به گزارش صراط به نقل از رویداد 24، نویسنده با مرور شکستهای گذشته از برجام تا حملات اخیر، تأکید میکند فشارهای داخلی ایران و تناقضهای سیاست آمریکا شرایط را برای توافق بزرگ نامساعد کرده و تنها توافقهای کوچک و موقت محتمل است.
دالیا دسّا کیِی پژوهشگر ارشد در مرکز برکل دانشگاه UCLA، مدیر «ابتکار معماریهای امنیت منطقهای» و نویسندهٔ کتاب «خصومت ماندگار: شکلگیری سیاست آمریکا در قبال ایران» است، در اکونومیست نوشت: امسال با وعدهٔ گفتوگو آغاز شد. اما پس از پنج دور مذاکرات میانجیگرانهٔ عمان میان ایالات متحده و ایران، دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، دستور داد نیروهای مسلح کشورش در حملهٔ اسرائیل به ایران در ماه ژوئن مشارکت کنند. بمبافکنهای B-۲ آمریکا، سختترین تأسیسات هستهای جمهوری اسلامی را هدف قرار دادند؛ تأسیساتی که آقای ترامپ اعلام کرد «نابود شدهاند». اکنون او ادعا میکند که دوباره بر «قطار صلح» سوار شده و در ماه اکتبر به کنست اسرائیل گفت که «دست دوستی و همکاری» به سوی ایران «گشوده است». در نوامبر، هنگامیکه در کاخ سفید کنار محمد بن سلمان، ولیعهد عربستان سعودی نشسته بود، اصرار کرد که ایرانیها «شدیداً مایل به رسیدن به یک توافق» هستند و علاوه بر این، او «کاملاً آمادهٔ آن است و ما با آنها گفتوگو میکنیم».
در ادامه این مطلب آمده: پس آیا توافقی در راه است؟ احتمال چنین چیزی پایین است. تفکر جادویی برای ایجاد یک پیشرفت واقعی کافی نیست، بهویژه وقتی طرفین سابقهٔ طولانیِ خصومت آمریکا و ایران را دارند.
در واقع، علاقهٔ فعلی آقای ترامپ به دستیابی به یک توافق، ادامهٔ سلسلهای طولانی از تلاشهای مشابه اوست که هیچکدام این الگوی دشمنی را تغییر ندادند. از زمان انقلاب ۱۹۷۹ ایران، بارها پیش آمده که شرایط ژئوپلیتیکی برای ایجاد یک گشایش مساعد بوده و رؤسایجمهور آمریکا—از رونالد ریگان تا جو بایدن—وسوسه شدهاند که آن را دنبال کنند. اما اقدامات ایران که خصمانه با منافع آمریکا بوده، و همچنین ذهنیت ضدایرانی در سیاست آمریکا، کار را برای تصمیمگیرندگان آمریکایی جهت تغییر مسیر دشوار کرده است. این گشایشها در نهایت به بنبست خوردند و گاهی به درگیری مستقیم نظامی منجر شدند؛ از جنگ نفتکشها در دههٔ ۱۹۸۰ گرفته تا حملات ماه ژوئن گذشته. حتی توافق هستهای «برجام» در سال ۲۰۱۵ نیز، در دورهٔ باراک اوباما—که او هم به ایران «دستی از دوستی دراز کرده بود» —به آن اندازه که بسیاری امید داشتند، تحولبرانگیز نبود.
اگرچه گذشته همیشه مقدمهٔ آینده نیست، اما دلایلی وجود دارد که شک کنیم این بار اوضاع متفاوت باشد، علیرغم این دیدگاه رایج و عجیب در میان تحلیلگران سیاست خارجی که آقای ترامپ توانایی «شعبدهطور» دارد تا کارهایی را انجام دهد که دیگران نتوانستهاند انجام دهند. بیاعتمادی میان آمریکا و ایران همیشه شدید بوده، اما با توجه به سابقهٔ آقای ترامپ، اکنون مشکل بزرگتری است: خروج او از توافق هستهای، سیاست «فشار حداکثری»، حملهٔ آمریکا در دورهٔ اول ریاستجمهوریاش که به ترور قاسم سلیمانی، فرمانده ارشد نظامی ایران، منجر شد، حمایت تمامقد او از حملهٔ اسرائیل و مشارکت در آن. غیرقابلپیشبینیبودن او نیز تنها کار دیپلماسی را دشوارتر میکند.
البته یک استدلال مخالف هم وجود دارد: اینکه ایرانِ تضعیفشده چارهای جز بازگشت به میز مذاکرات نخواهد داشت. وضعیت اقتصادی کشور و بحرانهای شدید آب و انرژی، فشارهای اجتماعی داخلی را تشدید میکند؛ عواملی که ممکن است ایران را به سمت امتیازدهی هستهای برای رفع تحریمها سوق دهند. در حالی که ایران با انزوای فزایندهای روبهروست—حتی متحدانی مانند روسیه و چین نیز در حملهٔ ژوئن نتوانستند یا نخواستند از آن محافظت کنند—سران ایران نمیخواهند روند بهبود روابط با کشورهای عربی خلیج فارس را به خطر بیندازند. عربستان سعودی از بازگشت به دیپلماسی حمایت میکند و در تلاش است آن را تسهیل کند.
اما همهی تصمیم گیران ایران ممکن است مشتاق یک توافق نباشد. پس از حملهٔ ژوئن، ایران همکاری با آژانس بینالمللی انرژی اتمی را کاهش داد. برنامهٔ موشکی خود را بازسازی میکند و همچنان بر حق خود برای غنیسازی اورانیوم اصرار دارد. حملات ژوئن ممکن است در مباحثات داخلی، استدلالهای مربوط به گزینهٔ هستهای را تقویت کرده باشد. رهبران ایران دائماً تهدید میکنند که اگر دوباره هدف قرار گیرند، حملهای حتی ویرانگرتر علیه اسرائیل انجام خواهند داد؛ تهدیدهایی که نشان میدهد آنها همانقدر که بر گفتوگو تکیه میکنند، روی بازدارندگی نظامی نیز حساب میکنند تا از وقوع یک جنگ دیگر جلوگیری کنند. از آنجا که حملهٔ ژوئن دقیقاً زمانی رخ داد که طرفین در حال گفتوگو بودند، طبیعی است که فایدهٔ دیپلماسی در داخل ساختار ایران محل اختلاف باشد.
در هر حال، تعهد خود آقای ترامپ به دیپلماسی نیز ممکن است ضعیف باشد. او پیامهای متناقضی ارسال میکند؛ دربارهٔ توافق صحبت میکند، اما از تحریمهای سختتر حمایت میکند، از جمله پشتیبانی از بازگرداندن تحریمهای سازمان ملل علیه ایران توسط اروپا.
او میگوید میخواهد از جنگها اجتناب کند، اما یک حملهٔ نظامی بیسابقه انجام داده است. مواضع دولت او در مورد شروط هستهای پس از جنگ ژوئن سختتر هم شده؛ بهطوریکه از تمایل اولیه برای پذیرش سطح پایین غنیسازی اورانیوم، دوباره به موضع حداکثریِ «غنیسازی صفر» بازگشته است؛ موضعی که برای ایران خط قرمز بوده و در مذاکرات پیشین نیز مانعتراشی کرده است. آقای ترامپ ممکن است مشتاق یک «پیروزی صلح» دیگر باشد، اما اگر توافقی قابلتحقق بهنظر نرسد، او بهراحتی میتواند دوباره به مسیر اجبار و فشار بازگردد.
تا به امروز، تلاشها برای بیثباتسازی حکومت ایران ناکام مانده، اما بعید است چنین بلندپروازیهایی از میان رفته باشند—بهویژه اینکه جنگ سایهٔ ایران و اسرائیل، شامل اقدامات متقابل خرابکاری و حملات سایبری، همچنان ادامه دارد. با وجود آسیبپذیریهای جمهوری اسلامی، این نظام دینی از خود تابآوری چشمگیری نشان داده است.
در مجموع، شرایط به نفع یک توافق بزرگ و بهتر که روابط ایران و آمریکا را بازتنظیم کند، نیست. در بهترین حالت، توافقهای محدود—محدودیتهای اندک هستهای در برابر رفع اندک تحریمها—شاید از بروز درگیری نظامی بیشتر جلوگیری کنند. آقای ترامپ پیشتر نیز یک توافق انجام داده بود؛ توافقی سرد و شوکآور که طی آن مخالفان ایرانی مقیم آمریکا را به ایران بازگرداند. اما تغییرات دگرگونکنندهای که بتواند ایران و آمریکا را از مسیر تقابل خارج کند؟ این همان تفکر جادویی بیشتر است.