۱۲ دی ۱۴۰۱ - ۲۳:۰۹

یوسفی در هوای یوسف

یوسفی در هوای یوسف
اینکه حاج‌قاسم عاشق شهدا بود و خانواده آنها را در قلبش جای داده بود بر کسی پوشیده نیست، اما ارتباط عاطفی او با حسین یوسف الهی قابل مقایسه نیست، او را عارف لشکر ۴۱ ثارالله می‌دانست و می‌گفت اگر متوجه شوم کسی بیشتر از من حسین را دوست دارد، از غصه دق می‌کنم!
کد خبر : ۶۰۵۹۶۷

به گزارش پایگاه خبری صراط به نقل از فارس، اینکه حاج‌قاسم عاشق شهدا بود و خانواده آنها را در قلبش جای داده بود بر کسی پوشیده نیست، اما ارتباط عاطفی او با حسین یوسف الهی قابل مقایسه نیست، او را عارف لشکر ۴۱ ثارالله می‌دانست و می‌گفت اگر متوجه شوم کسی بیشتر از من حسین را دوست دارد، از غصه دق می‌کنم!

هیچ‌کس نمی‌تواند عمق علاقه حاج‌قاسم سلیمانی نسبت به حسین یوسف الهی را به تصویر بکشد، اشک‌های بی‌امان او در مراسم تشییع پیکر حسین یوسف الهی و درخواست‌های پرتکرارش برای آرام گرفتن در کنار او می‌تواند تا حدودی نشان دهنده ماجرا باشد.

سردار حسنی‌سعدی مدیر گلزار  بین‌المللی  شهدای کرمان در گفت‌و‌گو با خبرنگار فارس از تشکیل لشکر ۴۱ ثارالله سخن به میان آورد و با روایت ارتباط عمیق عاطفی حسین یوسف الهی و حاج‌قاسم سلیمانی، اظهار داشت: بعد از آزادسازی خرمشهر و همزمان با عملیات رمضان، یعنی در تیرماه سال ۱۳۶۱، لشکر قهرمان ۴۱ ثارالله ایجاد شد.

وی ادامه داد: حسین یوسف الهی هم در این لشکر حضور داشت و حاج‌قاسم در طول سال‌ها ارادت ویژه‌ای نسبت به او از خود نشان می‌دهد.

حسنی‌سعدی با تاکید بر اینکه حاج‌قاسم در ده‌ها یادواره شهدا از حسین نام می‌برد و از او خاطره‌ها تعریف می‌کند، عنوان داشت: چند خاطره را از زبان حاج‌قاسم برای شما تعریف می‌کنم تا برای همگان یادآوری شود که حسین که بود و چرا حاج‌قاسم دوست داشت در کنار او آرام بگیرد؛

قبل از عملیات والفجر ۸ (فاو) حسین یوسف الهی به حاج‌قاسم سلیمانی می‌گوید ما این عملیات را پیروز می‌شویم، حاج‌قاسم می‌گوید از کجا می‌دانی؟ حسین ادامه می‌دهد: من حسین فرزند غلامحسین به تو می‌گویم که این عملیات را پیروز می‌شویم، بی‌بی حضرت زینب(س) به من گفته‌اند. حاج‌قاسم می‌پرسد چه‌طور گفتند؟ در بیداری یا خواب؟ جواب می‌دهد شما چه کار داری چه‌طور گفت، ما پیروز این عملیات هستیم.

حاج‌قاسم بارها این خاطره را هم تعریف کرده است که روزی با هم به شناسایی عملیات می‌روند، آن شناسایی موفقیت‌آمیز پیش می‌رود، وقتی به خاک خودی می‌رسند، حسین سجده شکر به‌جای می‌آورد و دو رکعت نماز می‌خواند. حاج‌قاسم می‌گوید حسین چرا داخل سنگر نرفتی، چرا اینجا سجده می‌کنی!! حسین یوسف الهی می‌گوید این قانون ما است وقتی شناسایی موفقی برای عملیات انجام می‌دهیم، بلافاصله به خاک خودی رسیدیم سجده شکر می‌کنیم و دو رکعت نماز می‌خوانیم.

من امشب تکلیف‌شان را معلوم می‌کنم!

حاج‌قاسم یک خاطره عجیب دیگر هم از حسین و از عرفان حسین تعریف کرده است، او همیشه می‌گفت: آقایان موسایی و صادقی برای شناسایی رفتند لب آب‌های شلمچه که به خلیج فارس وصل بود، لباس غواصی به تن داشتند که بر نگشتند، من خیلی ناراحت شدم گفتم اگر اسیر شده باشند لباس‌شان مشخص می‌کند و عملیات ما لو می‌رود، باید آن را اطلاع دهیم. یوسف الهی گفت من امشب تکلیف‌شان را معلوم می‌کنم، بعد از آن حسین گفت، هیچ کدامشان اسیر نشده‌اند، هر دو شهید شده‌اند که پیکرهای یکی در فلان تاریخ و یکی هم در این تاریخ بر می‌گردد، کسی که اول بر می‌گردد، حتی در میان آب آن نماز شب می‌خواند.

حاج‌قاسم یک خاطره دیگر هم از حسین یوسف الهی زیاد تعریف می‌کرد: می‌گفت روزی حسین را صدا کردم و گفتم نزد من بیاید. دقایقی بعد او با کُتی روی دوشش و دمپایی‌هایی که با آن پای برهنه‌اش را پوشانده بود آمد ناخواسته چشمم افتاد روی دمپایی! حسین گفت: دمپایی را نگاه می‌کنی؟ من داشتم نماز می‌خواندم، گفتند که بیایم اینجا خواستم به‌صورت رسمی آماده شوم ناگهان فکر کردم پیش خدای خود این‌طور ایستاده بودم چرا پیش بنده خدا طور دیگری بروم!

حسین بعدها شیمیایی و در بیمارستان لبافی‌نژاد تهران بستری می‌شود، او چشم‌هایش نمی‌بینند، اما وقتی مادرش از کنار پنجره رد می‌شود تا به دیدار او برود، صدایش می‌کند و می‌گوید مادر من اینجام! مادرش می‌پرسد تو چه‌طور من را دیدی؟ گفت از وقتی که از کرمان راه افتادی من شما را دیدم تا همین حالا که از پله‌ها گذشتی و خواستی از کنار اتاقم عبور کنی!

حاج‌قاسم ارتباط خوبی هم با خانواده شهید یوسف الهی داشت، به خواهرها و برادرهایش گفته بود من را جای حسین به برادری بپذیرید.

او وصیت کرد که در کنار حسین یوسف الهی، عارف لشکر ۴۱ ثارالله کرمان دفن شود و آرام بگیرد، کلامی هم گفته بود، به شوخی گفته بودند در این مکان کوچک جا نمی‌شوی ... حاج‌قاسم هم جواب داده بود شما به این موضوع کاری نداشته باشید ... شاید می‌دانست که وقتی می‌آید تنها ۳۵ کیلو می‌شود.