۲۷ بهمن ۱۳۹۶ - ۰۹:۵۴

چرا شاه سقوط کرد؟

تسفریر در کتاب تلاش می‌کند خود را دوستدار ایران و فرهنگ ایرانی نشان دهد و انقلاب را یک پدیده غیر مردمی معرفی کند.
کد خبر : ۴۰۳۱۱۶

صراط: تسفریر در کتاب تلاش می‌کند خود را دوستدار ایران و فرهنگ ایرانی نشان دهد و انقلاب را یک پدیده غیر مردمی معرفی کند.

به گزارش تسنیم، متن حاظر توصیف و نقد کتاب «شیطان بزرگ، شیطان کوچک» خاطرات الیعزر (گیزی) تسفریر، آخرین نمانیده موساد در ایران در دوران طاغوت است که توسط علیرضا سلطانشاهی، نویسنده و پژوهشگر حوزه فلسطین در چهلمین نشست کبوتران مسجد دور دست که به همت دفتر ادبیات بیداری حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی برگزار شده است، ارائه گردیده است. در بخش نخست این مطلب به بررسی کتاب خاطرات آخرین فرستاده موساد به ایران در دوران طاغوت پرداختیم. در بخش نخست، نویسنده، مترجم، مقدمه کتاب و ساختار آن پرداختیم در این بخش، محتوای ارائه شده در کتاب به اضافه جمع بندی ارائه کننده بحث را حضورتان تقدیم می کنیم.

 

محورهای مورد توجه در کتاب

تأکید بر وجود یهودستیزی در ایران

اولین موضوعی که در تمامی کتاب هایی که از سوی یهودیان ایرانی تبار نوشته شده، مورد توجه قرار گرفته، این است که بر وجود یهود ستیزی در ایران تأکید می کنند. یعنی می گویند از قدیم الایام قبل از ورود اسلام در ایران یهود ستیزی وجود داشته است و بعد از ورود اسلام تشدید شده، در دوره صفوی این تشدید افزایش یافته و تنها در دوره پهلوی اول و دوم کمی کاهش پیدا کرده است. در دوره پهلوی هم می گویند، دوره رضا شاه خوب بوده اما به خوبی دوره محمد رضا نبوده است. یهودیان ایران از اعدام نماینده شان در دوره رضا شاه گلایه مندند. در دوره رضا شاه فردی به نام یوسی حییم به اتهام کودتا علیه رضا شاه اعدام شد. یهودستیزی و حقد و کینه وی نسبت به ایرانی ها و شیعیان کاملا شفاف و صریح است. تعمد دارد که مخاطب متوجه این موضع تسفریر شود.

دلایل سقوط شاه از نگاه تسفریر

او 193 روز حضور خود را تجزیه و تحلیل می کند که چرا شاه سقوط کرد؟ او دلایلی را از دیدگاه خودش ذکر می کند.

عدم شناخت امام خمینی (ره)

او می گوید ما امام را نشناختیم و این ضعف اطلاعاتی ما اروپایی ها و آمریکایی ها بود. امام به عرصه آمد، ما اصلا توجهی به او نکردیم و وقتی آمدیم متمرکز شویم دیگر کار از کار گذشته بود. او خیلی تأسف می کند. او خیلی جاها امام را با «هامان عمالیقی» مقایسه می کند. در کتاب فرزندان استر می گوید هامان عمالیقی قصد داشت توطئه ای را علیه یهودیان ایران ترتیب دهد و یهودیان ایران را نابود کند. در برخی مقاطع کتاب امام خمینی (ره) را هم ردیف هیتلر می کند. او می گوید این ضعف ما یهودی ها بود که نتوانستیم چنین افراد یهودستیزی را از قبل بشناسیم و نگذاریم قدرت بگیرند.

کوتاهی آمریکا و کارتر

شدت حملاتی که به آمریکا دارد بسیار شدید است. او مشخصا به کارتر حمله می کند و با تعبیرات زشتی خطاب می کند. در بعضی مواقع به شخص کارتر و دیدگاه های او ورود می کند که نشان می دهد از کجا این رنجش ایجاد می شود. طی سالهای اخیر کارتر کتابی حرکات ضد نژادی رژیم صهیونیستی در فلسطین نوشته است- که در ایران چند ترجمه از آن منتشر شد- این کتاب سروصدای زیادی در دنیا به وجود آورد و صهیونیست ها علیه آن سخنان زیادی گفتند. در این کتاب تسفریر می گوید کارتر از همان ابتدا نژاد پرست بود. البته به کتاب اشاره نمی کند و به خود کارتر حمله می کند. می گوید آمریکایی ها خیلی کوتاهی کردند و خطر را زود متوجه نشدند، وقتی هم متوجه شدند از در مماشات وارد شدند و بعد از آن هم انقلاب را به رسمیت شناختند. او می گوید اصلا نباید این اتفاق می افتاد بلکه باید با برخوردی شدید با انقلابیون، کار انقلاب را خاتمه می دادند. در این کتاب سیاست های آمریکا به نقد کشیده می شود.

بی کفایتی ارتش و دوستداران شاه

موارد متعددی ذکر می کند مبنی بر اینکه ارتش وظایف خود را به درستی انجام نداد. افرادی را هم ذکر می کند که در زمان آرامش به پست و پول و مقام رسیدند اینها اشخاص خائنی بودند و باید در دوره خطر شاه را همراهی می کردند اما این کار را نکردند به این افراد هم به شدت متعرض می شود.

خروج صهیونیست ها از ایران

آخرین محوری که به طور مفصل به آن اشاره می کند خروج صهیونیست ها از ایران است. که بخش مهمی از کتاب است و مأموریت ویژه خود را ظرف 193 روز حضوش در ایران بیان می کند.

مرحله اول

اینکه چطور با دستوراتی که از رژیم صهیونیستی می گیرند، اعلام می کنند تمام بساط خود را جمع کنند. قراردادها، شرکت ها، امکانات و هرچیز که باید جمع آوری شود را جمع کنند و هرچه نیاز است فروخته شود را بفروشند و بساط تمام امور مربوط به خود را جمع کنند و همه این حدود 1 هزار نفر را با تمام متعلقاتشان مالی و سرمایه ای شان در فرصتی مناسب از ایران خارج کنند.

مرحله دوم

تسهیلاتی فراهم کنند تا تمام یهودی هایی را که پیش از این در ایران مانده بودند و حال با وقوع انقلاب اسلامی، حدس هایی می زدند که اتفاقاتی علیه شان بیفتد، از ایران مهاجرت کنند. آماری که موجود است، نشان می دهد که در تاریخ مهاجرت یهودیان ایران، از 100 هزار یهودی که در ایران حضور داشته اندو الآن به 25 هزار نفر رسیده، یک سوم آنها در دوره رضا شاه و زمان تأسیس رژیم صهیونیستی در سال 1329 و نزدیک 50% آنها در سال 1357 در این دوره از ایران مهاجرت کردند. خانم مرضیه یزدانی در کتاب اسناد مهاجرت این آمار را ذکر می کند. در واقع مهمترین مأموریت را الیعزر تسفریر برای مهاجرت یهودیان برعهده داشته است.

تمام این یهودیان را با پروازهای «اِل عال» مهاجرت دادند. جزئیات این مهاجرت را دیوید آلیانس در کتاب «بچه کاشی» ارائه کرده است. وی یک یهودی است که در ارتباط با انگلستان و یهودیان چند اثر مهم داشته و مطالبی در آنها بیان کرده، که جایی ذکر نشده اند. از جمله می گوید روی کار آمدن بختیار با وساطت او و صهیونیست ها انجام شده است. همچنین فراری دادن بختیار نیز توسط آنها انجام شده است. کودتای نوژه هم با حمایت مالی دیوید آلیانس بوده است. دیوید آلیانس در زمان انقلاب در ایران حضور داشت. وی در با وجود آنکه یک سرمایه گذار انگلیسی است وی به سلطان نساجی در انگلستان مشهور است، ولی در پروازهای «اِل عال» دخالت می کرد. او زد و بندهای سیاسی مفصلی داشته که در این کتاب به بخش هایی از آن اشاره کرده است.

پس از انتقال های اولیه، 33 نفر باقی ماندند که نیروهای اسرائیلی در سفارت رژیم صهیونیستی بودند. اینها به این امید باقی مانده بودند که بختیار بتواند بقا یابد، انقلاب مهار شود و در ایران بمانند. اما پیش بینی خود را اعلام کرده بودند مبنی بر اینکه کار از دست خارج شده است. دیوید کیمچه مدیر کل وزارت خارجه رژیم در سفری که در زمان بختیار به ایران داشت گزارشی می نویسد که ما پیش بینی خود را کرده ایم و خوب است که امید داشته باشیم ولی کار تمام شده است و نباید توان بیشتری صرف کنیم. با این همه این 33 نفر کادر سفارت رژیم صهیونیستی در ایران باقی می مانند. سفارت را هم خالی می کنند.

خارج کردن اسناد مربوط به روابط ایران و رژیم صهیونیستی از ایران

یکی از مهمترین و هوشمندانه ترین و اساسی ترین کارهایی که صهیونیست ها انجام داده اند و ما به آن توجه نداشته ایم، این بود که ظرف مدتی که در حال آماده شدن برای خروج از ایران بودند، تمام اسناد مربوط به روابط ایران و رژیم صهیونیستی، نه فقط مربوط به داخل سفارت بلکه در سایر سازمان ها از جمله ساواک، سازمان برنامه، دربار و نخست وزیری را به اشکال مختلف تخلیه می کنند. الآن بعد از قریب 40 سال کسی که در حال پژوهش در روابط ایران و رژیم صهیونیستی است می گوید پرونده ها همه ناقص اند کاملا مشخص است که بخش زیادی از این پرونده ها در آمده اند. این مسئله نمی تواند اتفاقی باشد. در جاهای مختلفی که جای پا داشته اند این اقدام را انجام داده اند و اسناد مربوط به آنها ناقص است. چون پیش بینی کرده بودند که انقلاب رخ خواهد داد و دیگر جای پایی در ایران نخواهند داشت تمام اسناد سفارت را تخلیه کردند. با تسخیر سفارت اسرائیل در روز 22 بهمن 1357، یک سند از روابط ایران و اسرائیل وجود نداشت. وقتی انقلابیون وارد شدند هیچ چیز نبود.

هنگام اشغال سفارت اسرائیلی در تهران، اسرائیلی های سفارت، در 5 پایگاه در تهران مستقر شده بودند. نام این مکان ها را هم ذکر می کند. نام هر کدام از اینها نامی داشته اند و با یکدیگر در ارتباط بوده اند و ورود و خروج آنها هم با ضوابط خاصی انجام می شده است. کارمندان سفارت اسرائیل در زمان بختیار با دیوید آلیانس و در زمان دولت موقت با عباس امیر انتظام در ارتباط بوده اند. اینها به دولت موقت خیلی امیدوار بودند و می گفتند اینها کسانی هستند که می شود با آنها گفتگو کرد. عباس امیر انتظام، خاطرات مفصلی را در مصاحبه با مناشه امیر دارد و در آنجا می گوید که در زندان چه اتفاقاتی برایش افتاده است و علیه نظام سخن می گوید. عباس امیر انتظام به عنوان جاسوس دستگیر شده بود.

بعد از انقلاب، سفارت تسخیر می شود. به این نتیجه می رسند که این 33 نفر راهی برای بازگشت ندارند و پرونده اسرائیل هم در ایران مختومه است و باید بروند. فرآیند خروج این 33 نفر از ایران بسیار خطرناک بوده است از این جهت که این احتمال را می داده اند که دستگیر شوند. تصمیم می گیرند از طریق سفارت آمریکا وارد عمل شوند. سفارت آمریکا ورود می کند. در تاریخ 28 بهمن 1357، زمانی که عرفات به همراه یک هیئت 59 نفره به عنوان اولین میهمان خارجی انقلاب وارد ایران می شود، یک هواپیمای آمریکایی برای خروج این 33 نفر تدارک می بینند.

دستور تجمع برای خروج

دستور می دهند همه 33 نفر در ساعت 5 بعدازظهر در هتل هیلتون وقت (هتل استقلال کنونی) حاضر شوند و از آنجا اینها را به فرودگاه منتقل می شوند. تسفریر در این بخش می گوید به این نتیجه رسیده بودیم که اگر به دست انقلابیون بیفتیم، بلا شک همگی اعدام می شدیم.

نکته عجیبی که ادعا می کند و باید راستی آزمایی شود این است که می گوید دولت موقت در جریان این خروج قرار داشته و اصرار داشته اند که ما سریعا از ایران خارج شویم. او مدعی می شود از میان انقلابیون شهید بهشتی هم در جریان قرار داشت و به هتل هیلتون آمد و برای اینکه تبدیل به یک بحران در سطح منطقه نشود سفارشات لازم را انجام می دهد که اینها تحت الحفظ و بدون هرگونه تعرض و با سلامت کامل و امنیت به فرودگاه بروند و از ایران خارج شوند. تا زمانی که از مرز ایران خارج نشده بودند این نگرانی را داشتند و در هواپیما می گفتند شایعاتی هم وجود داشت که اینها را دستگیر کرده اند. لذا مناخیم بگین، نخست وزیر وقت رژیم صهیونیستی در انتظار فرود هواپیمای این 33 نفر بود.

سرانجام از طریق فرانکفورت وارد فلسطین اشغالی می شوند و بدین نحو پرونده سفارت اسرائیل در ایران بسته می شود.

ترور امام خمینی (ره) و کودتای نوژه

تسفریر به مسئله ترور امام در کتابش اشاره می کند. ترور حضرت امام (ره) امروز در برخی محافل و منابع موضوع بحث است. او می گوید بختیار از ما خواست که امام (ره) را از بین ببریم. این درخواست بختیار از شخص تسفریر بود. فرد دیگری به نام «یوسی آلفر» که کتاب پیرامونی را نوشته است و کتاب بسیار خوبی در خصوص روابط ایران و اسرائیل است، به این قضایا اشاره می کند. او می گوید شاه و بختیار از اسرائیلی ها خواستند که امام (ره) ترور شود. او می گوید ما این درخواست را به مرکز ارسال کردیم و مرکز پاسخ داد این اقدام در مرام ما نیست که بخواهیم امام را ترور کنیم و این کار را نمی کنیم. فردی دیگر که همان داود کاشی این موضوع را مطرح می کند و می گوید موضوع ترور امام (ره) در حول و حوش انقلاب مطرح بوده است. داود کاشی می گوید این موضوع را با شخص شاه مطرح کردم. او می گوید حتی بعد از انقلاب هم در سفری که به مکزیک داشتم با شاه این موضوع را مطرح کردم که آیا شما می خواستید امام خمینی (ره) را ترور کنید؟ شاه می گوید: من نمی خواستم این کار را انجام دهم و اصلا این خواسته را مطرح نکردم. نه در عراق قصد انجام این کار را کردیم در حالی که امکان آن را داشتیم و نه در فرانسه. حتی سیستم اطلاعاتی فرانسه اعلام کرده بود ما می توانیم این کار را انجام دهیم اگر شما می خواهید به ما بگویید. به این موضوع اشاره می کند و می گوید شاه همه اینها را رد می کند و می گوید اگر این کار را انجام دهم به عنوان یک جنایتکار در تاریخ ثبت می شوم و همانطور که در مورد مردم ایران دست به کشتار نزدم در مورد امام هم این کار را نمی کنم. این مطالب را داود کاشی یا همان دیوید آلیانس مطرح می کند در حالی که می دانیم دروغ است و دست کم می دانیم که شاه بین سال های 1342 تا 1357 دست به کشتار وسیع مردم زد. از فحوای این اسناد و کتاب های مختلف معلوم می شود که همه اینها قصد داشتند این کار را انجام دهند اما امکان آن برایشان فراهم نشد. یعنی اگر از دستشان می آمد و از عواقب آن نگران نبودند حتما دست به این کار می زدند. ولی هزینه فایده ای که کردند منجر به این شد که از ترور امام صرف نظر کنند و بگویند به خاطر حقوق بشر دوستانه و انسان دوستانه جلوی این کار را گرفتیم و اصلا نمی خواستیم این کار را انجام دهیم و هر کس این حرف را زده اشتباه است.

حساسیت بر حوادث مربوط به ایران

او به چند موضوع دیگر هم اشاره می کند که نشان می دهد به مسائل انقلاب و ایران و حتی بعد از انقلاب حساس بوده و پی گیری می کرده است. مسئله امام موسی صدر، را وارد می شود و موضع گیری مشکوکی دارد و باید دید چه چیزی مد نظرش بوده که حداقل موساد نگذاشته است. در مورد شهادت آقا مصطفی خمینی اظهار نظر می کند. در مورد مرگ دکتر شریعتی و شهادت سید محمد باقر حکیم هم اظهار نظرهایی دارد. که کمی مشکوک است و شاید به این دلیل که تبعاتی ممکن است داشته باشد به اصل قضایا نمی پردازد. ولی مشخص است با توجه به پیگیری هایی که داشته دغدغه او بوده است.

او در خصوص 18 تیر، ایران گِیت یا همان ایران کُنترا یا مک فارلین، واقعه طبس، جنگ ایران و عراق، قتل های زنجیره ای، وضعیت بهاییان و تسخیر لانه جاسوسی اظهارات قابل تأملی دارد.

نتیجه گیری

پیش از این با خواندن این کتاب در نشریه 15 خرداد در سال 1387، در دو شماره نقد و بررسی انجام داده ام و این نتیجه گیری را کرده ام. تسفریر با این کتاب قصد دارد به مخاطبش القاء کند که ما کاملا از لحاظ امنیتی و اطلاعاتی بر اوضاع ایران اشراف داریم و حتی مسائل بعد از انقلاب را همانگونه که عرض کردم اشاره می کند. او جاهایی هم از قدرت نمایی اسرائیل و موساد سخن می گوید.

یکی دیگر از اهدافش این است که اطلاعات مسموم را در قبال انقلاب و تحولات بعد از انقلاب به مخاطبش می دهد. خودشان را از اقداماتی که پهلوی در ارتباط ساواک و موساد انجام داده تبرئه می کنند.

اقدامات خودشان در ایران را خدمت معرفی می کنند نه چپاول و خیانت و جنایت. کل اقداماتشان را، اقدامات سازنده و انسان دوستانه و سازنده و برای ملت ایران معرفی می کنند. و به نحوی اعلام می کنند که با حاکمیت در ایران مشکل دارند نه با مردم ایران و نه با فرهنگ و تاریخ و ادب ایران. این مسئله ای است که بر آن اصرار دارد. در کتاب یوسی آلفر و دیگر منابع هم همین طور است. می خواهند به نحوی القاء کنند که آنچه در ایران با عنوان انقلاب اسلامی اتفاق افتاده است، مردمی نیست و می گویند دوره گذرایی و می رود و ما همانطور که طی این 2 هزار و 500 سال با مردم و فرهنگ ایران ارتباط داشتیم، دوباره می آییم و بده بستان دوباره ایجاد می شود.