۰۳ خرداد ۱۳۹۱ - ۱۰:۱۹
بازخوانی نامه جعلی چارلی چاپلین به دخترش

بزرگترین دروغ در مطبوعات ایران چه بود؟

این نامه دروغین علاوه بر دریافت مجوز انتشار در کتاب های متعدد از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، در نمایشگاه عفاف و حجاب سال گذشته مصلای بزرگ تهران توسط معاونت فرهنگی وزارت کشور به عنوان یکی از مستندات زشتی برهنگی به نمایش عموم گذاشته شده بود.
کد خبر : ۶۴۸۷۲
"صراط" - نامه مشهور چارلی چاپلین به دخترش با عنوان «برهنگي بيماري عصر ماست» را می توان بزرگترین دروغ در مطبوعات ایران دانست که با گذشت بیش از چهل سال از انتشار این دروغ، به عنوان یک اثر واقعی نقل و انتشار می شود.
جالب است که این نامه دروغین در مقدمه چند کتاب هم منتشر شده و به آن استناد می شود. به ویژه بخش حجاب آن و توصیه اخلاقی چارلی چاپلین به دختر رقاصه اش جرالدين مورد توجه همگان قرارگرفته است. جالب این که این نامه به چند زبان زنده دنیا از جمله انگلیسی، آلمانی و ترکی استانبولی ترجمه شده است.

«فرج اله صبا» روزنامه نگار کهنه کار و نویسنده این مطلب تاثیرگذار بارها با ابراز ندامت و پشیمانی از مخاطبان نشریه خود به دلیل این دروغ بزرگ عذرخواهی کرده است اما همچنان این نامه بدون هویت نقل قول و دست به دست می گردد.

این نامه با چنان تبحری نگاشته شده که جای هیچ شک و شبهه ای را به خواننده مطلب نمی دهد. شناخت مختصر از چارلی چاپلین بزرگ این حس را به هر فرد می دهد که این نامه ساخته و پرداخته کسی غیر این بازیگر طنزپرداز نیست. صداقت این نامه به قدری است که علیرغم آگاهی به جعل آن، اشک را در چشم ها جاری می کند.

ماجرا به سال های دهه پنجاه در تحریریه مجله روشنفکر برمی گردد. فرج اله صبا می‌گوید : « سی و چند سال پیش در مجله روشنفکر تصمیم گرفتیم به تقلید فرنگی ها ما هم ستونی راه بیندازیم که در آن نوشته های فانتزی به چاپ برسد. به هر حال می‌خواستیم طبع آزمایی کنیم . این شد که در ستونی، هر هفته، نامه هایی فانتزی به چاپ می رسید . آن بالا هم سرکلیشه فانتزی تکلیف همه چیز را روشن می کرد. بعد از گذشت یک سال دیدم مطالب ستون تکراری شده. یک روز غروب به بچه ها گفتم مطالب چرا این قدر تکراری اند؟»

گفتند: «اگر زرنگی خودت بنویس! خب، ما هم سردبیر بودیم. به رگ غیرت مان برخورد و قبول کردیم. رفتم توی اتاق سردبیری و حیران و معطل مانده بودم چه بنویسم که ناگهان چشمم افتاد به مجله ای که روی میزم بود و در آن عکس چارلی چاپلین و دخترش چاپ شده بود. همان جا در دم در اتاق را بستم و نامه ای از قول چاپلین به دخترش نوشتم. از آن طرف صفحه بند هم مدام فشار می‌آورد که زود باش باید صفحه ها را ببندیم. آخر سر هم این عجله کار دستش داد و کلمه "فانتزی" از بالای ستون افتاد. همین شد باعث گرفتاری من طی این همه سال شد.»

بعد از چاپ این نامه است که مصیبت شروع شد: «آن را نوار کردند، در مراسم مختلف دکلمه اش می کردند ، در رادیو و تلویزیون صد بار آن را خواندند، جلوی دانشگاه آن را می فروختند، هر چقدر که ما فریاد کشیدیم آقا جان این نامه را چاپلین ننوشته کسی گوش نکرد. بدتر آنکه به زبان ترکی استانبولی، آلمانی و انگلیسی هم منتشر شد. حتی در چند جلسه که خودم نیز حضور داشتم باز این نامه را خواندند و وقتی گفتم این نامه جعلی است و زاییده تخیل من است، ریشخندم کردند که چه می گویی؟ ما نسخه انگلیسی اش را هم دیده ایم !»

به گزارش پایگاه خبری صراط، این نامه دروغین علاوه بر دریافت مجوز انتشار در کتاب های متعدد از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سال گذشته در نمایشگاه عفاف و حجاب مصلای بزرگ تهران توسط معاونت فرهنگی وزارت کشور به عنوان یکی از مستندات زشتی برهنگی به نمایش عموم گذاشته شده بود.

 
نوشته زیبای فرج اله صبا با عنوان "نامه چارلی چاپلین به دخترش" را در زیر بخوانید:

 
برهنگي بيماري عصر ماست

جرالدین دخترم! دنیایی که تو در آن زندگی می کنی، دنیای هنرپیشگی و موسیقی است. نیمه شب آن هنگام که از سالن پرشکوه تئاتر شانزه لیزه بیرون می آیی، آن ستایشگران ثروتمند را فراموش کن . حال آن راننده تاکسی که تو را به منزل می رساند بپرس . حال زنش را بپرس و اگر آبستن بود و پولی برای خرید لباس بچه نداشت، مبلغی پنهانی در جیبش بگذار...
با این آخرین پیام نامه را پایان می بخشم. انسان باش، پاک دل و یکدل؛ زیرا گرسنه بودن، صدقه گرفتن و در فقر مردن بارها قابل تحمل تر از پست و بی عاطفه بودن است.

دخترم جرالدین! از تو دورم، ولی یک لحظه تصویر تو از دیدگانم دور نمیشود.تو کجایی؟ در پاریس، روی صحنه تئاتر پرشکوه شانزه لیزه؟ این را می دانم و چنان است که گویی در این سکوت شبانگاهی، آهنگ قدم هایت را می شنوم. شنیده ام نقش تو در این نمایش پرشکوه، نقش آن دختر زیبای حاکمی است که اسیر خان تاتار شده است.

جرالدین! در نقش ستاره باش و بدرخش، اما اگر فریاد تحسین آمیز تماشاگران و عطر مستی آور گل هایی که برایت فرستاده اند به تو فرصت هوشیاری داد بنشین و نامه ام را بخوان. من پدر تو هستم. امروز نوبت توست که صدای کف زدن های تماشاگران گاهی تو را به آسمان ها ببرد. به آسمان ها برو ولی گاهی هم به روی زمین بیا و زندگی مردم را تماشا کن؛ زندگی آنان که با شکم گرسنه در حالی که پاهایشان از بی نوایی می لرزد و هنرنمایی می کنند. من خود یکی از ایشان بوده ام.
جرالدین دخترم! تو مرا درست نمی شناسی در آن شب های بس دور با تو قصه ها بسیار گفتم اما غصه های خود را هرگز نگفتم آن هم داستانی شنیدنی است.
داستان آن دلقک گرسنه که در پست ترین صحنه های لندن آواز می خواند و صدقه می گیرد، داستان من است. من طعم گرسنگی را چشیده ام. من درد نابسامانی را کشیده ام و از اینها بالاتر رنج حقارت آن دلقک دوره گرد را که اقیانوسی از غرور در دلش موج می زند و سکه صدقه آن رهگذر غرورش را خرد نمی کند. با این همه زنده ام و از زندگان پیش از آنکه بمیرند حرفی نباید زد. به دنبال نام تو نام من است: "چاپلین"

جرالدین دخترم! دنیایی که تو در آن زندگی می کنی،دنیای هنرپیشگی و موسیقی است. نیمه شب آن هنگام که از سالن پرشکوه تئاتر شانزه لیزه بیرون می آیی، آن ستایش گران ثروتمند را فراموش کن. حال آن راننده تاکسی که تو را به منزل می رساند بپرس. حال زنش را بپرس و اگر آبستن بود و پولی برای خرید لباس بچه نداشت، مبلغی پنهانی در جیبش بگذار. به نماینده خود در پاریس دستور داده ام فقط وجه این نوع خرج های تو را بی چون و چرا بپردازد. اما برای خرج های دیگر باید صورت حساب ان را بفرستی.

دخترم جرالدین گاه و بی گاه با مترو و اتوبوس شهر را بگرد و مردم را نگاه کن. زنان بیوه، کودکان یتیم را بشناس و دست کم روزی یک بار بگو: من هم از آنان هستم. تو واقعا یکی از آنان هستی و نه بیشتر. هنر قبل از اینکه دو بال به انسان بدهد اغلب دو پای او را می شکند . وقتی به مرحله ای رسیدی که خود را برتر تماشاگران خویش بدانی، همان لحظه تئاتر را ترک کن و با تاکسی خود را به حومه پاریس برسان. من آنجا را خوب می شناسم. آنجا بازیگران همانند خویش را خواهی دید که از قرن ها پش زیبا تر از تو، چالاک تر از تو و مغرور تر از تو هنرنمایی می کنند. اما در آنجا از نور خیره کننده تئاتر شانزه لیزه خبری نیست.
 
دخترم جرالدین! چکی سفید امضا برایت فرستاده ام که هر چه دلت می خواهد بگیری و خرج کنی. ولی هر وقت خواستی دو فرانک خرج کنی با خود بگو: سومین فرانک از آن من نیست. این مال یک مرد فقیر و گمنام است که امشب به یک فرانک احتیاج دارد. جست و جو لازم نیست. این نیازمندان گمنام را اگر بخواهی همه جا خواهی یافت. اگر از پول و سکه برای تو حرف می زنم برای آن است که از نیروی فریب و افسون پول، این فرزند بی جان شیطان خوب آگاهم. من زمانی دراز در سیرک زیسته و همیشه و هر لحظه برای بند بازان روی ریسمانی بس نازک و لرزنده نگران بوده ام. اما دخترم این حقیقت را بگویم که مردم بر روی زمین استوار و گسترده بیشتر از بند بازان ریسمان نا استوار سقوط می کنند.

دخترم جرالدین! پدرت با تو حرف می زند. شاید شبی درخشش گرانبهاترین الماس این جهان تو را فریب بدهد و آن شب است که این الماس، آن ریسمان نا استوار زیر پای تو خواهد بود و سقوط تو حتمی است. روزی که چهره زیبای یک اشراف زاده بی بند و بار تو را بفریبد آن روز است که بند بازی ناشی خواهی بود. همیشه بند بازان ناشی سقوط می کنند از این رو دل به زر و زیور نبند. بزرگترین الماس این جهان آفتاب است که خوشبختانه بر گردن همه می درخشد. اما اگر روزی دل به مردی آفتاب گونه بستی، با او یک دل باش و به راستی او را دوست بدار. معنی این را وظیفه خود در قبال این موضوع بدان. به مادرت گفته ام که در این خصوص برای تو نامه ای بنویسد. او از من بهتر معنی عشق را می داند. او برای تعریف "عشق "که معنی آن "یک دلی" است شایسته تر از من است.

دخترم هیچ کس و هیچ چیز دیگر در این جهان نمی توان یافت که شایسته آن باشد. دختری ناخن پای خود را برای آن عریان می کند. برهنگی بیماری عصر ما است. به گمان من تن تو، باید مال کسی باشد که روحش را برای تو عریان کرده است. حرف بسیار برای تو دارم، ولی به وقت دیگر می گذارم و با این آخرین پیام نامه را پایان می بخشم. انسان باش، پاک دل و یکدل ; زیرا گرسنه بودن، صدقه گرفتن و در فقر مردن بارها قابل تحمل تر از پست و بی عاطفه بودن است. «پدر تو، چارلی چاپلین»
نظرات بینندگان
دولت حق
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۰:۳۴ - ۰۳ خرداد ۱۳۹۱
۴۷
۵۸
صراط عزیز فقط بی زحمت بگو منبع اینکه نوشتید "فرج اله صبا می‌گوید" کجاست.
ناشناس
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۱:۰۳ - ۰۳ خرداد ۱۳۹۱
۳۹
۷
این نامه متعلق به چاپلین باشه یا نباشه چیزی از ارزشهای انسانی چاپلین کم نمیشه . شرف چاپلین از سیاستمدارهایی که از مردم به عنوان ابزاری برای رسیدن به قدرت استفاده میکنن خیلی بیشتره .
مجتبی از خراسان
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
چیزی از ارزشهای انسانی چاپلین کم نمیشه
حالا تو که میگی چقدر چاپلین رو میشناسی؟شما مخالفین اسلام میمیرید چاخان نکنید؟
راضیه
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
دهنت درد نکنه عزیزم
ناشناس
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۴:۴۲ - ۰۳ خرداد ۱۳۹۱
۱۰
۵
تن چاپلین رولرزوندی!
مصطفی ع
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۴:۴۵ - ۰۳ خرداد ۱۳۹۱
۱۹
۶
چه دروغ شیرینی
بهتر از راست است
ناشناس
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۵:۰۶ - ۰۳ خرداد ۱۳۹۱
۲۳
۶
حالا از کجا بدونیم مقاله شما شایعه نباشه؟؟؟
ناشناس
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۸:۲۸ - ۰۳ خرداد ۱۳۹۱
۱۷
۳
راستی کجای این نامه فانتزی بود که به اسم فانتزی قرار بود چاپ شود ؟؟؟؟؟؟؟
جواد
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۰۰:۴۱ - ۰۴ خرداد ۱۳۹۱
۷
۲
چه باحال
ناشناس
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۲:۰۴ - ۰۴ خرداد ۱۳۹۱
۷
۲
اگه لطف کنید و متن انگلیسی آن را هم برای ما بگذارید، براحتی می توان قضاوت کرد که متن مربوطه برگردان از زبان فارسی است، یا یک انگلیسی زبان آن را نوشته.
مجتبی از خراسان
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
آره تو هم انگلیسی بلدی
محمد رضا
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۲:۵۸ - ۰۴ خرداد ۱۳۹۱
۱۲
۲
این دروغو که میگی راسته؟!!!!!!!
ناشناس
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۶:۴۴ - ۰۴ خرداد ۱۳۹۱
۱۰
۲
ز دخترش بپرسيد
جامی
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۷:۵۳ - ۰۴ خرداد ۱۳۹۱
۳
۳
اینهمه دروغ این هم روش
گروه5
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۰۹:۳۶ - ۰۶ خرداد ۱۳۹۱
۰
۲
این همه داشاق
این همه گله
هان په؟
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۱:۱۱ - ۰۶ خرداد ۱۳۹۱
۵
۱
کجای این مطلب بزرگترین دروغ مطبوعات ایران بود؟
مردم ایران سالهاست با بزرگتر از اینهاش دارن سر میکنند
بزرگترین دروغ مطبوعات ایرانو تو یه جمله خلاصه میکنم :
**همه چی آرومه من چقدر خوشحالم**
راضیه
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
خوسحالم که انسانهای بیداری مثل شما وجود دارن. واقعا" راست گفتی.
نورا
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۱:۱۴ - ۰۶ خرداد ۱۳۹۱
۳
۲
ما به این دروغ ها عادت کردیم !پوستمون کلفت شده!
خشایار
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
پوستمون که هیچی چشمامون هم چیزی رو نمیبینه
حتی اگر حق باشه
ناشناس
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۲۲:۰۵ - ۰۶ خرداد ۱۳۹۱
۳
۰
چرا دخترش تکذیب نکرد هیچوقت ؟
ناشناس
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۶:۱۴ - ۱۰ خرداد ۱۳۹۱
۱
۰
بیخیال این حرفا، تیتر رو ببینید.یعنی این بزرگترین دروغی بوده که از رسانه های ایرانی شنیدیت!!!من که دفه اولمه میشنوم
بانو
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۲۰:۴۹ - ۱۰ خرداد ۱۳۹۱
۰
۰
مگه مطبوعات کاری جز دروغ گفتن هم بلدن؟؟
رویا
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۲۱:۳۲ - ۲۶ شهريور ۱۳۹۱
۰
۰
ما به این نمی گیم دروغ، دروغ چیزیه که قیمت ماست و دوغ رو هر روز می برن بالا بعد به قول دوستان می گن همه چی آرومه......
ناشناس
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۴:۵۷ - ۲۵ آذر ۱۳۹۱
۰
۰
دروغ تا کی