۰۵ آبان ۱۳۹۵ - ۰۹:۰۳

پایان انتظار 48 سال دختر گمشده در ورامین

دختر گمشده پس از 48 سال انتظار در ورامین به آغوش خانواده‌اش برگشت.
کد خبر : ۳۳۰۱۱۴

صراط: علی و زهرا وقتی از شمال کشور به ورامین آمدند گمان نمی‌کردند هیچ‌گاه سرنوشتی را رقم زنند که 48 سال بعد بعنوان یک خاطره دراماتیک در اذهان باقی بماند.

به گزارش فارس، در فصلی که هوا رو به سردی میرفت این خانواده برای فرار از مشکلات اقتصادی مهاجرت را پیش روی خود دیدند و این سفر به ورامین ختم شد و مرد زحمتکش این داستان پرماجرا در کارخانه قند مشغول به فعالیت گردید و خانه اش در منطقه روغنکشی بنا شد.

حاصل زندگی مشترک علی و زهرا سه فرزند بود که بعد از مهاجرت به ورامین تنها یک دختر برای آن‌ها باقی ماند و دو فرزند دیگر بعلت بیماری از دنیا رفتند ولی در نهایت آن‌ها صاحب 11 فرزند دیگر شدند که شش پسر و شش دختر خدا به آن‌ها ارزانی داشت.

اما داستان از تولد فرزند چهارم کلید خورد، چراکه این خانواده در همسایگیشان زوجی را داشتند که هیچ‌گاه صاحب فرزندی نشده بودند و این خود مشکلی برای ادامه زندگی پیش رو قرار داده بود.

زوج جوان که به یکدیگر عشق می‌ورزیدند ساز جدایی کوک کردند ولی این علاقه مرد را به فکر واداشت و به علی پیشنهاد داد که یکی از بچه ها را به فرزند خواندگی وی درآورد، خانواده شمالی این قصه نیز به این جهت که از فروپاشی یک خانواده جلوگیری کنند دختری بنام سپیده که بیش از یکسال متولد شده بود را به زوج جوان سپردند به شرطی که هر روز مادر باید در چند نوبت دختر خود را ملاقات کند.

پس از سه سال زن و مرد همسایه پیشنهاد دیگری دادند که یکی از فرزندان پسر خانواده را نیز به فرزندی قبول کنند که در این بین اسماعیل که یکسال از سپیده کوچک تر بود به خانه آن‌ها رفت ولی پس از چند ساعت با گریه و زاری به خانه بازگشت و خواهر خود را تنها گذاشت.

مدت‌ها گذشت و پدرخوانده به دلیل ماموریت کاری مجبور به سکونت در تهران شد ولی هفته‌ای یک‌بار برای دیدار فرزند با پدر و مادر واقعی به ورامین سفر می‌کرد که این آمد و رفت بعدها طولانی‌تر از گذشته شد و دیگر مناسبت‌ها منجر به رو در رویی شد.

پس از مدتی دیگر خبری از همسایه قدیمی نشد تا این‌که علی و زهرا متوجه شدند همسایه از آن محل به مکان دیگری رفته است و این داستان تا چندین سال ادامه یافت.

اسماعیل که دیگر برای خود مردی شده بود با ابراهیم یکی از برادران خود طی چند مرحله با رفت و آمد به تهران به جستجوی خواهر پرداخت ولی هیچ سرنخی به دست نیاوردند و مغموم به خانه بازگشتند.

اما عصر ارتباطات و فضاهای مجازی باعث شد تا در این هیاهو خواهر زن اسماعیل که در اصفهان ساکن بود از طریق عکسهایی که در فایل یکی از دوستانش ثبت گردیده و اسم سپیده نیز در آن نقش بسته بود را جویا شود و با پیگیری های متعدد ، خانواده همیشه منتظر را از این رخداد باخبر سازد.

بعد از معرفی پروفایل دختر گمشده داستان ، اعضاء پرجمعیت خانواده یک به یک اقدام به ارسال پیام نمودند ولی با پاسخی روبرو نشدند تا اینکه در یکی از روزهایی که سپیده اقدام به دیدن صفحه شخصیش نمود با انبوهی از پیام مواجه شد و همسر خود را از ماجرا باخبر ساخت.

وی با کمال تعجب مشاهده کرد عده‌ای او را خواهر و برادر یا عمه و خاله معرفی کردند و عکس‌هایی از کودکیش را منتشر کرده اند که گویای یک داستان عجیب اما واقعی است و در این میان همسر سپیده مجبور به افشای رازی شد که سالیان سال با خود همراه داشت و مادرخوانده همسر فقط داستان را برای داماد خود بازگو کرده بود تا در جریان واقعه باشد.

دختر داستان که از تمام ماجرا باخبر شد در ابتدا پیشنهاد دیدار را نپذیرفت و دلیل خود را کهولت سن مادرخوانده و احتمال بروز عوارض این رخداد عنوان داشت، ولی با اسرارهای پی در پی سرانجام رضایت جلب شد و دیدار بعد از 48 سال پدیدار گشت ولی شرطی در این میان گذاشته شد که هیچ‌گاه نباید مادرخوانده پیر از داستان باخبر شود.

روز دیدار مشخص شد و خانواده پس از سالها چشم انتظاری لحظه شماری کردند تا این‌که صدای گریه خواهر، همه را متوجه خود ساخت، پاهای لرزان توان راه رفتن را سلب کرده بود و همه حیران از دیدار پس از یک هجران طولانی.

سپیده در کمال ناباوری بعد از سالیان سال به کانون گرم خانواده بازگشت ولی دیگر خبری از پدر و مادر اصلی نبود که آن‌ها را در آغوش بگیرد و حس واقعی را لمس کند ولی حضور خواهر و برادران لحظه‌ای را برایش به ثبت رساند که کمی از فراغ نبود والدین کاست.

حال سپیده دارای سه فرزند است که به‌همراه همسر خود در کنار خانواده جدید و البته بی‌خبری مادر ناتنی، به خوبی و خوشی لحظه‌ها را سپری می‌کنند.