۱۹ شهريور ۱۳۹۹ - ۲۰:۰۵

عاشقی در خانه وحشت!

دختر جوان با ابراز پشیمانی از ازدواج با یک عشق خیابانی، زندگی آشفته اش را فقط یک عذاب روحی دانست ، و درباره سرگذشت خودش به کارشناس اجتماعی کلانتری توضیحاتی ارائه داد.
کد خبر : ۵۲۱۹۸۴

وقتی نامزدم با چاقو خودزنی کرد و خون زیادی روی فرش‌ها و لوازم خانه ریخت، من از ترس و وحشت به گوشه اتاق پناه بردم. او تعادل روحی و روانی اش را از دست داده بود تا این که ...

دختر جوان با ابراز پشیمانی از ازدواج با یک عشق خیابانی، زندگی آشفته اش را فقط یک عذاب روحی دانست و با تاکید بر این که هیچ کدام از عشق و عاشقی‌های خیابانی عاقبت خوشی نداشته است، درباره سرگذشت خودش به کارشناس اجتماعی کلانتری میرزاکوچک خان گفت: حدود دو سال قبل، بعد از مرگ مادربزرگم دچار نوعی افسردگی شده بودم و حال مناسبی نداشتم. مدام با خودم درگیر بودم و آینده‌ای مبهم و تاریک آزارم می‌داد. به همین دلیل گاهی به یک کافی نت سر می‌زدم که در نزدیک منزلمان فعالیت می‌کرد. مدت زمانی را به دانلود فیلم‌ها و برخی موسیقی‌های مورد علاقه ام می‌گذراندم.

متصدی جوان کافی نت متوجه درگیری‌های روحی ام شد و من هم که به دنبال کسی برای درد دل بودم، خیلی زود سفره دلم را باز کردم و از دلگیری‌ها و ناراحتی هایم برایش گفتم. او هم که فرزند طلاق بود از سختی‌های روزگار ناله می‌کرد و در نهایت به من پیشنهاد داد مدتی در کافی نت او مشغول کار شوم و به گذشته فکر نکنم. «هوتن» قول داد خیلی زود فوت و فن کارش را به من بیاموزد و از من حمایت کند. خلاصه این گونه بود که آشنایی من و هوتن به ارتباط کاری و عاطفی کشید تا جایی که حالم خیلی بهتر شده بود و دختری شاداب و سرزنده بودم. هنوز یک ماه از این ماجرا نگذشته بود که هوتن به من پیشنهاد ازدواج داد. من هم که به او علاقه‌مند شده بودم موضوع را با مادرم در میان گذاشتم. او در این مدت به بهانه‌های مختلف گل‌هایی به من هدیه می‌داد و من هم تحت تاثیر جملات عاشقانه و عشق‌های هیجانی قرار گرفته بودم، به طوری که زندگی و آینده را در میان همین هدیه‌های زیبا و جملات عاشقانه جست و جو می‌کردم. هوتن با حرف هایش کاخی رویایی برایم می‌ساخت که من ملکه آن کاخ بودم.

بالاخره مادرم نیز تحت تاثیر چرب زبانی‌های هوتن با این ازدواج موافقت کرد و من و او با جاری شدن خطبه عقد نامزد شدیم، اما همه این عشق و عاشقی و دلدادگی‌ها سه ماه بیشتر طول نکشید. وقتی آن هیجانات جوانی و هوی و هوس‌های گوناگون جای خود را به زندگی واقعی داد، دیگر ورق برگشت و آن روی سکه نمایان شد. او در این مدت هیچ گاه برایم خرید نکرد و مخارجی برای زندگی نپرداخت. به هر بهانه‌ای کتکم می‌زد و تهدید به طلاق می‌کرد. پدر و مادر هوتن هر کدام بعد از جدایی به دنبال سرنوشت خودشان رفته بودند و او کسی را برای مشورت نداشت. به همین دلیل مادرم همواره سعی می‌کرد به هوتن کمک کند و می‌گفت حتی اگر نمی‌تواند مخارج عروسی را بپردازد به او فشار نیاوریم. با وجود این زندگی ما در سرازیری سقوط قرار گرفته بود و او به مردی دهن بین و بد دل تبدیل شده بود و به من سوءظن داشت. او معتقد بود همان گونه که به راحتی با او ارتباط برقرار کردم، در آینده نیز عاشق حرف‌های قشنگ و لبخند‌های خیابانی جوان دیگری می‌شوم. خلاصه رفتار‌های خشن او به حدی رسید که روزی با چاقو خودزنی کرد و همه جای منزل آلوده شد. من وحشت کرده بودم و امنیت جانی نداشتم تا این که پنهانی به مادرم پیامک دادم و او مرا نجات داد. تازه فهمیدم که این عشق‌های خیابانی حتی اگر به ازدواج هم برسد، پایانی تلخ خواهد داشت. تا به حال فرصت‌های زیادی در اختیار نامزدم قرار دادم تا رفتارش را تغییر دهد، اما هیچ فایده‌ای نداشته است. هنوز نفهمیدم او چرا با من ازدواج کرد، در حالی که خودش نیز هدفی برای آینده اش نداشت. آن قدر از این زندگی بی سر و سامان در همین دو سال نامزدی خسته شده ام که خواب و خوراک ندارم و نمی‌توانم به این زندگی تحقیرآمیز و زجرآور ادامه بدهم.

بار‌ها به هوتن گفتم پول و خانه و خودرو به دست می‌آید، اما مهم اخلاق و رفتار یک مرد است که همسرش را به زندگی امیدوار کند، ولی او فقط مرا عذاب می‌دهد و خانواده ام را اذیت می‌کند. حالا هم قصد دارم هنوز دیر نشده از او طلاق بگیرم چرا که نه تنها نمی‌توانم با چنین مردی زیر یک سقف زندگی کنم بلکه احساس خطر می‌کنم و امنیت جانی ندارم. شایان ذکر است، پس از آن که همسر این زن جوان در جلسات مشاوره کلانتری حضور نیافت، به دستور سرهنگ باقی زاده حکاک (رئیس کلانتری میرزاکوچک خان مشهد) این پرونده برای رسیدگی قضایی به دادگاه ارسال شد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

 

منبع: خراسان