حمید داودآبادی- تعدادی از ترانه سرایان و تصنیف نویسان جنبش سبز لجنی، که طی دو سال گذشته سخت پنچر شده و چه بسا بعضی از آنها که "داور همیشه جشنواره ها" در داخل و تا دلتان بخواهد خارج! بوده اند و از سکه های زر دوران بازندگی (مثلا سازندگی) و افتضاحات (مثلا اصلاحات) تا آن جا که جا داشته تناول نموده و برای ده نسل فرزندان خود اندوخته اند (البته این چیزها را اختلاس و ... نمی گویند چون در هر جشنواره و مراسم و ... خودشان ضربدری برای همدیگر سکه و جایزه تجویز می کنند. حال این که از "بیت المال" باشد یا "مال البیت"، چندان فرقی نمی کند!) به پیشگاه پیر تشخیص، همان که تا پیش از این در نوشته ها و تریبون های مثلا اصلاح طلبان هدف حملات تند بود و نماد سوءاستفاده از بیت المال و سیاهی دولت خفقان و رانت خواری فرزندان و ... بود، شرف حضور یافتند!
اینان که طبق روال وجودی و همیشگی شان، همچون "شب پرست" (به خیال خودشان آفتاب پرست!) روز به روز رنگ عوض کرده اند، غالبا موفق شده اند با نگارش و تقدیم " ... " نامه برای صدا و سیما همچنان ترانه های سیاه خود را به خورد خلق الله بدهند و از رود جاری بودجه های کلان بهره مند گردند، و مثلا جای پایی برای خود و همپالگی هاشان فراهم آورند، این بار بوی کباب به دماغ شان خورده و لی غافل از آن که ...
و حتما اوامر بزرگان مذبذب سیاستتان آقاسعید و آقاخسرو و آقابهزاد! این است که امروز این گونه تلخ، لبخند زورکی بر لب نشانید و به دستبوس آنکه تا دیروز رئیس دولت قتل های زنجیره ای و عالیجناب سرخپوش و ... می خواندیدش، مشرف شوید! و چه بسا در وصف امام و امیر جدید خویش، ترانه بسرایید!
دیر آمدید آقایان ...
به قول مرحوم استاد شهریار:
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا؟
خیلی دیرآمدید ...
آن روزها که همپالگی هایتان و سروران سیاسی و خط دهنده هاتان که در وصف لبخند و گریه شان ترانه می سرودید، بزرگ امروزتان را "عالیجناب سرخپوش" نامیدند و بر او تاختند باید می آمدید دست بوسی و در وصفش شعر می سرودید، بلکه چیزی گیرتان آید که امروز هم مطمئنم ته کاسه چیزی مانده که این گونه خندان به پاچه خواری شتافته اید!
به قول قدیمی ترها:
تغاری بشکند ماستی بریزد
جهان گردد به کام کاسه لیسان
خوش باشید که این نیز بگذرد.
دیروزتان را دیدیم، امروزتان را هم که معلوم است، خدا رحم کند به فرزندان و خاندانتان با آن چه از دین و دنیا برای فردای تان اندوخته اید!
اینان که طبق روال وجودی و همیشگی شان، همچون "شب پرست" (به خیال خودشان آفتاب پرست!) روز به روز رنگ عوض کرده اند، غالبا موفق شده اند با نگارش و تقدیم " ... " نامه برای صدا و سیما همچنان ترانه های سیاه خود را به خورد خلق الله بدهند و از رود جاری بودجه های کلان بهره مند گردند، و مثلا جای پایی برای خود و همپالگی هاشان فراهم آورند، این بار بوی کباب به دماغ شان خورده و لی غافل از آن که ...
و حتما اوامر بزرگان مذبذب سیاستتان آقاسعید و آقاخسرو و آقابهزاد! این است که امروز این گونه تلخ، لبخند زورکی بر لب نشانید و به دستبوس آنکه تا دیروز رئیس دولت قتل های زنجیره ای و عالیجناب سرخپوش و ... می خواندیدش، مشرف شوید! و چه بسا در وصف امام و امیر جدید خویش، ترانه بسرایید!
دیر آمدید آقایان ...
به قول مرحوم استاد شهریار:
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا؟
خیلی دیرآمدید ...
آن روزها که همپالگی هایتان و سروران سیاسی و خط دهنده هاتان که در وصف لبخند و گریه شان ترانه می سرودید، بزرگ امروزتان را "عالیجناب سرخپوش" نامیدند و بر او تاختند باید می آمدید دست بوسی و در وصفش شعر می سرودید، بلکه چیزی گیرتان آید که امروز هم مطمئنم ته کاسه چیزی مانده که این گونه خندان به پاچه خواری شتافته اید!
به قول قدیمی ترها:
تغاری بشکند ماستی بریزد
جهان گردد به کام کاسه لیسان
خوش باشید که این نیز بگذرد.
دیروزتان را دیدیم، امروزتان را هم که معلوم است، خدا رحم کند به فرزندان و خاندانتان با آن چه از دین و دنیا برای فردای تان اندوخته اید!
سبز من یعنی قیامت با حسن سر به داران میدهیم بهر وطن
سوما رهبر ما فرزند زهرای اطهره که شما همش دم از ارادت به این خاندان میزنید و به فرزندانشون توهین میکنید