۲۴ دی ۱۴۰۰ - ۰۹:۰۰
جمعه‌های انتظار

اوصاف دوستداران واقعی امام زمان (عج)

اوصاف دوستداران واقعی امام زمان (عج)
قائم مقام بنیاد و موسسه فرهنگی حضرت مهدی موعود (عج)، اولین صفت از اوصاف دوستداران واقعی امام زمان رعایت تقوای الهی و دومین آن‌ها تلاش و کوشش در راه خدا و سومین ویژگی دوستدارن آن حضرت را راستگویی عنوان کرد.
کد خبر : ۵۸۱۳۷۵

به گزارش پایگاه خبری صراط به نقل از فارس، حجت الاسلام و المسلمین محمدحسین حدائق قائم مقام بنیاد و موسسه فرهنگی حضرت مهدی موعود (عج) در ادامه بحث جمعه‌های مهدوی با اشاره به یکی دیگر از اوصاف دوستداران حقیقی امام زمان (عج) تشریح نمود: بحث ما در هفته گذشته در این بود که چگونه می‌توانیم ثابت کنیم که شیعه حقیقی امام زمان (عج) هستیم؟

اگر می‌گوییم «یا صاحب الزمان (عج)»، واقعاً با صاحب الزمان (عج) باشیم؛ بگونه‌ای که زندگی ما، اقتصاد ما، معیشتمان، رفت و آمدهایمان، حرف زدن و نشست و برخاستمان را امام زمان (عج) بپسندند.

اگر این گونه زندگی کردیم، می‌توانیم بگوییم دوستدار واقعی امام عصر (عج) هستیم، و گفتیم اولین صفت از اوصاف دوستداران واقعی امام زمان رعایت تقوای الهی و دومین آن‌ها تلاش و کوشش در راه خدا بود، اما در ادامه به یکی دیگر از اوصاف اشاره می‌نماییم.

سومین ویژگی دوستداران امام زمان عج صدق الحدیث؛ راستگویی است

از امتیازاتی که در فرهنگ دین وارد شده است که هرکس رعایت کرد، از آن بهره‌مند و منتفع می‌شود، راستگویی است. در خلوت، در جلوت، در منزل، در محیط کار و تحصیل، با اهل منزل یا با مردم و خلاصه در تمامی شئون زندگی باید راستگو بود و مزیّن به صفت پسندیدهی صدق الحدیث شد.

حکایت؛ راستگویی در کسب وکار

یکی از بازاریان قدیم بازار وکیل شیراز، داستانی از زندگی خودش مربوط به ۴۰ و یا ۵۰ سال قبل برای من تعریف میکرد که واقعاً شنیدنی است.

نقل می‌کرد: سال‌ها قبل، جنس زیادی را خریداری کرده بودیم که متأسفانه در انبار آسیب دید و خراب شد. اما چون ما روی فروش این اجناس و سودی که از معامله آن نصیبمان میشد حساب ویژ‌های باز کرده بودیم، تصمیم گرفتیم با همین وضعیت آسیبدیده، آن را بفروشیم.

مدتی نگذشت که مشتری آمد و اظهار نمود که قصد خرید مقداری از همان جنس معیوب را دارد و گفت: از فلان جنس موجود دارید؟ گفتم: بله. گفت: هر کیلو چند؟ گفتم: آن جنس را باید ببینی. قیمتی در ابتدا معین نمی‌کنم، اول آن را رؤیت کن و بعد با هم بر سر قیمت توافق میکنیم. علت آنکه قیمت را به مشتری نگفتم این بود که، اگر قیمت را می‌گفتم و بعد جنس معیوب را می‌دید، می‌گفت این جنس معیوب است و نمی‌خرید؛ لذا با زرنگی خودم می‌خواستم هم جنس فروش برود و هم به قیمت خوبی آن را بفروشم.

خلاصه، او را به انبار محل جنس بردم و اول به شاگردم گفتم: چند استکان چای بیاور، میخواستم او را نمک‌گیر کنم. بعد از نوشیدن چای، سراغ یکی از گونی‌ها رفت و سر آن را باز کرد و گفت: این‌ها که خراب است؟! گفتم: شما پول جنس خراب را بده. ما هم پول جنس سالم از شما نمی‌گیریم. اصلاً شما نصف قیمت بده. گفت: نه، من جنس سالم می‌خواهم و پول جنسِ سالم هم می‌دهم.

هر کاری کردم، مشتری نپذیرفت و بعد از تقریباً یک ونیم ساعت بلند شد و رفت. بعد از یک یا دو روز، مشتری دیگری آمد و ما مثل مشتری قبلی با او رفتار کردیم. او هم جنس را نخرید و رفت.

مشتری سومی آمد و او هم به همان کیفیت، جنس را نخرید و رفت. مشتری چهارم، پنجم، تا هجده مشتری آمدند و به همین کیفیت، جنس پسندشان نشد و می‌رفتند.

یک روز دیگر خسته شده بودم و مأیوس از فروش اجناس، به خودم گفتم: اینهمه مشتری آمد و میخواستی با زرنگی این جنس معیوب را به آن‌ها بفروشی که نشد، یک بار هم، همان اول، راستِ قضیه را بگو.
صد بار بدی کردی و دیدی ثمرش‌را

خوبی چه بدی داشت که یکبار نکردی؟

تصمیم گرفتم، اولین مشتریای که آمد، حقیقت را در همان ابتدا به او بگویم. چند روز گذشت و یک روز صبح، درب مغازه نشسته بودم که یک مشتری آمد و گفت: از فلان جنس موجود داری؟ گفتم: بله (اما اینبار قرار بر این بود که همین ابتدا، راست ماجرا را بگویم که این جنس آسیب‌دیده و خراب است) گفت: هر کیلو به چه قیمت؟ گفتم: به درد شما نمی‌خورد، گفت: چرا؟ گفتم: این جنس آسیب دیده است. گفت: خراب را کیلویی چقدر میفروشی؟ با خودم گفتم یک قیمتی را به او بگویم تا بلند شده و برود. یک قیمتی را گفتم و دیدم مصرّ به خرید است.

گفت: این جنس‌های خراب چه قدر است؟ گفتم: حدوداً ۲ تُن، گفت: حساب کن، قیمتی که میگویی در کُل چقدر می‌شود؟ گفتم: فلان مبلغ، قیمت کل اجناس است. دیدم دسته چک را درآورد و قیمت را نوشت و بدون چانه زنی امضا کرد و چک را داد. سپس گفت: کارگرهایم را می‌فرستم، اجناس را بدهید بار کنند.
بنازم خداوند پیروز را
پریروز و دیروز و امروز را

کسی که بخواهد با حقّه زنی و دروغ کارش را پیش ببرد، گرفتار میشود؛ لذا از نشانه‌های دوستداران اهل‌بیت (ع)، راستگویی است.

حکایت؛ نامه‌نگاری عالمانه

نقل شده است که یکی از بزرگان علماء، برای کسی نام‌های نوشت و در نامه مرقوم کرد: «ما از دوری شما خیلی خیلی مکدّر هستیم». سپس قدری تأمل کرد و با خود گفت: خیلی خیلی که مکدّر نیستیم و لذا یکی از «خیلی»‌ها را خط زد. دوباره با خود فکری کرد و گفت: خیلی هم مکدّر نیستیم، سپس کلمه «خیلی» ابتدایی را هم خط زد و باز با خود تأمل کرد و به خود گفت: ما که اصلاً مکدّر نیستیم، و لذا جمله‌اش را اصلاً تغییر داد و نوشت: «ما مشتاق دیدار شما هستیم».

امام عسکری (ع) از علائم دوستداران ائمه (ع) و ولایتمداران را، صدق‎ الحدیث و راستگویی نام می‌برد. اما باید توجه داشت که راستگویی، جهات متعددی دارد:

اولاً: راستگویی به خدا؛ خدای ناکرده دروغ به پروردگار تحویل ندهیم. اگر میگوییم «إیّاکَ نَعبُد»، پول پرست نباشیم. اگر به خدا می‌گوییم «إیّاکَ نَستَعین»؛ فقط از تو کمک می‌جوییم، در برابر خلق خدا گردن خم نکنیم و چنان ذلیلانه سخن نگوییم که درصدی از آن‌ها را به خدا هم نمی‌گوییم. برخی از ما اینقدر که تملّق گویی بشر را می‌کنیم، به خدای آن‌ها این الفاظ را نمی‌گوییم.

گاهی اوقات می‌گوییم: آقای دکتر! اول خدا، بعداً شما. اما بعد میگوییم: آقای دکتر! امید همه ما، شما هستید. چشم امید یک خانواده به شما دوخته شده و متأسفانه، اینقدری که از این دکتر تعریف میکنیم، از خدا تعریف نمیکنیم.

مرحوم حضرت آیت الله العظمی آقای حاج میرزا جوادآقا ملکی تبریزی (استادِ امام خمینی) در کتاب شریف المراقبات مینویسد یکی از دروغ‌هایی که برخی از متدیّنین به خدا تحویل میدهند، این دعای قبل از نماز است که می‌فرماید: «وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِیفًا وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ؛ من از سر اخلاص روى خود را به سوى کسى گرداندم که آسمان‏ها و زمین را پدید آورد و من از مشرکان نیستم.»

ایشان می‌فرمودند: این ذکر را باید کسی بگوید که وقتی گفت «الله‌اکبر»، از همه جا فارغ شود و به خدا وصل گردد. اما نماز‌هایی که ما اقامه می‌کنیم چگونه است؟ «الله أکبرِ» نماز را میگوییم و در فکر داد و ستدهایمان هستیم و ... خب این جمله برای چنین اشخاصی دروغ نیست؟ میگوییم خدایا از همه بریدهایم و به شما روی آوردهایم ولیکن حقیقت این‌گونه نیست.

ثانیاً: راستگویی به نماینده خدا؛ مثلاً به امام حسین (ع) راست بگوییم. میگوییم: بِأبِی أنتَ وَ أُمِّی وَ نَفسِی وَ مَالِی وَ وَلَدِی و ...؛ پدر، مادر، جانم، اموالم و فرزندانم و ... فدای امام حسین ع باد، اما به واجبات اهمیت نمی‌دهیم، دیون واجبی که بر گردن ماست را پرداخت نمیکنیم.
زیارت امام حسین (ع) یا پرداخت دیون؟

چند روز قبل، شخصی پیش من آمد و گفت: آقای حدائق، من مقداری پول به کسی بدهکارم و موعد بدهی هم مدتی هست که فرا رسیده، اما می‌خواهم با همان پول ثبتنام کرده و به کربلا بروم. نظر شما چیست؟
گفتم: برو بدهکاریات را پرداخت کن. این پولی که میخواهی هزینه کربلا رفتن کنی را، اول در بازگرداندن دِینِ واجبت مصرف کن. کربلا رفتن مستحب است، اما پرداخت دیون؛ واجب است.
پیامبر (ص) به علی (ع) فرمودند: «یا علی! إِذَا رَأَیْتَ النَّاسَ یَشْتَغِلُونَ بالفَضائِل فَاشْتَغَل أَنْتَ بِاالفَرائِض؛‌ای علی! هنگامی که میبینی مردم سرگرم فضائل و مناقب و نوافل و مستحبات و اعمال غیر واجب هستند تو مشغول فرائض و واجبات باش».

گفتم: فقط در یک صورت به کربلا برو و آن اینکه، طلبکارت به تو فرصت بدهد و با کربلا رفتن تو مخالفت نکند. اما اگر طلبکار راضی نیست و پولش را می‌خواهد، لطفاً ذهن او را نسبت به زائرین امام حسین (ع) خراب نکن.

اگر به امام زمان (عج) در زیارت آل یاسین می‌گوییم: «أَنَا وَلِیٌّ لَکَ بَرِی‏ءٌ مِنْ عَدُوِّکَ؛ من دوستِ تو و بیزار از دشمن تو هستم»؛ حقیقتاً با امام زمان (عج) همسو شویم.

در دعای عهد از خداوند میخواهیم که نسبت به امام عصر (عج) اینگونه باشیم: «شَاهِراً سَیْفِی مُجَرِّداً قَنَاتِی مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدَّاعِی فِی الْحَاضِرِ وَ الْبَادِی؛ شمشیرم را از نیام برکشیده و لبیک گویان دعوتش را که بر تمام مردم شهر و دیار عالم لازم الإجراست اجابت کنم».

اما برخی از ما شمشیر کشیدهایم نه برای دفاع از امام، بلکه برابر امام و روبه‌روی حضرت ایستادهایم؛ لذا باید با ولیّ خدا هم راستگو بود.

ثالثاً: راستگویی با خلق خدا؛ در خانواده، با همسر، فرزندان، دوستان و آشنایان و در جامعه، با همکاران و مردم راستگو باشیم و جز حقیقت نگوییم.

امام عسکری (ع) فرمودند ما از شیعیانمان انتظار راستگویی (صدق‌الحدیث) را داریم.