر قرآن است كه خودش هم بلافاصله میفرمايد: «وتلك الامثال نضربها للناس لعلهم يتفكرون»: اين مثلها را برای انسانها میزنيم تا قدری فكر كنند، كه متأسفانه فكر و تدبر در آيات قرآن بين مردم ما معمول نيست، ولذا خوب است پيرامون همين آياتی كه الآن ما معنی میكنيم قدری تأمل كنيد و فكر كنيد.
بیانات آقا در جلسه نهم تفسیر سوره بقره +
پرسش و پاسخ (سوره بقره)
از ظاهر بعضى آيات، گمراه شدن انسان توسط خدا فهميده مىشود، آيا چنين برداشتى صحيح است؟ مثلاً؛ «ختم اللّه على قلوبهم» يا «طبع اللّه» يا «يضلل اللّه» و «تذلّ من تشاء»
خير؛ زيرا مگر مىشود خداوند اين همه پيامبر و كتب آسمانى را براى هدايت انسان بفرستد؛ آنگاه خودش او را گمراهش كند؟!
بنابراين، معناى گمراه كردن خداوند اين است كه انسان با اختيار خودش راه انحرافى را انتخاب مىكند و خداوند كيفر او را بستن راه نجات و هدايت قرار مىدهد.
به يك مثال توجه كنيد: سارقى وارد منزل مىشود و براى سرقت به زير زمين مىرود؛ امّا صاحب خانه متوجه شده، در را روى او قفل مىكند و به پليس خبر مىدهد. در اينجا صاحب خانه دزد را گرفتار و راه را بر او مىبندد؛ ولى اين عمل، كيفر حركت آزادانه خود سارق است.
آرى، انسان ابتدا خودش راه لجاجت و خلافكارى را پيش مىگيرد و خداوند او را در آن راه حبس مىكند. «و ما يضلّ به الاّ الفاسقين»(بقره، 26)، «يطبع اللّه على كلّ قلبٍ متكبّر جبّار»(مؤمن، 35)، «طبع اللّه عليها بكفرهم»(نساء، 155)
كسانى كه با كمال جسارت به انبيا مىگويند: خواه شما موعظه كنيد يا موعظه نكنيد، ما سخن شما را نمىپذيريم. «سواء علينا أ وَعَظت أم لم تكن من الواعظين»(شعراء، 136.) در قيامت هم مىگويند: «سواء علينا أجزعنا»( ابراهيم، 21.)
مگر مىشود باور كرد كه خداوند اين همه پيامبر را با كتب آسمانى بفرستد و سرانجام انسان مجبور به انحراف باشد. آرى، اگر انسان راه ضلالت و گمراهى را انتخاب كرد، بدون شك عواقبى متناسب با آن خواهد داشت. چنانكه منافقان مىگويند: «انّما نحن مستهزؤن»(بقره، 14) ما اهل ايمان را مسخره مىكنيم، خداوند مىفرمايد: «اللّه يستهزء بهم»(قره، 15)
امام رضاعليه السلام مىفرمايد: خداوند اهل مكر و خدعه و استهزا نيست؛ ليكن جزاى مكر و خدعه و استهزا را مىدهد.
كوتاه سخن آنكه هركس راه فسق را پيش گيرد، خداوند او را در مسير انحراف قرار مىدهد. «و ما يضلّ به الاّ الفاسقين»(بقره، 26) و هر كس راه خدا را پيش گيرد، هدايت مىشود. «يهدى اليه من أناب»(رعد، 37)، «يهدى به اللّه من اتّبع رضوانه»(مائده، 16)، «و الذين جاهدوا فينا لنهدينّهم سُبُلَنا»(عنكبوت، 69.)
درس هایی از المراقبات میرزا جواد آقا ملکی تبریزی
تدبر در قرآن
خداى متعال مى فرمايد: «افلا يتدبرون القرآن ام على قلوب اقفالها؛ چرا در قرآن انديشه نمى كنند؛ يا بر دلهايشان قفلهايى است .» كسى كه در قرآن تدبر و انديشه مى كند بايد به اندازه تدبرش معنى كلام و بزرگى آن و عظمت گوينده را فهميده ، و در هنگام قرائت با حضور قلب بوده و در آن انديشه نمايد؛ منظور از كلام را بفهمد و موانع فهم را از بين ببرد؛ تا آنگاه انديشه و درك او بيشتر شده و به عوالم زيبا و مقامات بالايى برسد. رعايت بعضى از امور مذكور لازم بوده و رعايت بعضى از آنها واجب نيست ، گر چه خيلى مفيد و سودمند است .
فهم معناى قرآن
منظور از فهميدن معناى كلام خدا اين است كه اجمالا بداند كه كنه قرآن از انوار خدا بوده و در عالمها مظاهرى دارد كه اين مظاهر نيز تاءثيراتى دارد. در عوالم آخرت صورتى مانند صورت پيامبران ، فرشتگان و بندگان صالح خدا داشته ، در اين شكل سخن گفته ، در پيشگاه خداوند شفاعت كرده و شفاعت او قبول مى شود و شافعى است پذيرفته شده و راستگويى است كه تصديق شده است . در حقيقت جلوه اى از جلوه هاى خداى بزرگ است . مطالبى كه درباره قرآن گفتيم همگى برگرفته از روايات اهل بيت (عليهم السلام ) بود؛ كسانى كه متولى قرآن بوده و از آن جدا نمى شوند. هر چيزى در قرآن بيان شده ، و دانش آنچه بوده و خواهد بود، در آن است ؛ و نورى است كه خداوند بوسيله آن كسانى را كه پيرو خوشنوديش باشند به راههاى سلامتى راهنمايى نموده ، و با اذن خود آنان را از تاريكيها خارج و به راه راست هدايت مى كند؛ حتى حقيقت آن در بعضى عوالم با حقيقت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) و جانشينان پاك او يكى است . چنانچه اين فرمايش اميرالمؤ منين (عليه السلام ): «انا القرآن الناطق ؛ من قرآن ناطق هستم .» از اين مطلب پرده بر مى دارد.
تمام كلام اين كه قرآن حقيقتى دارد. و حقيقت او بگونه اى است كه اين علوم به كنه شناخت آن نمى رسد. و او چنان است كه خداى متعال فرموده است : «جز دست پاكان به آن نمى رسد.» درك حقيقت قرآن ملازم با شناخت عظمت آن و شناخت عظمت آن ملازم با درك عظمت گوينده آن است ؛ بنابراين كسى كه آن را بدينگونه شناخت ، بايد هنگام تلاوت آن حضور قلب داشته و هنگام قرائت ، سعى كند در آن تدبر كرده و سعى كند منظور سخن ، اشارات و نكات قرآن را بفهمد. و بدين ترتيب به علم مبداء و معاد - كه همان علم به خدا، فرشتگان ، كتابهاى او و روز قيامت و شناخت حقيقت اشيا مى باشد - كه در قرآن هست دست يابد. از اميرالمؤ منين (عليه السلام ) روايت شده است كه فرمودند: اسرارى كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) با من در ميان مى گذاشت از مردم نمى پوشاندم و فقط در جايى آن را كتمان مى كردم كه كسى كه توان فهم كتاب خدا را داشته باشد نمى يافتم .
منبع : المراقبات میرزا جواد ملکی تبریزی / ص 221 +
قول امروز ما
نسبت به دیگران بدگمان نباشیم.