چهارشنبه ۱۷ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ساعت :
۳۱ تير ۱۳۹۱ - ۱۵:۴۶
شاهدان شهید...بچه های آسمان

نگاهی بر ((دلیل))

از گشت برگشته،خسته و درمانده که جواب علی آقا رو چی بدم.چندبار از دمدمه های غروب تا کله سحر رفته بودم مسیر رو شناسایی کنم اماهمون اول کار با بچه ها می خوردیم به میدان مین و موانع،علی آقا وضعیت تنگه سومار رو می خواست؛
کد خبر : ۷۲۰۲۹
به گزارش سرویس وبلاگ صراط ؛ نویسنده وبلاگ شاهدان شهید...بچه های آسمان در وبلاگ خود نوشته است:

((دلیل))،دفتر یادکرد و مرور خاطرات یکی از نوابغ ناشناخته  دفاع مقدس است.در این اثر خاطرات از زبان راویان متعدد روایت شده است ولی ترتیب و توالی زمانی و بازآفرینی خاطرات در یک زنجیره ی روایتی خواننده را به سمتی می برد که با توس زندگی شهید علی چیت سازیان از طفولیت تا شهادت گام به گام همراه می شود.

این اثر بهانه ای برای یافتن شریعه زلالی است که خواننده عطشناک را  به پای زمزم اندیشه مرام و جهاد اسوه های استان همدان می رساند.

در  کتاب می خوانیم:

از گشت برگشته،خسته و درمانده که جواب علی آقا رو چی بدم.چندبار از دمدمه های غروب  تا

کله سحر رفته بودم مسیر رو شناسایی کنم اماهمون اول کار با بچه ها می خوردیم به میدان

مین و موانع،علی آقا وضعیت تنگه سومار رو می خواست؛
یعنی خیلی جلوتر از اونجا که ما کپ

می کردیم،مسئول تیم شناسایی بودم.گزارش رو باید می دادم.اما چطوری؟گفتم نمی شه!

جواب نداد.گفتم چندبار رفتیم،از هر طرف سیم خارداره و میدان مین به معلوم که یه کم عصبی شده.

آخه وقتی غیرتی می شد،چشمای سبزش رو می رفت به یه گوشه.داشتم عذر و بهانه می آوردم

 که فریاد زد.مگه ما امام زمان(عج)نداریم؟این رو با تمام وجودش فریاد کرد.و گفت:همین العان برید

 مات و درمانده گفتم:حالا؟تو روز روشن؟!گفت:همین العان و رفتیم و شد.

در صفحه 155 می خوانیم:

تو دهنا افتاده بود:از خط عراقیها رد میشه و می ره کربلا،زیارت می کنه و بر می گرده و بعدش می ره

تو صف غذا عراقیها.دم آخر هم چندتا اسیر و کت بسته می آره!

دم تانکر داشت وضو می گرفت.انگار آب وضو با اشک چشماش قاطی بود.گفت برید به بچه ها

بگید راضی نیستم کارایی رو که نکردم به من نسبت بدن!

کتاب ((دلیل)) به قلم حمید حسام ،در324 صفحه همراه با آلبوم تصاویر از علی چیت سازیان و

 همرزمانش به عرضه گردیده است.