۰۹ آبان ۱۳۹۵ - ۱۴:۱۹

تئاتری برای شهید لشکر فاطمیون +تصاویر

مهمترین مزیت تئاترهای سید علی موسویان تعلق داشتن به زمانه ای است که در آن تنفس می کند. برخورد نزدیک با مسئله های مهم روز که بخش زیادی از مردم جامعه به طور مستقیم و غیر مستقیم با آن مواجه هستند. روایت آدمهای بی پیرایه و صادقی که در کنار آنها زندگی می کنیم و بخشی از تاریخ ما دارد به دست آنها رقم می خورد...
کد خبر : ۳۳۰۸۷۱
صراط: مهمترین مزیت تئاترهای سید علی موسویان تعلق داشتن به زمانه ای است که در آن تنفس می کند. برخورد نزدیک با مسئله های مهم روز که بخش زیادی از مردم جامعه به طور مستقیم و غیر مستقیم با آن مواجه هستند. روایت آدمهای بی پیرایه و صادقی که در کنار آنها زندگی می کنیم و بخشی از تاریخ ما دارد به دست آنها رقم می خورد. موسویان نسبت به این رخداد بی تفاوت نیست. این ویژگی او وقتی بیشتر به چشم می آید که هنوز و هنوز هنرهای نمایشی ما در نداشتن سوژه و دغدغه های روز درگیر اقتباس چندباره از فلان نمایشنامه دستمالی شده داستایوفسکی هستند.

به گزارش فردا، موسویان در «عاشقانه ای برای عباس» که در تماشاخانه ایرانشهر روی صحنه رفته تم کار قبلی خودش به نام «سبز، سپید، سرخ» با همین پس زمینه موضوعی را حفظ کرده است. تمی که در عین سادگی باورپذیر است و کهنه نمی شود. روایت موازی سه قسمتی که تقسیم بندی آن در طراحی صحنه هم لحاظ می شود. روایتهایی منفصل که بلاخره در یک نقطه طلایی به تلاقی می رسند و متصل شدن آنها داستان شخصیت ها را به سرانجام می رساند. موسویان در طراحی این سبک روایت به تدریج به بلوغ خاص خودش دست یافته است. حتی اینکه المان های خاصی مثل تنگ های روشن آب، یک تشت یا حوض آب در میانه صحنه در آثار او تکرار شود باز جذابیت خود را از دست نمی دهند. به ویژه که بازیگران در نقاط حساس نمایش با واسطه دستانی که آب را موج می دهند روایت خواب زده خود را تکرار می کنند.

«عاشقانه ای برای عباس» روایت سی سال قبل و 1400 سال قبل تر را بسیار با متانت به امروز گره زده است. او از شهدای غواص دست بسته به شهدای مدافع حرم می رسد و این روند از مسیر درستی طی می شود. شهید سید عباس حسینی که سی سال پیش در کربلای چهار جاودانه شده و نام کوچه محل زندگی این خانواده به نام اوست، دوباره با برادرزاده ای به همان نام با سقایی لشکر فاطمیون تکرار می شود. حالا تابلوی کوچه که در طراحی صحنه جایگاه خاصی دارد دو صاحب از یک تبار پیدا می کند تا تکرار تاریخ با تکرار غیرت همین مردم عادی کوچه و بازار رقم بخورد. مردمی که صفا دارند، زحمت می کشند و از همه مهمتر عاشق اند.

سید عباس یکی از همین مردم عادی است که زندگی عاشقانه ای با همسرش زهراسادات دارد و همین زندگی عاشقانه و محبت همسر بزرگترین مانع رفتن او به میدانی است که او را به خود فرا می خواند. او یک نانواست که اتفاقا انتخاب بازیگری مثل فرزین صابونی و اجرای به دور از کلیشه او را بیشتر می باوراند و دوست داشتنی تر می کند. البته بازی روان نادیا فرجی هم به قوت آن افزوده است.

ضلع دیگر این نمایش اما حکایت همیشگی غربت همزبانان میهمان ماست. افغان ها که از حمله شوروی تا ظلم طالبان و انتحاری های تکفیری داغ بر دل دارند. نجیب با بازی سروش طاهری اهل خراسان و همسرش گلنار با بازی فقیهه سلطانی که عاشقند اما سختی معاش نمی گذارد آن را به زبان بیاورند. «تو را دوست می دارم» وقتی به زبان نجیب می آید که سودای رفتن دارد. او سالها از جنگ دوری گزیده ولی حالا به جنگ می رود. چون افغان یا دل نمی سپرد یا اگر دل سپرد هم دلش را می دهد هم جانش را. حالا حکایت خون شریکی ایرانی و افغان در دفاع از حرم دختر علی بن ابی طالب (ع) تکرار می شود وقتی سید عباس با کمک نجیب خودش را در تیپ فاطمیون جا می زند و به سوریه می رود.

این زن و شوهرهای عاشق منتظر فرزندانی هستند. گلنار بار دارد و زهراسادات فرزندی در راه. هر دو خوابی می بینند که راه به نقطه ای مشترک دارد. این فرزندان ادامه پدر و مادرانشان هستند. وارثان عشق و غیرت. تا شاید زمانی دیگر نوبت آنها برسد برای آزمونی تازه در اتفاقی دیگر، و مگر نه اینکه تاریخ هربار تکرار در حال تکرار شدن است.