۱۵ مرداد ۱۳۹۶ - ۱۷:۲۴
خاطره یک خبرنگار از روز تحلیف در خانه ملت

کاش نمایندگان از آن راننده پراید بیاموزند

کد خبر : ۳۷۵۲۳۸
صراط: فارس نوشت: محمد میرزایی خبرنگار حوزه مجلس شورای اسلامی خاطره و متن جالبی از مراسم روز تحلیف و سلفی نمایندگان را در صفحه شخصی اش منتشر کرده است.

وی در این باره نوشت: مراسم تحلیف که تمام شد بخشی از خبرهای برنامه را تولید و از ساختمان مجلس خارج شدم.
حوالی مجموعه بهارستان به دلیل برگزاری مراسم تحلیف محدودیتهای ترافیکی وجود داشت و برای همین مجبور شدم از درب شمالی مجلس تا پل جوبی پیاده بیایم.
گرمای هوا کمی آزاد دهنده بود اما تماشای مردمی که در خیابان برای زندگی قدم از قدم برمیدارند و با هم درباره تحلیف حرف میزنند، گرما هوا را کمی تبدیل به کنجکاوی های خبرنگاری می کرد.
به پل چوبی که رسیدم خستگی برنامه و گرما مجابم کرد برای رسیدن به میدان فردوسی عطای قدم زدن و تماشای فعالیتهای مردم را به لقایش ببخشم و سوار تاکسی شوم.
پس از گذشت حدود هفت یا هشت دقیقه پیرمردی که به ظاهرش می آمد شصت و خورده ای سال سن داشته باشد با پراید سفیده رنگ و رو رفته ای مقابلم ترمز زد.
بعد از سوار شدنم و درحالی که هنوز بیست متر هم جلو نرفته بود جوانی دیگری را سوار کرد و مجددا به راه افتاد.
در حوالی ایستگاه متروی دروازه دولت خانمی که از لهجه و ظاهرش معلوم بود ایرانی نیست و احتمالا از شرق آسیا به تهران آمده بود را سوار کرد.
این خانم که دست و پا شکسته فارسی هم حرف می زد از راننده قیمت کرایه را پرسید و راننده گفت "خانم! چون میری پل کالج، هزار و پونصد بده"
مساقر خانم درحالی که به سختی کلمه های فارسی را به هم می چسباند تا منظورش را بگوید با لحن اعتراضی گفت "کرایه اش هزار می شود"
این خانم که این حرف را زد با خودم گفتم "الانه راننده بگه تو مملکت ما برامون شاخ نشو و پول کرایتو بده"
برخلاف تصور من راننده نه تنها از این اعتراض برآشفته نشد بلکه با لحن مهربانه ای پاسخش را اینگونه بیان کرد که ایرادی ندارد، شما هزار تومن بده!
حرفش هنوز تمام نشده بود که با خنده به من که کنارش نشسته بودم نگاهی انداخت و گفت " بابا همون هزار تومن بده، فردا نری کشورت بگی تو ایران گوش میبرن"...
پیرمرد کمی مکث کرد و حرفش را ادامه داد "آقا نمیشه چیزی بش گفت، فردا میره کشورش باید از ما خاطره درست تو ذهنش باشه"
اقدام این راننده را ستودم و با کلی تشکر از نوع نگاهش از وی جدا شدم... هنوز از آن مسافرکش جدا نشده بودم که عکس عجیب و غریب نمایندگان مجلس را در سلفی گرفتن با خانم موگرینی دیدم.

بعد دیدن عکسها از خودم پرسیدم قرار است چه کسی حافظ عزت و آبروی کشور باشد! مگر نه اینکه نمایندگان عصاره فضائل ملت هستند و قرار است برای حفظ عزت و آبروی کشور تلاش کنند!
در مقام مقایسه اینطور به نظرم آمد که دیروز آن پیرمرد مسافرکش نماینده ای بهتری برای ملت ایران بود تا تشنگان سلفی گرفتن با خانم موگرینی.
البته این اتفاقات توسط جمع محدودی از نمایندگان رقم خورد اما کاش همین جمع محدود هم کمی بیشتر به عاقبت اقدامشان می اندیشیدند تا یک مراسم مهم در کشورمان حاشیه ای نداشته باشد که مردم را برنجاند.
پ.ن: این داستان زاییده تخیلم نیست و کاملا واقعی است و دیروز "شنبه" برایم اتفاق افتاد. برایم همزمانی این رویداد با سلفیهای مجلس عجیب و جالب بود.

دلنوشت: کاش گیرندگان این عکس وقتی به حوزه های انتخابیه شان هم می روند یا وقتی مردم برای گفتن یک درد به دفاترشان مراجعه می کنند هم اینگونه با گشاده رویی لبخند بزنند و همانند دیروزشان در سبقت گرفتن برای سلفی گرفتن، برای انجام امور مردم هم از یکدیگر سبقت بگیرند.

دلنوشت ٢: دوست ندارم کتاب خاطرات سفر موگرینی به تهران و حضور در مجلس را بخوانم.
نظرات بینندگان
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۵:۲۵ - ۲۲ مرداد ۱۳۹۶
۰
۰
بله . به واقع این ملت است که آبروی نظام از سرش گرفته تا پای آن حفظ کرده است . و الا ...