شاید بهتر بود شازده پهلوی پیش از برگزاری همایشش در مونیخ، پای حرف رجویستها مینشست تا آنها از راهی طی شده که ربع پهلوی تازه در آن قدم گذاشته با او سخن بگویند. البته دور از ذهن نیست که نمایش مونیخ بازی جدید پهلویها پشت دست منافقین و به دستور کارفرما باشد، به سودای آنکه به مادرخرجان اروپایی و غربی بفهمانند که بفرمایید «این هم آلترتانیو».
حضور سخنرانها و چهرههایی که در بهترین حالت، همان چاکران درباری سابقند هم برای تکمیل پازل این نمایش بود تا بگویند برای رؤیای براندازی هم متخصص داریم. توقف جنگ 12 روزه و دست برتر ایران در این دفاع، رؤیاهای شازده پهلوی را برباد داد و کارش را به بیمارستان کشاند. برگزاری این همایش و پوشش دقیقه به دقیقه رسانه صهیونیستی اینترنشنال قرار بود ریبرندی باشد، برای رؤیای از دست رفته شازده پهلوی و مقدمهچینی برای فاندبگیری جدید و تعریفی دقیقتر از آلترناتیو مورد نظر.
اما دستبوسی چاکران شازده و کعبه شدنش برای آدمهای اجارهای و ستایشهای نمادین از او بیشتر خبر از این میداد که ربع پهلوی حداقل به تشکیل فرقه پهلوی در کنار فرقه رجوی رضایت داده تا چند صباح باقی مانده زندگیاش را دلخوش به تحقق براندازی، با فرقه جدید روزگار بگذراند. واقعیت ماجرا نیز همین است؛ پهلویستها اگرچه در ظاهر در مقابل فهم مقاومت میکنند؛ اما به خوبی میدانند که نه تنها در میان مردم ایران، بلکه حتی در میان اپوزیسیون خارجنشین نیز مقبولیت ندارند.
از رجویستها بپرسید، آنها برایتان میگویند
ربع پهلوی تجربهای شکست خورده از راه انداختن کمپین و جمع کردن امضا در جریان ناآرامیهای 1401 دارد، اما این بار به گمان حمایت رژیم صهیونیستی این کمپین را راه انداخت و رسانه صهیونیستی اینترنشنال نیز پشت به پشت او، حرکت کرد. این بار البته همایشی هم برای کمپینش راه انداخت. اگر از جمعیت 50 نفره مقابل محل تجمع که دستمایه تمسخر کاربران فضای مجازی شده بگذریم، سالن محل برگزاری هم بیشتر از 100 نفر ظرفیت نداشت. اما برگزاری این همایشها، خیالبافی و برنامهریزی برای فردای براندازی و اجرای نمایشهای رسانهای برای اثبات آنکه نظام سیاسی ایران در موضع مظلوم قرار ندارد، اتفاق غریبی نیست. از زمانی که مسعود رجوی ناپدید شد، سازمان منافقین برای سفیدشویی و جلب مشروعیت، تنها به پوشیدن لباسهای رنگی و لبخندهای نمایشی اکتفا نکرد.
برگزاری همایشهای سالانه با جمعیت چندهزار نفری از اعضای سازمان منافقین در تیرانا یا پاریس، با صرف هزینههای هنگفت و با حضور چهرههای سیاسی و شناخته شده اروپایی و آمریکایی برگزار میشد. اعضای کنگره اروپا، سیاستمداران آمریکایی مثل پمپئو و جان بولتون هم پای ثابت این همایشها بودند و در ازای پولهای زیادی که برای سخنرانی در این همایش چند هزار نفری میگرفتند، از لزوم براندازی میگفتند و مریم رجوی را رئیسجمهور خودخوانده ایران خطاب قرار میدادند.
البته مریم رجوی هم در این همایشها از آنچه که باید برای براندازی در نظام سیاسی ایران انجام شود، میگفت. در آخرین نمونه و در جریان ناآرامیهای 1401 این رجویستها بودند که برای منزوی کردن ایران در مجامع بینالمللی به دنبال تعطیلی سفارتخانههای کشورهای اروپایی در ایران بودند؛ پروژهای که البته شکست خورد. آنچه ربع پهلوی روز شنبه در مونیخ اجرا کرد، نمایشی کوچک شده از مراسمی بود که فرقه رجوی تاکنون و در چندسال گذشته با آب و تاب فراوان آن را برگزار کرده بود.
مشابه همین نمایش را که روز شنبه برای چهرههایی که در جریان ناآرامیهای 1401 به خاطر خرابکاری یا همکاری با دشمن به دست قانون مجازات شده بودند، در مونیخ اجرا شد؛ سازمان منافقین در همین همایشهای سالانه و برای اعضایش که به انجام عملیاتهای تروریستی علیه مردم ایران میپرداختند، اجرا کرد. رجویستها چندسالی میشود این راه را رفتهاند و از همه مهمتر آنکه هم جمعیت و هم وزن مهمانهای دعوت شده در مراسم رجویها، با همایش مونیخ شازده قابل مقایسه نیست؛ اما همان هم برای مریم رجوی ریاستجمهوری به ارمغان نیاورد و براندازی را با وجود به کارگیری عملیات مهندسی و حمایت اتاقهای فکر آمریکایی، محقق نکرد. حالا تصور آنکه برگزاری همایشی نصفه و نیمه با جمعیتی 100 نفره میتواند در مقابل نظام سیاسی ایران قد علم کند و توجه قدرتهای غربی را برای حمایت از آنها جلب کند، تنه به تنه بلاهت میزند.
کارگزاران پهلوی موساد
البته در نوع مواجهه و رفتارهای سیاسی رجویستها و پهلویستها نقطه تمایزهایی هم وجود دارد. رجویستها از حدی از ضریب هوشی برخوردارند و کارهای کثیف و تعاملاتشان با رژیم صهیونیستی را پشت پرده نگه میدارند و حداقل در ظاهر از خود چهرهای بزک کرده نشان میدهند. در تعاملات شبهدیپلماتیک با کشورها، تلاش میکنند وجههای برای خود بسازند و اینطور القا کنند که وابستگی به دشمنان ایران ندارند.
کمااینکه در چند سال گذشته و مخصوصاً در بحرانهای اجتماعی، سازمان منافقین همکاریهای زیادی با موساد داشته و در مورد اخیر و در جریان جنگ 12 روزه هم عوامل وابسته به منافقین با حمایت رژیم در داخل خاک ایران، خرابکاری میکردند، اما با این حال منافقین در موضعگیریها برای اعمال جنگ روانی روی افکار عمومی مردم ایران، حمایتی ضمنی از رژیم صهیونیستی نمیکردند. اما پهلویستها از زمان شروع جنگ 12 روزه عملاً به سخنگوی فارسیزبان رژیم صهیونیستی تبدیل شدند.
هرزمان که بیبی در گفتوگوهای رسانهای مدعی میشد جنگ اسرائیل با مردم ایران نیست، رضا پهلوی هم پیام فاتحانه منتشر میکرد و این تجاوز و حملات پیدرپی صهیونیستها را نویدبخش تحولی تازه برای به ارمغان آوردن آزادی برای مردم ایران میدانست. روشن بود که مردم داخل کشور که به چشم میدیدند چه چیزی در حال وقوع است، به راحتی میتوانستند تشخیص دهند که پررنگ شدن همپیمانی رژیم با شازده پهلوی که ارتباط دوستانهشان سابقهای دیرینه دارد، برای چه چیزی است. همین حمایت بود که تیر خلاص را به پهلویستها زد تا آنجا که دیگر اپوزیسیون خارجنشین هم برای آنکه بدنام نشوند، فاصلهشان را با پهلویها حفظ کردند.
در شرایطی که حتی مقامات کشورهای اروپایی که با صهیونیستها ارتباطات و همکاری دارند نیز مجبور میشوند جنایات صهیونیستها را محکوم کنند و نسبت به وضعیت غیرانسانی که در غزه حاکم است ابراز نگرانی کنند، پهلویستها کشتار کودکان فلسطینی را اینطور توجیه میکنند که چون آنها از کودکی برای مقابله با اسرائیلیها آموزش میبینند، پس کشتن آنها مشروع است. این قبیل اظهارنظرهای عریان در توجیه جنایت صهیونیستها نه تنها منجر به تنفر بیشتر مردم ایران از آنها میشود، بلکه تصویری که از آنها در میان افکار عمومی جوامع غربی به یادگار میگذارد هم نه یک گروه اپوزیسیون مخالف نظام سیاسی ایران که یک گروه کارگزار رژیم صهیونیستی است که حتی آب خوردن و راه رفتنش را از کسانی تقلید میکند که برای اروپاییها کارهای کثیفشان را انجام میدهد و حتی در تجمعاتشان، مثل تجمع 50 نفره مونیخ، پرچم رژیم را کنار پرچم شاه و خورشیدشان قرار میدهند.
فرقه جدید این بار به نام پهلویستها
قرار بود نمایش ربع پهلوی در مونیخ و سخنرانی پهلویستهای سابق دربار پهلوی و گریههای افراد موسوم به دادخواه و درخواست آنها برای نجات ایران توسط ربع پهلوی به اینجا برسد که هم پهلویها ایدهای برای فردای براندازی دارند و هم ایرانیانی وجود دارند که از آنها حمایت کنند. اما اگر نیمنگاهی به همایش روز گذشته بیندازیم، در واقعیت خبری از مردم ایران نبود. اشخاصی که برای عرض ارادت به شازده دستش را میبوسند، فردی که مدعی میشود از آسیبدیدههای 1401 است و میگوید که کعبه من یک شخص است و آن هم رضا پهلوی است، شباهتی به عموم مردم ایران ندارند و اگر بپذیریم که اجارهای نبودند و فقط به خاطر شازده در تجمع حاضر شدند، این جنس اقداماتشان در بهترین حالت خبر از ایجاد فرقه پهلوی میدهد.
حتی اگر فرض را بر این بگذاریم که با وجود تجمع 50 نفره دیروز، حیثیتی برای پهلویستها باقی بماند و به اجتماعات اینچنینی ادامه دهند، چیزی فراتر از رفتارهایی که در همایش روز شنبه رخ داد، اتفاق نخواهد افتاد. تعاریف اینگونه و رفتارهای اگزجره از طرفداران ربع پهلوی که از چاپلوسی هم فراتر میروند و او را میپرستند، شباهت زیادی به رفتارهای فرقهگرایانه دارد که مشابه آن در اپوزیسیون تروریست و سازمان منافقین قابل مشاهده است. واقعیت ماجرا آن است که رؤیای شازده با برگزاری تجمع و همایش و حتی بالا بردن پرچم رژیم صهیونیستی حل نمیشود.
در جهان کوچک شازده پهلوی برای بازگشت به ایران و سلطنت کردن، باید حتماً از حمایت قدرتهای خارجی برخوردار بود تا آنها راه را برایش باز کنند. البته این جهانبینی کوچک از آنجا ناشی میشود که او میداند هیچ مقبولیتی در میان مردم ایران ندارد، بلکه درست در نقطه مقابل، ایرانیان تنفری دیرینه از او دارند. حالا هرچقدر که خطاب به مردم ایران سخنرانی کند و از علاقهاش برای آزادی آنها بگوید اما در واقعیت درست در مسیری حرکت میکند که 47 سال پیش مردم ایران در واکنش به آن علیه شاه مخلوع، دست به اعتراض زدند. ملت ایران هنوز به این بلاهت نیفتاده که به قول بنیصدر استفراغشان را دوباره بخورند. | فرهیختگان