دوشنبه ۲۷ مرداد ۱۴۰۴ - ساعت :
۲۶ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۴:۲۲
از «ابد و یک روز» تا «زن و بچه»

جایگاه نقش زن در فیلم‌های سعید روستایی

جایگاه نقش زن در فیلم‌های سعید روستایی
«فیلم با هوشمندی تمام، نشان می‌دهد که چگونه خردِ زنانه، هر چند هم منطقی، در مقابل تعصبات مردانه و نظام‌های زنگ‌زده سنت، محکوم به شکست است. لیلا درست مانند سمیه شکست می‌خورد، اما نه با سکوت و تسلیم، بلکه با اعتراض و کنشگری. در پایان، برادران به جان هم می‌افتند، پدر از احترام می‌افتد و لیلا در میانه این ویرانی تنها می‌ماند. این تنهایی، اگرچه تلخ است، اما سرشار از وقار است.»
کد خبر : ۷۰۹۳۸۹

حسین تهرانی طی یادداشتی در روزنامه اعتماد نوشت: در سینمای اجتماعی ایران، زن همواره یکی از پیچیده‌ترین و پنهان‌ترین عناصر روایی بوده است؛ نه فقط به دلیل محدودیت‌های رسمی و سانسور، بلکه به خاطر ساختارهای مردانه نهادینه شده در روایت، فرهنگ و حتی شکل تولید سینما. با این حال برخی فیلمسازان جوان‌تر در دهه اخیر کوشیده‌اند با نگاهی تازه‌تر و واقع‌گراتر نه فقط تصویر زن، بلکه کنش زنانه را در بطن روایت‌های خود بازآفرینی کنند.

سعید روستایی، با آنکه در آغاز کارش بیشتر به عنوان کارگردانی «مردمحور» شناخته می‌شد، رفته‌رفته به یکی از مهم‌ترین سینماگرانی بدل شد که توانست چهره‌ای پیچیده، چندلایه، انسانی و پرتنش از زن ایرانی معاصر در قاب‌هایش به تصویر بکشد.

او از فیلم «ابد و یک روز» که زن را در مرز بین قربانی و کنشگر قرار می‌دهد آغاز می‌کند، در «برادران لیلا» زن را در مرکز روایت اجتماعی و اخلاقی قرار می‌دهد و سرانجام در «زن و بچه»، تصویری کامل، عمیق و بسیار رئالیستی از زنِ تنها و مادرِ فرسوده در جامعه‌ای بی‌پناه می‌سازد؛ زنی به نام «مهناز» که با دو فرزندش، علیار نوجوان و دختر خردسالش، باید از یک زندگی فروپاشیده، خانه‌ای سرپا نگه دارد. 

در «ابد و یک روز»، سمیه، با بازی پریناز ایزدیار، نخستین نماد زن در سینمای روستایی است: دختری در آستانه ازدواجی تحمیلی که خانواده‌اش می‌خواهد از او به عنوان «آخرین راه‌حل» استفاده کند. در این فیلم، زن اگرچه مرکز تصمیم نیست، اما مرکز بحران است. همه چیز در خانه به سمیه گره خورده؛ از تنش‌های میان خواهران و برادران تا گفت‌وگوهای مادر درباره وضعیت آینده. سمیه در واقع محور احساسی فیلم است و آنچه روستایی با مهارت نشان می‌دهد، نه تصمیم‌گیری سمیه، بلکه ناتوانی‌اش از تصمیم‌گیری در میان هجوم انتظارها، فشارها و فقدان انتخاب واقعی است.

سکانس نهایی فیلم که در آن، کودکی سمیه را در سکوت از پنجره نگاه می‌کند، تنها وداع با خواهر نیست، بلکه وداع با هر امید و عزت‌نفس باقیمانده در خانواده است. سمیه می‌رود تا خانواده زنده بماند، اما آنچه واقعا قربانی می‌شود، نه فقط او، بلکه مفهوم «زیستن به اختیار» است. 

در «متری شیش و نیم»، فضای مردانه فیلم ظاهرا جایی برای حضور زن باقی نمی‌گذارد. اما سعید روستایی، با بهره‌گیری از یک سکانس کوتاه، یکی از تلخ‌ترین و سنگین‌ترین پرتره‌های زنانه را خلق می‌کند. در صحنه بازجویی پلیس (پیمان معادی) از نامزد سابق ناصر خاکزاد، قاچاقچی مواد مخدر، برای یافتن محل اختفای ناصر، با زنی روبه‌رو هستیم که حاضر نیست حتی به عشقی از دست رفته خیانت کند و در مقابل تهدید و تحقیر و خشونت لفظی پلیس آشفته می‌شود، به بغض می‌رسد، اما نشان می‌دهد که هنوز نگران مردی شرور است که روزگاری معشوقش بوده و تحلیلی درست از رابطه خودش با ناصر را به دست می‌دهد که نشانه درک انسانی او از آدم‌هاست و چه غوغایی می‌کند در این صحنه پریناز ایزدیار، اما همه این مقدمات، در «برادران لیلا» به شکلی جدید جمع می‌شود.

در این فیلم، روستایی برای نخستین‌بار، شخصیت زن را نه‌تنها در محور احساسی یا روانی، بلکه در مرکز عقلانی، سیاسی و طبقاتی روایت قرار می‌دهد. لیلا با بازی ترانه علیدوستی، نه دختری است در آستانه ازدواج و نه همسر رنج‌کشیده، بلکه خواهر و فرزند و زن کارمندی است که در دل بحران‌های اقتصادی، فساد دولتی، فروریزی نظام‌های حمایتی و فقر فرهنگی خانواده تلاش می‌کند تغییری واقعی ایجاد کند. او می‌خواهد با خرید مغازه‌ای به نام مادر، خانواده را از فروپاشی نجات دهد، اما با دیوارهای قطور سنت، غرور مردانه پدر مواجه می‌شود.فیلم با هوشمندی تمام، نشان می‌دهد که چگونه خردِ زنانه، هر چند هم منطقی، در مقابل تعصبات مردانه و نظام‌های زنگ‌زده سنت، محکوم به شکست است. لیلا درست مانند سمیه شکست می‌خورد، اما نه با سکوت و تسلیم، بلکه با اعتراض و کنشگری. در پایان، برادران به جان هم می‌افتند، پدر از احترام می‌افتد و لیلا در میانه این ویرانی تنها می‌ماند. این تنهایی، اگرچه تلخ است، اما سرشار از وقار است. 

و سرانجام، در فیلم «زن و بچه»، مهناز، زنی در میانه زندگی، با دو فرزند و بی‌پناه، نماد زن امروز ایران است: نه قربانی مستقیم خشونت مرد، بلکه قربانی سیستماتی‌زاسیونِ بی‌کسی، نبود حمایت نهادینه و ساختارهای فروپاشیده اجتماعی. مهناز زنی است که شوهرش مرده، اما نه خاطره‌ای از خشونت و تحقیر با خود دارد و نه تکیه‌گاهی برای آینده. 

او باید برای علیار، پسر نوجوانی که وارد مرحله‌ای بحرانی از هویت و بلوغ شده، هم مادر باشد، هم پدر، هم مشاور و هم مرزبان اخلاق. از سوی دیگر، دختر خردسالش، با نگاه‌های کودکانه، نیازهای عاطفی و بی‌پناهی‌اش، مهناز را در حالتی از فشار مضاعف قرار داده است. 

در «زن و بچه»، خبری از شخصیت مرد متجاوز، خشن یا قدرت‌طلب نیست. در عوض، فیلم نهادها را به عنوان مردان جدید نشان می‌دهد: مدیر مدرسه‌ای که با بی‌اعتنایی علیار را تهدید می‌کند، مددکار اجتماعی که با سردی پرونده را ورق می‌زند، کارفرماهایی که کاری ندارند یا ساختمانی که اجاره‌اش دیگر قابل پرداخت نیست. تمام این عناصر، ساختار مردانه‌ای هستند که نه با خشونت، بلکه با بی‌تفاوتی زن را له می‌کنند. 

مهناز مانند لیلا، شخصیتی عقل‌گراست. او فریاد نمی‌زند، از خود ضعف نشان نمی‌دهد، اما رفته‌رفته فرسوده می‌شود. در سکانسی که با علیار مشاجره دارد، واژه‌هایی میان آن‌ها رد و بدل می‌شود که از عمق زخم رابطه مادر و پسر حکایت دارد. علیار، پدر ندارد، جامعه را در حال پس‌زدن خود می‌بیند و مادرش را به عنوان «مانع» درک می‌کند. اما مهناز، اگرچه خسته است، هنوز تسلیم نشده. همچنان امید دارد، همچنان می‌جنگد و همچنان مراقب است که دختر کوچکش متوجه این تاریکی نشود. 

سکانس‌هایی مانند مراجعه مهناز به اداره یا سکانس تلخ دیدار با مدیر مدرسه یا صحنه‌هایی که با دختر کوچکش بازی می‌کند، لحظاتی هستند که روستایی از دل واقعیت روزمره، شعر می‌سازد؛ شعری درباره زنانی که هیچ کس برایشان شعری نمی‌گوید. 

*نویسنده، از داوران جایزه گلدن‌گلوب و عضو فدراسیون بین‌المللی منتقدین سینمایی و دبیر شورای نویسندگان نشریه اینترنتی سینمای بدون مرز است.