به طور قطع یقین می توانم اعتراف بکنم تا همین چند ماه پیش اصلا فکر نمی کردم اوضاع انتخابات امسال اینقدر دچار چند صدایی و ظهور جبهه های رنگارنگ بشود.به نظرم حداقل جرقه این چند صدایی در جامعه اصولگرایی، با ظهور جبهه پایداری زده شد جبهه ای که به راحتی توانست ظرف کمتر از چند ماه نقشه حلقه انحرافی را برای فرستادن مهره های خودش به مجلس نهم را بهم بزند.علت این چند صدایی درجامعه اصولگرایی را ابتدا باید در انتخابات سال 84 و در ادامه در انتخابات سال 88 و اتفاقات بعد از آن ریشه یابی کرد که البته مهم ترین دلیل این چند صدایی هم به فتنه 88 و مواضع و عملکرد برخی از اصولگریان در قبال این فتنه بر می گردد. نمایندگانی که این روزها لقب ساکتین فتنه را به خود گرفته اند و با نفوذ و لابی زدن های پشت پرده خود هم توانستند مانع ائتلاف سراسری اصولگریان در انتخابات مجلس امسال بشوند.
البته ای کاش جبهه متحد اصولگریان در برخورد با این ساکتین فتنه کمی تامل بیشتری می کرد و با بها دادن بیش از حد به این نمایندگان مورد مناقشه ، وجهه اصولگرایی خودش را مخدوش نمی کرد. چرا که اگر این بزرگان تحلیل درستی از شرایط بعد از فتنه 88 و حماسه 9دی داشتند به وضوح می فهمیدند که این نمایندگان مورد مناقشه هیچ پایگاهی در بین مردم مستضعف و ولایی ندارند و هزینه کردن بیش از حد برای آنها ،حاصلی جز از دست رفتن اعتماد عمومی ندارد.البته این قضایا تنها دلیل عدم ائتلاف جبهه پایداری و جبهه متحد(دو گروه اصلی جامعه اصولگرایی) نیست بلکه ادبیات بکار گرفته شده توسط این دو جبهه هم در بعضی زمینه ها اصلا با هم همخوانی نداشت به طوری که جبهه متحد به دنبال وحدت عمل گرایانه و تا حدودی حزب گرایانه بود و جبهه پایداری به دنبال وحدت اصولی وآرمانگرایانه. و همین تعریف متفاوت از وحدت باعث شد که این دوجبهه در تعریف اصلح هم با هم اختلاف سلیقه داشته باشند که در این زمینه جبهه متحد با تعریف ناقص از اصلح، بازهم دچار یک اشتباه استراتژیک و راهبردی شد چرا که افکار عمومی همیشه به ادبیات آرمانگرایانه علاقه بیشتری دارند تا ادبیات عملگرایانه. که عقب نشینی های پی در پی جبهه متحد از مواضع اولیه خود نشان دهنده همین ناقص بودن این تعریف از اصلح است و به نظر بنده اگر فکری برای اصلاح این نوع ادبیات نکنند نه تنها تا روز انتخابات بلکه حتی تا ماهها بعد از انتخابات هم باید پاسخ گوی اعتراضات افکار عمومی نسبت به این نوع ادبیات باشند و واقعا هم نسبت به این نوع ادبیات انتقاد جدی وجود دارد چرا که چه طور می توان اسم خود را اصولگرا نامید و از طرف دیگر رای گیری و نظرسنجی را جزو معیار های اصلی خود برای انتخاب نماینده اصلح قرار داد. آیا واقعا در این نوع ادبیات هیچ نوع خط قرمزی برای تشخیص اصلح از غیر اصلح وجود ندارد که شخصیتی مثل آقای کاتوزیان(با این کارنامه سیاه در فتنه 88) بالاجبار با رای گیری از لیست جبهه متحد حذف می شود و سایت هایی مثل جهان نیوز، مشرق و...هم با ذوق زدگی این خبر را منتشر می کنند!! انگار نه انگار که این حداقل انتظار مردم ولایی از جبهه های اصولگرایی است و حذف این افراد ذوق زدگی ندارد! تازه قسمت جالب قضیه در اینجاست که نماینده هایی( مثل علی مطهری،کاتوزیان و...) که بالاجبار ازلیست جبهه متحد حذف شده اند در لیست جبهه ی اصلاح طلبی(مردم سالاری) قرار گرفته اند که این اجتماع نقیضین خود از اعجایب انتخابات امسال است. متاسفانه تبعات این تعریف ناقص از اصلح به همین جا ختم نمی شود تا جایی که همین کاندیداهای مورد مناقشه و رسانه های حامی آنها توانستند از موقعیت پیش آمده نهایت استفاده را ببرند و با اصرار فروان بر استقلال لیست ها، نمایندگان شاخص جبهه پایداری(آقا تهرانی، روح الله حسینیان و...) به طور طبیعی از لیست جبهه متحد در تهران حذف شدند که این نشان می دهد که شخصیت های برجسته ای همچون دکتر حداد عادل و دکتر ولایتی احتمالا تحت فشار همین گروه از مواضع قبلی خود مبنی بر اشتراک و هم پوشانی لیست های جبهه پایداری و جبهه متحد عقب نشینی کردند.
انصافا تا این جای نوشته اگر کسی به بنده اعتراض کند که تیترنوشته شما هیچ همخوانی با این حرف های شما ندارد به آن فرد حق می دهم ولی همه ی این حرف ها مقدمه و پیش نیازی بود برای رسیدن به حرف اصلی بنده یعنی انتقادی دوستانه از جبهه پایداری با طعم گفتمان پایداری!گفتمانی که ازهمان شروع آن در سوم تیر تا همین امروز از حامیانش بودم و به این حمایت کردن هم افتخار میکنم که ان شاالله در یادداشت های بعدی دلایل این حمایت را اعلام می کنم. البته من خیلی دوست داشتم که دوستان پیشکسوت وبلاگ نویس قبل ازبنده این حرف ها را بزنند ولی سکوت این دوستان باعث شد که من به دو دلیل دست به خود انتقادی بزنم یکی این که مشارطه،مراقبه، محاسبه از لوازم حفظ یک گفتمان است و دلیل دوم این که با این هشدارمانع ازسواستفاده جریان به اصطلاح منتقد بشوم . به نظر بنده جبهه پایداری تا الان که چند ماه از ظهور آن می گذرد توانسته است یک کار بزرگ انجام بدهد و آن هم گفتمان سازی انتخاب اصلح به جای صالح مقبول است که این گفتمان همان گفتمان مورد تاکید مقام معظم رهبری در ادوار مختلف مجلس است وهرچه که به روز موعد یعنی 12 اسفند نزدیک می شویم اقبال جبهه های مختلف اصلاح طلبی و اصولگرایی برای وارد شدن با این تابلو درکارزار انتخابات بیشتر می شود و این نشان دهنده آن است که پایداری بر اصول همیشه جواب می دهد. اما باید این نکته را هم در نظر داشته باشیم همانطور که آرمانگرایی و پایداری طرفداران بیشتری در بین عامه مردم دارد ازطرف دیگر انتظارات مردم هم نسبت به گروهی که این علم را بلند می کند بیش تر است برای همین خیلی ها انتظار داشتند وقتی که لیست جبهه متحد در تهران منتشر می شود حداقل اسم افرادی همچون آقا تهرانی ، حسینیان و... در این لیست باشد که متاسفانه این اتفاق نیافتاد که البته با توجه معیارهای این جبهه در تشخیص اصلح، این اتفاق دور از انتظارهم نبود اما وقتی که لیست جبهه پایداری در تهران منتشر شد من واقعا متعجب شدم. چرا که علی رغم تاکید اعضای این جبهه بر انتخاب اصلح متوجه شدم اسم اشخاصی همچون فدایی آشتیانی،مهرداد بذرپاش و... در این لیست وجود ندارد و این برای منی که گفتمان این افراد را خیلی نزدیک به جبهه پایداری می دیدم تعجب برانگیز بود. البته اشتباه برداشت نشود نه این که جبهه پایداری خدای نکرده کاندیداهای غیر اصلح و مشکوک را در لیست خود قرار داده است نه! بلکه منظور بنده این است که آقایانی همچون فدایی و بذرپاش واقعا شایستگی های لازم برای قرار گرفتن در لیست جبهه پایداری را دارند و این نه تنها نظر بنده بلکه نظر خیلی از حامیان این جبهه است و به نظرم این جبهه علی رغم تاکیدش بر انتخاب اصلح کمی حزب گرایانه عمل کرده است و بیشتر کاندیداهای همسو با خود را در لیست قرار داده است(البته این طور چیدمان لیست تا حدی معقول ومنطقی است)که این با منش آرمانگرایی و از خود گذشتگی کمی به دور است چرا که اگر می خواست کمی اصولگرایانه وآرمانگرایانه ترعمل کند می توانست مثلا درشهرتهران یک لیست5+25 نفره اعلام کند و این 5 نفر را از بین نمایندگان اصلحی که حتی میثاق نامه جبهه پایداری را امضا نکرده اند قرار بدهد که در این صورت می توانستیم اوج از خود گذشتگی و اصولگرایی را در این جبهه مشاهده کنیم و ادامه دهنده راه شهید بهشتی باشیم:ما در موقع انتخاب نخست وزیر دقیقاً گفتیم شوراى مرکزى موقّت حزب جمهورى در معرض یک امتحان است، ببینیم چه کار مى کند. در یک جلسه طولانى بحث ها یمان را درباره اشخاص کردیم. گفتیم رأى گیرى مخفى مى کنیم، هر کسى سه نفر را معیّن کند. نفر اول یعنى سه امتیاز، نفر دوم یعنى دو امتیاز، و نفر سوم یعنى یک امتیاز. بعد که رأى مخفى را جمعآورى کردند و برادرمان رجایى که عضو حزب نیست، 40 امتیاز آورد و برادر بعدى که عضو حزب بود 25 امتیاز، بنده به سهم خودم خوشحال شدم. گفتم شورا از یک امتحان رو سفید درآمد . معلوم شد در رأى دادنش به چه مى اندیشد؟ به ارزش ها. درست است که اگر کسى عضو باشد، آن هم یک ارزش است، اما یک ارزش است. نه اینکه این ارزش جانشین همه ارزش هاى دیگر شود. تشکّل هاى این چنینى اگر یکى باشند که چه خوب، اگر دو تا، سه تا، ده تا هم باشند با هم برادرند. هیچ وقت با همدیگر ضد و معارض نمى شوند. این است که ما در مواضعى که در رابطه با گروه ها اعلام کرده ایم، اگر مطالعه فرموده باشید این را تصریح کرده ایم که رابطه حزب جمهورى اسلامى با گروه هاى معتقدِ در خط که از نظر نظام ارزشى با ما یک جور فکر مى کنند، اما تشکیلات دیگری دارند، برادرانه است و هر نوع رقابت رشک آمیز میان این گروه ها را گناه مى دانیم. تصریح کرده ایم که ما این را گناه مى دانیم. این همان تنگ نظرى است. این همان خود پرستى است. این است که ما براى تشکّل سالم یک نشانى گویا پیدا کرده ایم و روى این نشانى هم سخت مى ایستیم و ایستاده ایم. چه کل تشکّل را و چه اعضاى یک تشکّل را با همین یک نشانى محک مى زنیم. این سنگ محک خوبى است.