۰۶ آبان ۱۳۹۶ - ۰۸:۵۴

تکرار ابوالمشاغل‌های قاجار پس از ۱۴۰ سال

تصمیمات این روزهای دولت جناب دکتر روحانی، برای آنان که دستی در تاریخ دارند، تداعی‌گر و مسبوق به سابقه است. در این مقال برآنم که به دو مورد از آن، از منظری تاریخی نگاهی داشته باشم.
کد خبر : ۳۸۶۴۸۰
صراط: تصمیمات این روزهای دولت جناب دکتر روحانی، برای آنان که دستی در تاریخ دارند، تداعی‌گر و مسبوق به سابقه است. در این مقال برآنم که به دو مورد از آن، از منظری تاریخی نگاهی داشته باشم.

به گزارش جوان، تصمیمات این روزهای دولت جناب دکتر روحانی، برای آنان که دستی در تاریخ دارند، تداعی‌گر و مسبوق به سابقه است. در این مقال برآنم که به دو مورد از آن، از منظری تاریخی نگاهی داشته باشم:

 اول: نواده فتحعلیشاه و رؤیای وصلت با تزار!

خانم مدیرعامل یا سرپرست هواپیمایی جمهوری اسلامی گفته: «دنبال فاینانسورهای جدیدی هستیم که به ما فاینانس برای خرید هواپیما بدهند!»
یادتان هست آقای دکتر مهندس آخوندی چند سال پیش با چه چهره برافروخته و شادمانی از سفر خارجه بازگشتند و مژده دادند: 118 فروند هواپیمای ایرباس و بوئینگ با فاینانس و تخفیف‌های عجیب و باورنکردنی خریداری شده و قرار است به زودی دسته دسته از راه برسند و خطوط هوایی ایران را نوسازی کنند!
جناب ایشان از بس هواپیما خریداری کرده بود، فرودگاه‌ کم آمده بود(!) و مردم می‌گفتند: حالا که اینقدر طیاره زیاد شده، خوب است بین تهران - شهرری و تهران – قم و
تهران – فشم و آبعلی هم خطوط هوایی ایجاد کنند!
حالا اما، خبرهای دیگری از راه می‌رسد. معلوم می‌شود همه طیارات خریداری شده را نقد نقد خریده‌ایم و حداکثر 88 عددش را تحویل گرفته‌ایم! صحبت از این است که باید کنگره و سنای امریکا تأیید کنند که بوئینگ به ایران بفروشند یا نه؟ صحبت از این است که فروش ایرباس هم چون موتورش ساخت امریکاست منوط به تأیید سنا و کنگره (مجلس نمایندگان) امریکا. خلاصه همه راه‌ها به رم ختم می‌شود و تنها چهار تا از این هواپیماهایی که محصول بلژیک – فرانسه و ملخی (پروانه‌ای) است و به کار بردن آن در مسافات کوتاه مثل تهران- رشت در خطوط داخلی خوب است، نصیب فرودگاه‌های ایران شده، ولی از آن اصل‌کاری‌ها - که دولت یازدهم آنقدر گز نکرده پاره کرد و تحویلشان را زودرس دانست- خبری نیست و با تهدیدات و توپ و تشرهای ترامپ، آن مؤسسات مالی که باید فایناس می‌داده‌اند کوتاه آمدند و عجالتاً 300 میلیون دلار از خزانه ذخیره ملی خرج خرید هواپیماهای موجود (گویا از قرار هر فروند 20 میلیون دلار) و تعدادی هواپیمای در راه شده که هیچ کدام بوئینگ و ایرباس نیستند. من کاری به حقه‌بازی و ترفند و آزار و شانتاژ بیگانگان ندارم که با ما سر دشمنی دارند، اما لازم نبود دولت‌های یازدهم و دوازدهم اینقدر روی یک موضوع شک و شبهه‌دار تبلیغ و برای خود نوشابه باز کنند!
من وقتی چهره خندان و سرخ و گشاده وزیر راه و شهرسازی را در آن روزی که از خارج بازگشت و انگار مژده فتح پتل پورت (سن پترزبورگ) یا فتح هرات یا بازگرداندن 17 ولایت قفقاز در عرصه فتحعلیشاه را آورده باشد به یاد می‌آورم که از شوق می‌لرزید و مشت گره می‌کرد و می‌خندید، بی‌اختیار خنده‌ام می‌گیرد. به قدری با اطمینان خبر از رسیدن118 هواپیمای ایرباس و سپس 40 هواپیمای بوئینگ را می‌داد که من و امثال من ترسیدیم ترافیک هوایی ایجاد شود و ما صبح که از خواب برمی‌خیزیم نتوانیم آسمان آبی رنگ پراز دود و گاز ایران را تماشا کنیم!
می‌گویند: شاهزاده داراب میرزا قاجار یکی از نوه‌های فتحعلیشاه- که پدرش به روسیه پناهنده شده بود و خودش در قفقاز نشو و نما کرده بود و روس‌ها خیلی مایل بودند او بر تخت سلطنت ایران بنشیند- خود را داخل گارد قزاق روسیه کرده و به درجه یاوری رسیده بود و خیلی پزِ روس شدن خود را می‌داد! او که اجازه یافته بود به ایران بیاید در کلاه قزاقی و رخت روسی خیلی شوشکه (شمشیر) کشی می‌کرد، روزی هم فتنه‌ای در زنجان آفرید. وقتی ناصرالدین شاه هوس کرد او را ببیند، به تهران احضارش کرد و او با همان رخت قزاقی روس به پایتخت آمده، شرفیاب شد و انعام و خلعت گرفت و هر جا می‌نشست می‌گفت: من دختر اعلیحضرت الکساندر دوم تزار روسیه را خواستگاری خواهم کرد و داماد ایشان خواهم شد!
درباری‌ها حرفش را باور کردند و قاجاریه خیلی پز می‌دادند که شاهزاده داراب میرزا داماد تزار روسیه شده و ان‌شاء‌الله دختر تزار، فرزندی از نسل و تبار ایشان خواهد زایید که در آینده تزار روسیه شده و بدین ترتیب شاهزاده ایرانی وارث تاج و تخت روسیه خواهد شد! داراب میرزا هر جا می‌رفت این دروغ‌ها را بیان می‌کرد و ایرانی‌ها سخنان گزافش را باور کرده بودند. یک روز شاه او را احضار کرد و خیلی دوستانه از او پرسید: «داراب میرزا آفرین به غیرت تو، شاید پس از اینکه تو با دختر اعلیحضرت تزار عروسی کردی و فرزند پسری برایت زایید، ما می‌توانیم 17 ولایت از دست رفته قفقاز را از روس‌ها پس بگیریم. حالا بگو کی خواستگاری کردی و عروس کیست؟» شاهزاده داراب میرزا گفت: «قبله عالم نصف کار درست است. بنده راضی هستم منتها 500‌هزار تومان برای خرید اسباب و اثاث در سن‌پترزبورگ کم دارم. دستور بفرمایید خزانه این پول را به من عطا بفرمایند، اقدام به خواستگاری خواهم کرد تا ببینم الکساندردوم موافقت می‌فرمایند و دختر رضایت خواهد داد یا نه؟»
ناصرالدین شاه گفت: « خاک بر سر من که چند سال است ما را می‌دوشی و خجالت نمی‌کشی. تزار الکساندر دو دختر داشت که هر دو را شوهر داده است. نکنه می‌خواهی عمه یا خاله او را خواستگاری کنی؟»
شباهت‌های تاریخی زیادی از این جنس موجود است. افرادی بودند که سالیان سال، خود را در مناصب فریز و وبال تصمیمات خام و ناپخته خویش، را بر مردم تحمیل می‌کردند. مثلاً بزرگمهر، 40 سال وزیر خسرو انوشیروان و پسر او هرمز بود. خواجه نظام‌الملک 30 سال صدراعظم آلب ارسلان و ملکشاه سلجوقی بود. یا همه می‌دانیم که میرزایوسف‌خان مستوفی الممالک 40 سال یا صدراعظم یا وزیر استیناف (مالیات) بود و پس از آن مجدداً وزیر اعظم ناصرالدین شاه شد و از امیرکبیر تا امین‌السلطان علی اصغر خان را- که صدراعظم‌های ناصرالدین شاه بودند- دید و برای همه هم توطئه می‌کرد! خوشبختانه در این دولت همه پیرمردان از 38 سال پیش تاکنون همچنان بر سر کار هستند. آقای ترکان- که من یکبار حدود دو‌سه ساعتی در دورانی که در بخش استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام حضور داشتند با ایشان ملاقات کردم - اکنون مجدداً رئیس هیئت مدیره شستا شدند که 180 شرکت تحت نظرشان است! آقای مهندس نعمت‌زاده هم مجدداً مشاور عالی وزارت نفت شدند. خیلی خوشم آمد که دولت آقای روحانی به مشابهات تاریخی توجه خاصی دارند. روزی مانند داراب میرزا، جواب نگرفته وعده ایرباس و بوئینگ را می‌دهند. راستی حال که فاینانسورهایی که باید برای خرید هواپیما فایناس می‌دادند، خلف وعده کردند چقدر خوب است به «دایناسورها» مراجعه کنید و از آنان درخواست کنیم به جای فاینانسورها کمکی در حق ما مردم نجیب زبان بسته بکنند و قارقارک‌های ما را کارسازی فرمایند.

دوم: یادی از مشاغل بی‌شمار اتابک!

محمد حسن اعتمادالسلطنه مترجم مخصوص و تحصیلکرده فرنگ، آشنا به زبان‌های فرانسوی و عربی و کمی انگلیسی و روسی، رئیس دارالطباعه ناصرالدین شاه که چه در ایران چه در فرنگستان همیشه همراه و مترجم ناصرالدین شاه بود، پیوسته غبطه می‌خورد علی اصغر خان پسر ابراهیم خان آبدارشی ملقب به امین‌السلطان- که بعد از مرگ او لقبش به پسرش رسید- چرا باید دارای 44 شغل نان و آبدار باشد؟ و در 28 سالگی وزیر اعظم ایران و در 34 سالگی صدراعظم ایران شود؟ آری علی اصغر خان که فقط خط خوشی داشت و سواد مکتبی، از جوانی زیرسایه پدر و لابد با ژن مخصوص او دارای مشاغل متعدد شد. ابتدا صاحب جمع مالی امور دواب و قاطرهای سلطنتی شد که از محل خرید جو و کاه و علیق اسب و قاطر و خرهای دربار، درآمد هنگفتی به جیب می‌زد! بعد متصدی شترخانه شد. بعد اسب‌ها و «سرطویله» مبارک را به او دادند، بعد باغبانی باغات دربار به او محول شد. بعد متصدی سفره‌خانه مبارکه شد. بعد امور ضرابخانه را با شرکت حاج محمد حسن امین الضرب عهده‌دار و مقاطعه کار شد. معروف بود که آنها سکه‌های طلا را پس از ضرب شدن با سوهان می‌ساییدند، گردش را جمع می‌کردند و شمش طلا می‌زدند و کلی منفعت می‌بردند! مدتی آجر خانه و فخارخانه را در اجاره و مقاطعه گرفت و مدتی امور آشپزخانه دربار همایون و خرید گوشت و برنج و روغن و بنشن با او بود. امتیازات فراوانی از قبله عالم دریافت می‌کرد و به خارجی‌ها می‌فروخت. وقتی از 1300 ه. ق وزیر اعظم شد، مشاغل دولتی، امتیازات حفر معادن، پست‌های والیگری و حکمرانی ایالات و ولایات را می‌فروخت و با این روش، هر کس کار و مشکلی داشت حل می‌کرد. اعتمادالسلطنه مشاغل او را در 28 سالگی برشمرده است و اظهار حیرت کرده که این جوان که شب‌ها در قیطریه پارکی در شمال شهر تهران داشته، همه جور آدمی را گرد می‌آورده و در حوض آب می‌انداخته و مجالس بزم او در تهران زبانزد مردم بوده، چطور به این همه مال و مکنت رسیده است. وقتی با شاه به سفر سوم فرنگستان رفت، در دربار ملکه ویکتوریا، جای آن وزیران سالخورده، ناصرالدین شاه خجالت کشیده بگوید او وزیر اعظم یعنی نخست‌وزیر ایران است و فقط به ملکه ویکتوریا گفته: او امین‌السلطان است. این روزها در کشور خودمان هم الحمدلله می‌بینیم این سنت زیبا تجدید شده و سراغ هر کس می‌رویم، از 12-10 تا 50-40 تا شغل دارد! من مانده‌ام مات و مبهوت، شبانه‌روز 24 ساعت است، از 16 ساعت بعدی هشت ساعت هم بگذارید روی آن هشت ساعت قبلی و فکر کنیم این فرد ابوالمشاغل منزل نمی‌رود، با خانم و بچه‌ها حشر و نشر ندارد، دوش نمی‌گیرد، ناهار و شام نمی‌خورد، فامیل و آشنا را نمی‌بیند، آخر چطور می‌تواند 15-10شغل داشته باشد؟
دیدید آقای مهندس نعمت‌زاده، دست آخر هوشمندی به خرج داد و پست سنگین وزارت را رها کرد و راحت رفت شد مشاور ارشد وزیر نفت که هم داخل صحنه باشد هم بتواند به شرکت‌های متعددش برسد! شخصی را اخیراً بازداشت کردند. دیدیم هم مدیرعامل یک شرکت گردشگری است، هم معاون یک اتاق باعظمت تجارت و... است، هم هلدینگ 20میلیارد تومانی دارد، هم عضو هیئت مدیره 12-10 شرکت است. می‌خواستم عناوین شغل‌هایش را یادداشت کنم، سرم گیج رفت! از همه این عناوین هم حقوق می‌گیرد. موضوع حقوق‌های نجومی هم که رفت و به تاریخ پیوست.
می‌گفتند: امین‌السلطان کاخی در سال 1308 ه. ق ساخت و 500 هزار تومان آن زمان، خرجش کرد و تمام اسباب و اثاثش را از اروپا آورد. نوشته‌اند که به عنوان اموال اعلیحضرت، روس‌ها در طول مرز از آن عوارض و مالیات نگرفته‌اند. پیانو، گلدان، کاغذ دیواری، میز ناهارخوری 40 نفری، میز بیلیارد، انواع لامپ‌ها، آینه‌ها (همین محل کنونی سفارت روسیه)، ولی این قصر اتابک با آن پارکش به او وفا نکرد. 100 تا مالک پیدا کرد و آخرش یکی از تجار زرتشتی بابت بدهی مالیاتی، آن را به دولت داد که دمتی شوستر امریکایی، مدتی ژاندارم‌های سوئدی و مدتی سایرین در آنجا به سر بردند و آخرش هم نصیب سفارت شوروی شد. می‌خواهم بگویم اینقدر جوش نزنید، مقام و مال بقا و وفا ندارد! هر کس کلاهش پشم دارد بالای 20 میلیون تومان حقوق می‌گیرد. عضو چند شرکت خصوصی هم می‌شود که کسری‌هایش را از آنجا جبران کند.
 در زمان رضاشاه، شاهزاده فوزیه مصری را که به کشورآوردند، قرار شد ملکه ایران و زن ولیعهد شود. مجلس شورای ملی او را دارای اصلیت ایرانی دانست. بعد که قهر کرد رفت مصر و دیگر نیامد، گفت: من مصری هستم! احمد شفیق مصری که شوهر اشرف پهلوی شد هم می‌گفت: من ایرانی شده‌ام! و البته دروغ می‌گفت. مجلس شورای ملی اجازه نداد او وزیر هواپیمایی ایران شود. (آن زمان اصلاً طیاره زیادی نداشتیم) بعد وقتی رفت مصر دوباره گفت: من ایرانی نیستم و مصری هستم! روزنامه‌های ایرانی نوشتند: این آدم‌ها ذوحیاتین هستند. در ایران ایرانی و در مصر مصری هستند. لقب فضل بن سهل وزیر مأمون ذوالریاستین بود زیرا به تمام امور رسیدگی می‌کرد. حالا برادر یکی از بزرگان را بازداشت کرده‌اند، مشاغلش را در جراید می‌نویسند و مشخص شده که روی برادران سایر رؤسای جمهور را سفید کرده است! دولتی که برای بازگرداندن امنیت اخلاقی، روانی و اقتصادی به جامعه بر سرکار آمده بود، اینک خود به یکی از نمادهای سوءاستفاده از موقعیت شغلی تبدیل شده است. دراین باره باز هم خواهم نوشت.