کسی تردید ندارد که تأثیرگذارترین مبارزه با یک دین، یک ملت، یک قومیت و یا یک جریان و جبهه سیاسی و اجتماعی و فرهنگی، مبارزه فرهنگی در مسیر استحاله فکری و اعتقادی و پایان دادن به مخالفتها و مقاومت هاست.
ملتها در برابر تهاجم نظامی و سایر تهاجمهای خصمانه و آشکار، مقابله جانانهای انجام میدهند و غالبا” در این مصافها، پیروزی از آن ملتهاست.
اما جریان نفوذ، با رخنه تحت پوشش و کاملا” مستتر، مثل موریانه و خوره، افکار مقاومت آفرین را از درون تهی کرده و با رسیدن به مرز پوک کردن، با یک تلنگر، ستون عظیم اعتقادی گذشته را در چشم به هم زدنی، دچار فروپاشی و سقوط آزاد خواهد کرد!
بزک کردن واژههای تحریف شده مثل آزادی بیان و عمل، تعصب زدایی، شهروند جهانی شدن، همزیستی مسالمت آمیز، تساهل و تسامح، کاهش حساسیتها، رفتار منطقی، تحمل مخالف، تضارب آراء، تعاطی افکار و دهها عنوان لوکس و بظاهر پذیرفته شده، رفته رفته زمینههای وادادگی مواضع دفاعی از اندیشههای خودی را فراهم میآورند!
ابزار نفوذ فرهنگی غالبا” زبان کلمات در قالبهای گفتاری و نوشتاری و نیز زبان بدن در قالب رفتار، حالات، علائم، قرائن، شواهد، ضرب المثلها، امثال و حکم، اعداد، اِلِمانها، نمادها، تداعی ها، پوشش ها، آرایش ها، متلک ها، گوشه ها، کنایه ها، اشاره ها، شعرها، نقل قولها، سیره ها، مرام ها، منش ها، رنگها، گلها، بوها، مزه ها، فولکها اعم از آداب و رسوم و سنن، باورها، هنجارها، مناسبتها، جشنها و عزاها و صدها جلوه هنری و ادبی و اجتماعی، عملیات نفوذ فرهنگی را آغاز کرده و به انجام میرسانند و هدف غایی این همه رخنه گری، وادادگی و تسلیم فرهنگی یک ملت در برابر باج خواهیها و استثمار جبهه مهاجمان است.
در جنگ فرهنگی از هیچ فرصتی فروگذار نکرده و هیچ ابزاری را نادیده نمیانگارند و حتی اگر دهها بار از درها و دروازهها رانده شوند، از پنجرهها و منفذها و سوراخها و روزنهها برمی گردند و اهداف شوم خود را تا مرز تحقق، تعقیب میکنند!
در جنگ فرهنگی، فقط جبهههای فرهنگی مورد تهاجم قرار نمیگیرند، بلکه علاوه بر مخاطبان فرهنگی، بطور همزمان جبهههای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، نظامی و ... نیز هدف شلیکهای فرهنگی قرار گرفته و با طی کردن مراحل انفعال و استیصال و ناامیدی و انزجار و انفجار و تقابل و پیکار با مواضع فکری سابق و استحاله شده، تمدن زدایی و پدیده مستحیل شدن اتفاق میافتد.
همین روزها هم در قربانیان جنگ فرهنگی میتوان این همذات پنداری را با مهاجمان فرهنگی ملاحظه کرد که نه تنها انرجاری از مهاجمان فرهنگی خود ندارند، بلکه آنها را میستایند و برای استقبال رسمی از آنها و تسلیم شدن و واگذاری دو دستی کشورشان به آنها بی صبرانه لحظه شماری هم میکنند!
شبکههای ماهواره ای، شبکههای اجتماعی، شبکههای مجازی در فرایند جنگشناختی و جنگ ترکیبی که مرتبههای بالاتر جنگ فرهنگی و جنگ نرم محسوب میشوند، از مخاطبین همگرای خود، سربازان معترض و آشوبگری ساختند که اغتشاشات پائیز ۱۴۰۱ جلوهای از فتوحات فرهنگی و تمدنی آنها از میان نسلهای نو بوده که همانند هیپنوتیزم شدهها دهانشان فریادگر و گوشهایشان کم شنوا و کر بوده و ماهها جامعه ما اسیر کج فهمیها و باورهای القائی همان شبکهها بودند!
اما علیرغم همه هوچی گریها و جوسالاریهای پروپاگاندایی در جهت اکثریت نمایی این اقلیت فحاش و هتاک و آشوبگر، کاری از پیش نبرده و ائتلافهای خوش باور هم نتوانستند به جمعیت آنها افروده و یا حتی همین اقلیت پر سر و صدا را هم حفظ کنند!
پس از مدیریت و پایان دادن به تنشها و شورشهای خیابانها و مهار نسبی فضای مجازی، جبهه دیگری با پیشتازی پلتفرمهای نفوذی و وادادههای فرهنگی در قالب نمایش خانگی سریالها و فیلمها و برنامهها و جُنگها، در اولویت کار مهاجمان فرهنگی قرار گرفت تا با اخلاق زدایی و القاء باورهای غیردینی و نیز با ترویج آسیبهای اجتماعی مانند اعتیاد، فساد اخلاقی، مصرف الکل، شرارت، خیانت، سرقت، خشونت، انتقام، طلاق، دروغ، نیرنگ، عریانی، هوسبازیهای مثلثی و مکعبی و ذوزنقهای و ... و برقراری مجالس لهو و لعب و پارتیهای مختلط، کشف حجاب، شکستن قبح گناه، تجمل گرایی، اسراف و تبذیر و دهها نماد و نمود ضدفرهنگ دینی و مالی، عملا” جامعه و به خصوص نسلهای نو را در مظان بدآموزیهای خطرناک قرار داده و بستر سقوط فرهنگی مخاطبان را گسترانده اند.
کافی است که بطور نمونه به محصولاتی مانند یاغی، سقوط، دل، دفتر یادداشت، بی گناه، هم گناه و … که از پلتفرمهای معلوم الحالی مانند فیلیمو، آپارات، لویکا و … نگاهی بیاندازید!
قصه عملکرد سیاسی استارتاپها در جریان اغتشاشات اخیر که خود داستان دیگری دارد که در ابن مجال نمیگنجد!
تهیه کنندگان و کارگردانان و بازیگران و نویسندگان و مجریان مردود در جریان اغتشاشات سال گذشته که به دستور ابررسانهها خودشان را از نظام
مقدس جمهوری اسلامی جدا کرده و پا روی خون شهدا گذاشته و ارزشها و آرمانهایشان را بارها و بارها مورد اهانت قرار داده اند و وقتی احساس کرده اند که دیگر جایی در رسانه ملی ندارند با لطائف الحیل به پلتفرمها خزیده و علاوه بر گردش مالی بسیار نجومی و محیرالعقول، ولنگاری فرهنگی و اخلاقی گستردهای را در قالب نمایش خانگی باب کرده و با ورود چهرههای مشهور سلبریتی، جاذبهها و بالتبع مشتریان خود را ارتقاء داده و تمام عزم و همتشان را برای کاهش مخاطبان رسانه ملی جزم کرده اند!
مصوبه اخیر شورای عالی انقلاب فرهنگی به تأسی از قانون اساسی مبنی بر واگذاری قانونمند امور نظارتی پلتفرمها به سازمان صدا و سیما جهت پایان دادن به قلدرمآبی ها، قانونشکنی ها، نظارت ستیزی ها، ولنگاری ها، بدآموزیها و شکستن تابوها و قبح گناهها و نیز ساماندهی مجوزها و صلاحیتها و ممانعت از ورود هنجارشکنها و ارزش ستیزها، ظاهرا” به خوش خیالیهای وسط بازها و نفوذیها و فرهنگ باختهها خوش نیامد و گویا زلزله ده ریشتری را بر آنها تحمیل کرد.
مصاحبه ها، مکتوب ها، نامه ها، فحش ها، تهدیدها، تمسخرها، توهینها و اتهام زنی ها، بطور ناگهانی و انفجاری علیه صدا و سیما و مشخصا” ساترا آغاز شد و طی آن یکی عدم صلاحیت رسانه ملی را یادآور شد و دیگری آن را رقیب نمایش خانگی دانست، یکی هم رسانه ملی را قداره بند قلدر و زورگو نامید و یکی دیگر رسانه ملی را مخاطب پران و ناکام دانسته و عاقبت این کار را منزویتر شدن نظام سیاسی ما تلقی کرد و خلاصه از نصیحت گرفته تا فحاشی را شاهد بودیم که خلاصه اش این بود که ما بایدعطای نظارت را بر لقای آن بخشیده و با تساهل و تسامح این ولنگاریها را در چهارچوب فرهنگ دینی و ملی خود پذیرفته و اصطلاحا” به فساد و تباهی و انحرافات سیاسی و عقیدتی و باخت فرهنگی جامعه رسمیت ببخشیم.
نکته تعجب برانگیز اینجاست که دزد پر زور یقه صاحبخانه را گرفته و گدایی از موضع قدرت پیشه میکند!
یعنی شما باید این جبهه و خاکریز و سنگر فرهنگی را ترک کرده و برای طراحی به مراتب هولناکتر عملیاتهای فرهنگی به ما واگذار کنید!
مشکل حکایتی است که تقریر میکنند!
اینکه در قالب این فرصت نمایشی، چه فتنهی بزرگی را طراحی کرده بودند، خدا میداند، اما اینکه همه داشتهها و سرمایهها و چهرهها را پای کار آورده و با شگرد متداول فحاشی و تخریب و تهدید، مترصد عقب نشینی رسانه ملی بوده اند، خود از بزرگی و عظمت و حساسیت هوشمندی شورای عالی فرهنگی حکایت میکند و میتوان از همین قرینه ها، این مصوبه را حتی از الطاف خفیه الهی به جمهوری اسلامی به شمار آورد.
در پایان باید به این آقایان یادآور شویم که ایران مهد شهیدان است و بر اساس سنت شهدا، ایرانیان غیور و بصیر اجازه تجاوز به یک وجب از تمامیت فرهنگی خودرا به بیگانگان و معاندان و پادوهای داخلی آنها نمیدهند، همانطور که در طول چهل سال گذشته و در جریان دفاع مقدس، فتنههای مرزی، درگیریهای قومی و فتنههای تجزیه طلبها و خودمختاریها نیز اجازه ادامه تجاوز و تصرف حتی یک وجب خاک و تمامیت ارضی به دشمنان متجاوز داده نشد!
یادتان باشد و تا همیشه آویزه گوشتان کنید که: اینجا ایران، مهد شیران و دلیران است.
هادی ابراهیمی
دانشیار دانشگاه رسانه ملی