به گزارش سرویس وبلاگ صراط، نویسنده
وبلاگ منم
سلام در آخرین به روز رسانی وبلاگ خود نوشته است:

دعای روز چهارم ماه
خدا
اَللّهُمَّ قَوِّنى فيهِ عَلى اِقامَةِ اَمْرِكَ
وَاَذِقْنى فيهِ حَلاوَةَ ذِكْرِكَ وَاَوْزِعْنى فيهِ لاِدآءِ شُكْرِكَ
بِكَرَمِكَ
وَاحْفَظْنى فيهِ بِحِفْظِكَ وَسَتْرِكَ يا اَبْصَرَ
النّاظِرينَ
................................
خدايا نيرو ده مرا در اين ماه براى برپا داشتن فرمان
و دستورت و بچشان به من شيرينى ذكرت و به من ياد ده
در اين ماه طرز بجا آوردن سپاسگزارى خود را به
بزرگواريت و نگاهم دار در آن
به نگهدارى و محافظت خود اى بيناترين بينايان
................................
چهار روز است كه درهاى آسمان به رويت گشوده شده.
براى بر پاداشتن فرمان و دستور خدا برخيز آنگونه كه شايسته است و سپاسگزارش باش.
بىشك پروردگارت به احوال تو بيناترين بينايان است .
منزلت و پیشوایی قرآن در زندگی
قرآن در آیات فراوانی به بیان منزلت رفیع و شأن والای خویش پرداخته است تا هیچ
کس حجتی در رویگردانی از قرآن نداشته باشد و کسی هم که به قرآن روی میآورد، با
معرفت و بینش در وادی آن گام نهد. اهل بیت(علیهم السلام) که عارف به حقیقت قرآن
هستند، همپای آن، این منزلت و فضیلت را به خوبی تبیین کردهاند. اینک نمونهای از
سخنان امام حسن مجتبی(علیه السلام) در این خصوص ذکر میشود:
اربلی از امام حسن(علیه السلام) نقل میکند که فرمود: در این قرآن، چراغهای نور
و شفای سینههاست. پس باید سالک، در نور آن سلوک کند و با این ویژگی، دل خود را
لگام زند؛ زیرا این اندیشیدن (و از نور قرآن بهرهبردن) حیات دل بیناست؛ همان سان
که آدمی در تاریکی ها، با (تابش) نور، روشنایی میگیرد.1
دیلمی میگوید: امام حسن(علیه السلام)فرمود: در دنیا جز این قرآن، چیزی باقی
نمانده است. پس آن را امام و پیشوای خود قرار دهید تا شما را به هدایت (فطرتتان)
راهنمایی کند. سزاوارترین مردم به قرآن، کسی است که به آن عمل میکند؛ هر چند آن را
حفظ نکرده باشد و دورترین مردم از قرآن، کسی است که به آن عمل نمیکند؛ هر چند آن
را بخواند. 2
در این حدیث، مقصود امام حسن(علیه السلام) این است که قرآن کریم را امام و
پیشوای خویش در سیره عملی و زندگانی قرار دهید و بر اساس آن عمل کنید.
1 / کشف الغمه، ج1، ص5732
/ إرشاد القلوب دیلمی، ص79
امام حسن (ع) و مرد شامی
مردي از اهالي شام ميگويد:
روزي در مدينه شخصي را ديدم با چهرهاي آرام و بسيار نيكو و داراي حسن جمال كه
تا به حال چنين مردي نديده بودم و به طرز زيبايي هم لباس پوشيده و سوار بر مركبي
بود دل من به طرف او مايل شد و درباره او پرسيدم، گفتند: او حسن بن علي بن ابي طالب
ـ عليه السّلام ـ است.
با شنيدن نام او خشمي سوزان سرتا پاي وجودم را فرا گرفت و بر علي بن ابي طالب
حسد بردم كه چگونه او چنين پسري دارد. پيش او رفته و پرسيدم آيا واقعاً تو فرزند
علي ـ عليه السّلام ـ هستي؟ (گويا مرد شامي همان طور كه گفته شد علي ـ عليه السّلام
ـ را سزاوار داشتن چنين فرزندي نميديد و اين هم در اثر تبليغات سوء معاويه در شام
بوده است.) وقتي تأييد كرد، من او و پدرش را ناسزا گفتم.
پس از آن كه به ناسزاگويي پايان دادم، به من سلام كرده و خنديد و پرسيد: آيا
غريب هستي؟
گفتم: آري.
فرمود: با من بيا گويا امر بر تو مشتبه شده است اگر چيزي بخواهي به تو عطا
ميكنم اگر طلب ارشاد كني تو را هدايت ميكنم و اگر در حملِ بار كمك بخواهي كمكت
ميكنم و اگر گرسنه باشي تو را سير ميكنم و اگر برهنه باشي تو را ميپوشانم و اگر
محتاج باشي بينيازت ميكنم و اگر رانده شدهاي تو را پناه ميدهم و اگر مهمان ما
باشي تا وقت رفتن از تو پذيرايي ميكنم زيرا كه در خانه ما به روي هر نيازمند و
درماندهاي باز است. مرد شامي چون اين سخنان را كه از روي حلم و بردباري امام بيان
ميشد شنيد، شروع به گريستن كرد و گفت: شهادت ميدهم كه توئي خليفة خدا در روي زمين
و خدا بهتر ميداند كه رسالت و خلافت را در كجا قرار دهد. پيش از آنكه تو را ملاقات
كنم تو و پدرت دشمنترين خلق در نزد من بوديد و حالا كه تو و پدرت را شناختم
محبوبترين خلق خدائيد نزد من. گويا پس از اين برخورد، امام مرد شامي را به خانة
خود ميبرند و تا مدتي كه در مدينه بود ميهمان حضرت بود و از محبّان و مريدان امام
مجتبي ـ عليه السّلام ـ شد و ديدگاهش نسبت به خاندان پيامبر دگرگون و در زمرة
شيعيان اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ داخل گرديد.
درسی از علامه میرجهانی
ارادت به امام حسن (ع)
هر چند علامه شیفته و علاقمند به تمام اهلبیت و حضرت صاحب الامر( ع) بودند،
اما ارادت و احترام خاصی نسبت به کریم آل طه حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام)
داشتند و ایام ولادت و شهادت این ابر مرد مظلوم دنیای اسلام را ارج می
نهادند.
علامه می فرمودند:
خود حضرت امام حسین (علیه السلام) ، نیز شیفته امام حسن علیه السلام بوده
است.
کرامت و بخشش
علامه میرجهانی در کنار همه فضایل و ویژگیهایی که داشتند از خط زیبایی نیز
برخوردار بودند.
در زمان جوانی یکی از ثروتمندان جرقویه (محله تولد و سکونت علامه در کودکی و
نوجوانی) از ایشان در خواست می کند که یک قرآن با خط زیبا برایش بنویسند و در مقابل
سی تومان (به ارزش حدود هشتاد سال پیش) به علامه بپردازد.
علامه میرجهانی پس از کتابت قرآن، آن را می برند و تحویل او می دهند. اما آن
فرد به هر دلیل از پرداخت سی تومان مقرر خودداری می کند و در عوض غلات زیاد ( گندم،
جو، ارزن و ...) به آقا می دهد و علامه آنها را در انبار منزل ذخیره می کنند.
پس از مدتی قحطی منطقه آنها را فرا می گیرد و قیمت غله بسیار بالا می رود. در
چنین شرایطی افراد سودجو و طماعی پیدا می شوند که از فرصت سوء استفاده کرده، پول و
اشیاء قیمتی مردم از قبیل طلا، نقره و ... را به قیمت کم و ناچیز گرفته و در قبلا
آنها مقدار اندکی غلات با قیمت گزاف می دهند.علامه هنگامیکه اوضاع را این چنین می
بینند اعلام می کنند:
هر کس احتیاج به غلات دارد بیاید، وسایل و اشیائی ودیعه بگذارد و غلات مورد
نیاز خود را ببرد.
درضمن اسم صاحبان آنها را هم یادداشت می نموده اند.
بعد از سه ماه که با الطاف حضرت حق (جل و علی) قحطی بر طرف می شود، علامه
اعلام می کنند که افراد بیایند و وسایل به ودیعه گذاشته شده را بگیرند، و در مقابل
غلات هیچ بهایی از مردم دریافت نمی کنند.
مطالب بیشتری از درس اخلاق علامه میرجهانی +
قول امروز من
از این پس بیشتر از قبل به قرآن اهمیت بدهم،
آیه هایش را بخوانم و به معنایش توجه کنم و سعی کنم آن را در زندگی به کار
گیرم.